۷ تیر ۱۳۸۸

براي امير حسين مهدوي كه ديروز "اعتراف" كرد

امير عزيز، نمي‌دانم چند وقت ديگر طول مي‌كشد تا بتواني امثال اين چيزها را دوباره بخواني. اميدوارم زياد طول نكشد. در واقع اين روزها خيلي اميدوارم و به خيلي چيزها اميدوارم؛ بيش از همه اين سال‌ها و بيش از چند سال پيش كه با هم در يك روزنامه كار مي‌كرديم.

امير عزيز، من حاضر نشدم "اعترافات" تو را جز چند جمله بخوانم يا گوش دهم.

با همه اين‌ها وقتي فكر مي‌كنم كه "اعتراف" كرده‌اي، با خودم مي‌گويم كه جداً جا داشت كه اعتراف كني چون "گناهان"ات قابل بخشش نبود: گناهت اين بود كه در آن موقعيت خطير، به چيزهايي غير از منافع شخصي‌ات هم فكر كردي. و شايد فكر كردي كه حاصل كارهاي تو و امثال تو مي‌تواند به ساختن روزهاي ديگري كمك كند.

گناهت اين بود كه به عنوان يك روزنامه نگار، بالاخره آن چهار صفحه‌اي انديشه‌نو را تبديل به يك رسانه موثر كردي. گناهت بزرگ بود امير؛ بايد اعتراف مي‌كردي...

من نمي‌خواهم بگويم كه حرف‌هايت را ("حرف‌هايت" را؟) باور كرديم يا نه. به نظرم گفتن هر جمله‌اي در اين باره، نوعي حشو زايد است. چه كسي قرار است چه چيزي را باور كرده باشد؟

چيزي كه مي‌خواهم بگويم اين است كه حتي يك لحظه هم نبايد فكر كني كه تنهايي. همانطور كه كشتگان اين روزها تنها نيستند، همانطور كه مجروحان تنها نيستند، همانطور كه بقيه زنداني‌ها تنها نيستند، تو هم تنها نيستي. مي‌داني گواه من چيست؟ اين است كه اغلب مي‌بينم مردمي كه اين روزها از اين واقعات حرف مي‌زنند، به صيغه اول شخص جمع حرف مي‌زنند: مي‌كشندمان، مي‌زنندمان، مي‌برندمان...

ناخواسته، خارج از اراده هر صاحب اراده‌اي، مايي شكل ساخته شد كه نه تنها من و تو آشنا با همه اختلاف‌هامان در آن جا گرفتيم، كه ميليون‌ها ديگر كه نمي‌شناسيم و نمي‌شناسند هم در آن آمدند.

امير عزيز، تو تنها نيستي چرا كه اين مردم، كه خودشان بوده‌اند آن‌چه بوده‌اند، و خودشان كرده‌اند آن‌چه كرده‌اند، خود را به جاي تو هم مي‌گذارند و همين الان هم گذاشته‌اند.

باز هم مي‌گويم، با همه تاريكي‌ها، و دردها، من هم مثل خيلي‌هاي ديگر به آينده اميدوارم. اميدوارم به سپيده‌اي كه خواهد دميد و شبي كه سپري خواهد شد و دردي كه نبايد براي تو بماند، چون كه از آن تو نيست...

The Mask of Evil/ Bertolt Brecht

On my wall hangs a Japanese carving,
The mask of an evil demon, decorated with gold lacquer.
Sympathetically I observe
The swollen veins of the forehead, indicating
What a strain it is to be evil

پي‌نوشت: ظاهرا بعضي از دوستان از اين مطلب اي‌ برداشت را كرده‌اند كه من ميان مقاومت و عدم مقاومت فرقي نمي‌گذارم يا نگذاشته‌ام؛ برخي ديگر از دوستان هم ايراد ظريف‌تري مي‌گيرند و مي‌گويند، اين گونه نوشتن "ارزش" مقاومت در برابر فشارهاي زندان را كم‌رنگ مي‌كند. واقعاً نمي‌دانم چنين نتيجه‌اي بر نوشته من مترتب هست يا نه؛ در واقع شخصاً چنين تصوري ندارم. فكر مي‌كنم هدف‌گيري نوشته من چيز ديگري است.
براي ديدن ديدگاه متفاوت، مي‌توانيد نوشته دوست من محمود فرجامي را ببينيد.

۲۴ خرداد ۱۳۸۸

فردا صبح

وقتي اميدت بريده، وقتي حساب‌هات همه مي‌گويند كه كار، زار است... در چنين وقتي مي‌داني چه به كار مي‌آيد؟ نه عقلي كه حسابش افسرده‌ات سازد نه رخت اميدي كه به هيچ جا نتواني بياويزيش.

چيزي كه به كارت مي‌آيد، ايمان است. در چنين وضعي ايمان اگر هم نباشد، سر برمي‌آرد. ايمان به اين كه شب تاريكي ديجور هم، صبحي دارد؛ تو در شبي و صبحش را نديده‌اي. چيزي كه باعث مي‌شود باور كني صبحي دارد، اين نيست كه مي تواني باور كني كه "هر شبي" صبحي دارد؛ اين است كه مي‌خواهي تو هم صبحش را ببيني، دوستت هم ببيند، معشوقت هم ببيند.

ايمان، عقلاني نيست. استدلال برنمي‌دارد؛ همين، همين صداي غريبِ غريوِ انبوه را كه در اين ساعت شب مي‌شنوي، شايد، نشانه‌اي بگيري بر اين كه به صبحِ ناديده فردا ايمان بياوري؛ به چيزي كه شايد به همان ابهامِ، اما همان زيبايي "نجات انسان‌ها" باشد...

۲۳ خرداد ۱۳۸۸

فردا...

خب به نظر مي‌آيد كه تا صبح آقاي محمود احمدي نژاد به عنوان رييس جمهور اعلام خواهند شد

۲۲ خرداد ۱۳۸۸

موسوي پيروزي خود را اعلام كرد

مير حسين موسوي امشب ساعت 11 كنفرانس خبري‌اي برگزار كرد و در آن با قرائت اين بيانيه پيروزي خود را اعلام كرد:
به نام خدا

مردم شریف ایران

ضمن تشکر از حضور پر شور و استقبال گسترده شما از انتخابات ریاست جمهوری، به اطلاع می‌رساند طبق گزارش‌ها و مستندات واصله علی رغم تخلفات و کارشکنی‌های متعدد و نارسایی‌های گسترده، مستندات واصله حاکی از آن است که رای اکثریت قاطع مردم متوجه این خدمت‌گزارشان بوده است.

از مسوولان امر می‌خواهم در شمارش آراء نهایت دقت را بنمایند و اعلام می‌کنم در غیر این‌صورت از همه امکانات قانونی برای احقاق حقوق حقه ملت ایران اقدام خواهم کرد.

همین‌جا فرصت را مغتنم می‌شمارم و از ملت شریف ایران می‌خواهم آماده برگزاری جشن پیروزی در شامگاه میلاد بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (س) باشند.

مير حسين موسوي

حضور به بهانه‌ي انتخابات/ انوش گنجي‌پور

[اين يادداشت از دوستم انوش گنجي‌پور است كه براي انتشار در اختيار من قرار داده]

از اواسط سال‌هاي اصلاحات، دقيق‌تر از دوره‌ي دوم رياست جمهوري خاتمي، حاكميت، به هزار و يك دليل، از ويژگي‌هاي شخصيِ شخصِ شاه سلطان حسين گرفته تا بي‌كفايتي و البته بي‌صداقتي و سودجويي – بگوييد پول‌جويي- كارگزاران اصلاح‌طلبي از يك سو و از سوي ديگر قبضه‌ي كليه‌ي سازوكارها و ابزار اعمال زور ، حاكميتي كه از دوم خرداد به خود لرزيده بود، كار نظام سياست را به جايي كشاند كه من‌بعد انتخابات، هر انتخاباتي، نتواند «چيزي» را تغيير دهد. در مقابل اصلاح‌طلبي، چه كارگزارانش و چه اصلاح‌طلبان واقعي – آحاد مردم – در انتخابات مجلس هفتم و خاصه رياست جمهوري نهم هر چه در توان داشتند كردند تا حداقل امكان تحرك در اين عرصه را براي خود حفظ كنند. كه اگر تغيير به وسيله‌‌ي انتخابات ميسر نيست، دست كم آن را به مانعي ايضاحي بر سر راه غصب صحنه‌ي راستين سياست و امحاي آن بدل كنند. البته نشد.

آن محكم‌كاري حكومتي به طريق اولي شامل اين انتخاب و نامزدهايش مي‌شده است؛ مي‌بايستي مي‌شد. منتها حساب يك چيز نشده يا اگر شده، اشتباهي: حساب مردم. روزهايي كه گذشت خوب نشان داده‌اند كه امكانِ بيان گزاره‌ي «هيچ چيز سياسي نيست» خود به خود مؤيد امكان نقيض خويش است: «هر چيزي سياسي‌ست»؛ و بر عكس. انتخابات كه جاي خود.

وقتي كار عرصه‌ي سياست در ايران به جايي كشيده كه ديگر هيچ نماينده‌اي، ولو بر حق، ياراي عوض كردن چيزي، يا به عبارتي خفيف‌تر رسيدگي به مطالبات مردم، را ندارد، تنها دخالت مستقيم مردم است كه مي‌تواند عرصه‌ي اين سياست را بكل عوض و جايي براي تغيير باز كند. روشن بگوييم، اگر دخالت بي‌واسطه‌ي مردم در سياست شرط امكان تغيير راديكالِ عرصه‌ي سياست است، كه هست، در وضعيت خاص فعلي اصلاً شرط امكان هر نوع تغييري‌ست. انتخابات اين دوره، چون كه بزنگاهي شده يگانه براي همين به صحنه آمدن و دخالت بي‌واسطه‌ي مردم، آن هم درست وقتي «قرار» نبوده، به آن لحظه‌ي سياسي‌اي بدل گشته كه بين قبل و و بعد خود گسستي اساسي ايجاد مي‌كند. تومار گذشته را مي‌پيچد و خواب آينده مي‌‌بيند. نكته اين كه، جايي براي «تصويب» برنامه‌اي كارشناسي‌شده براي آينده و يا حتا پيش‌گويي آن نيست: كار با خواب است به همان نشان كه در خواب به جاي سر انسان مي‌شود ويرگول بنشيند.


از اين منظر راي دادن در صورتي كنش سياسي ما خواهد بود كه صريحاً رأي به تداوم اين دخالت و حضور سياسي مردم باشد. اينجاست كه حساب كار با او كه مي‌خواهد مردم رأيش بدهند و بعد برگردند سر كار و زندگي خودشان، برگردند همان جا كه بودند، و خيال‌شان راحت باشد كه اگر مشكلي براي‌شان پيش آمد او نامه مي‌نويسد، پادرمياني مي‌كند و ريش گرو مي‌گذارد، سوا مي‌شود. اين كدخدامنشي در مورد خواسته‌هاي مردم را بگذاريم كنار وعده و وعيدهايي كه به هيچ صراطي نمي‌گنجند در نظام صلبي كه كروبي مي‌ميرد براي ريش‌سفيد بودنش؛ و به نوع غريبي مي‌رسيم از عوام‌فريبي: آن جرياني كه كروبي از فرداي انتخابات نهم مدام به نام تندرو لعن و افشايش كرده، حالا حق دارد همان خواسته‌ها و بيشترش را حتا با همان سخنگويان سابق داشته باشد، سهل است آنها و شعارهايشان مي‌شوند ويترين كروبي، منتها به اين شرط كه بگذارند كروبي با مذاكره ماجرا را ختم به خير كند. عوام فقط فقرايي نيستند كه به چيزكي كه قاتق نان‌شان بشود دل مي‌بندند. عوام مي‌تواند از طبقه‌ي ديگري باشد. و طبقه كه عوض شد، قاتق نان عوام «فرهنگي» هم مي‌تواند باشد. عوامفريب، فقط احمدي نژاد نيست.


در خيابان بودن آنهايي كه اسم كروبي را فرياد مي‌زنند، با منطق كروبي جور در نمي‌آيد اگر اين «بودن» جايي خارج از قاب عكس كروبي با هواداران باشد، چون اصلاً جز از اين دليلي ندارد كه بيرون باشند؛ بيرون از لاك خودشان. براي همين آنها كه شب و روز در خيابان‌اند، ولو به اسم كروبي، خارج از منطق كروبي‌اند. منطق بگوييم براي اين كه انتخاب اصلي، انتخاب يك فرد، انتخاب اصلح به قول آنها و پاك‌تر به قول ما، انتخاب كسي كه نه شائبه‌ي همراهي‌اش با جنايات 67 باشد و نه همدستي‌اش در بگير و ببند آن سال‌ها، نيست. نه كه اين مهم نباشد.خيلي مهم است. منتها درجا زدن در اين دلواپسي، دلواپسي بحق، نديدن آن سويه‌اي‌ست كه سبب رفع انواع دغدغه‌هاي فردي، خاص و به خودي خود غير سياسي، در انتخاب سياسي مي‌شود. والا مير حسين موسوي بايد روزي، هر چه زودتر، درباره‌ي سركوب و كشتار دوران صدارتش روشن پاسخ دهد. اين كه او هم هر جا از پاسخ عاجز باشد بازي خاتمي را در بياورد و از تفكيك قوا دم بزند، احتمالاً همين سيل سبز به او فهمانده كه جاي جواب را نمي‌گيرد. حتما فهميده كه رأي به او، رأي به سركوب آن سال‌ها نيست؛ فهميده كه رأي به موسوي، رأي به محتسبيِ محتشمي‌پور نسيت. اگر نفهميده زودا كه منطقِ او به او بفهماند. همين منطق است كه خود خاتمي را هم از جلدي كه تا به حال درش بوده، از هويتي كه تا پيش از اين داشته كنده، او را به خاتمي ديگري مبدل كرده.


در يك كلام رأي به موسوي، رأي به منطقي‌ست كه به اسم او شده. نه رأي به كارگزاراني كه به هر حال از و در همان نظام كذا دورش را گرفته‌اند: از اصلاحاتچي‌هايي كه قند پول و قدرت در دل‌شان آب مي‌كنند تا دشمنان قسم خورده‌ي اصلاحات كه فقط به حكم اين كه احمدي‌نژاد سهم‌شان را نداده از درِ دوستي با خيل مردم در آمده‌اند: رأي دادن به موسوي، اگر به منطق موج سبز باشد، رفتن به راهي نيست كه لاريجاني جلوي پاي اصلاحات مي‌گذارد، و نه افتادن در دام آن مزدور رسانه‌اي كه تنها در عرض چند ماه مي‌تواند از دروغزني و خبرسازي در جام جم و بعد همشهري بر ضد همين مردم و اصلاحات، برسد به خبر آنلاين و دروغزني اين بار براي اصلاحات.


موسوي فقط در صورتي مي‌تواند كاري از پيش ببرد كه به منطق خودش وفادار باشد. احقاق حق مردم - حق مردم عبارت از برابري‌ مطلق است و لاغير- براي موسوي ميسر نخواهد بود الا به زور خود مردم. و زور مردم حضور داشتن آنهاست. به اين لحاظ، گرفتن حق مردم گرسنه با تكيه بر حضور خود آنها عين سياست است.


دوست من علي معظمي در يادداشتي نوشته كه اين حضور مردم در خيابان فقط جنبه‌اي سلبي دارد، يعني همه مي‌دانند كه احمدي نژاد را نمي‌خواهند؛ منتها هيچ جنبه‌ي ايجابي‌اي در آن نيست. او درست مي‌گويد: جنبه‌ي ايجابي‌اي وجود ندارد، درست به اين خاطر كه امر ايجابي مسلم و تقليل‌ناپذير نفس «حضور» داشتن آنهاست؛ چه چيزي ايجابي‌تر از مردمي كه اين بار از دل تصاوير حضورشان در سخنراني آن و درسفرهاي استاني اين بيرون جهيده‌اند تا واقعاً حضور داشته باشند، تا نه در عكس‌هاي نماي دور كه واقعاً «باشند». نفسِ اين بودن تا همين حالا هم چيزي، چيزهايي، را تغيير داده. مثال، مصلايي‌ست كه قرار بود مصلاي پس از 18تير باشد و تنها دليلي كه حتا تريبونش هم به احمدي‌نژاد دست نداد، زنجيره‌ي سبز مردمي بود كه «سر راه» مصلا بودند. دوست ديگر نادر فتوره‌چي به بي‌هويتي توده‌هايي شك كرده كه با نواري سبز خودشان را داخل ماجرا مي‌كنند. موج اگر موج باشد هويت را با خود از جايي غير از آن نمي‌آورند، هويت را درونش پيدا مي‌كنند. هويت‌شان بند سبزي‌ست كه با موج سبز يكي‌شان مي‌كند.


اين انتخابات مطلقاً سياسي‌ست دقيقاً بدان جهت كه رفتنِ فردا پاي صندوق رأي، نقطه‌ي پايان حضور مردم نيست. به خلاف دوم خرداد، رخدادِ سياست مساوي رأي ريخته به صندوق‌ها نيست. براي هر رخدادي منطق خاص خودش. رأي دادنِ اين‌بارِ ما نقطه‌ي مركزي موج مدوري‌ست با شعاع نامشخص. رأي دادن به تدوام حضور مستقيم مردم است در عرصه‌ي سياست، رأي دادن است به تداوم موج سبز.

توضیح واقعا ضروری/ نادر فتوره چی


[اين يادداشت از دوستم نادر فتوره‌چي است كه خواسته اين‌جا منتشرش كنم]

بر مبنای دو نگاشته پیشین‌ام در سایت رخداد درباره اتفاق ٢٢ خرداد،سویه‌ای ماخولیایی مرا به شک انداخته است که مبادا از برآیند آنها نوعی لجبازی دال بر دفاع از "تحریم" برداشت شود. و اکنون هرچند علی رغم تمکین به منطق هایدگری "هرگز وقت نیست"، برای تسکین و بیرونی کردن سویه ماخولیایی‌ام ، به شکلی تلگرافی موضعی کاملا شخصی را درباب مقوله تحریم انتخابات به متن تبدیل می‌کنم:

١- با وجود تردید‌های جدی‌ام درباره "سیاسی شدن مردم" و یا "فکر کردن آنان" و نیز تشکیک مستدامم نسبت به وجود خارجی داشتن چیزی به نام "جنبش‌های اجتماعی کل‌گرا" ، و نیز با اعلام وفاداری به بیانیه گروهی رخداد درباره انتخابات مجلس هفتم، کماکان بر این باورم که "تحریم انتخابات" از قضا غیر سیاسی‌ترین انتخاب ممکن در مقطع کنونی است. این اعتقاد حتی در دو نگاشته "طرح پرسش‌های بنیادین در هیاهو " و نیز "فکر ن-کردن" همراه نویسنده بوده است، با این حال به قصد تکرار مکررات ناشی از وسواس وحشت آور "برداشت معکوس"، تحریم انتخابات را چون گذشته "بی‌معنا" اعلام می‌کنم.

٢-"بی‌معنا"بودگی مقوله تحریم بنا به نص بیانیه گروهی رخداد، هرگز نتوانسته است به شکلی درونماندگار به چیزی موهوم به نام "مشروعیت نظام" متصل شود. این عدم اتصال از آن روست که با وجود شکاف‌های عریان درساختار سیاسی جمهوری اسلامی، و علنی شدن این شکاف‌ها در شب‌های گذشته، اساساً منطق سیاسی "تحریم انتخابات" را از قبل بی‌معنا تر کرده است. به بیان ساده، در شرایط موجود جهانی آخرین سئوال از میزان مشارکت "کل رای دهندگان" در انتخابات به عنوان سنجه مشروعیت نظام مطرح خواهد بود.

٣- تظاهرات روز ٢٠ خرداد از میدان انقلاب تا میدان آزادی در تهران و مازادی که در آن وجود داشت که سویه‌های بهت آورش را از قضا پس از روز رای گیری (به مثابه امکان اجنماعی صیانت از آراء) نشان خواهد داد، می‌تواند به غایت منطق سیاسی تحریم را مبتذل جلوه دهد.

٤- امتداد ادغام "سیاست و خیابان" در فردای روز رای گیری، می‌تواند از جمله سرنوشت سازترین بزنگاه‌های تاریخ ایران باشد.

٥- اکنون که ما در لبه تاریخ در حرکتیم، و هر دم امکان "تحول ساختاری در وضع موجود" وجود دارد، اساسا چه پرسش از تحریم و چه دفاع از آن در خوشبینانه ترین حالت متکی بر نوعی "سویه احساسی مبتنی بر انزجار شخصی" خواهد بود و هیچ نسبتی با امر کلی نخواهد داشت.
تحریم ، دفاع از آن و پرسش از آن در این روزهای به واقع "پیش بینی ناپذیر" کاملا بی معناست.

٦- شلختگی این متن ، خود نشانگر "وضعیت استثنائی" این روزهاست.

۲۱ خرداد ۱۳۸۸

گزارش تضييع حقوق اتحاديه‌هاي كارگري در جهان (2008)

كنفدراسيون بين المللي اتحاديه هاي كارگري، هر ساله گزارشي از تضييع حقوق اتحاديه‌هاي كارگري در جهان منتشر مي‌كند. اخيراً گزارش مربوط به سال 2008 منتشر شده است. اين گزارش از همان ابتدا بر نقش بحران اقتصادي در بدتر شدن وضع كارگران تاكيد مي‌كند.

در اين گزارش كه اوضاع را در 143 كشور (از جمله ايران) بررسي كرده، آمده است كه در اين سال 76 فعال اتحاديه اي در دنيا به دليل پي‌گيري حقوق كارگري كشته شده‌اند. بيش‌ترين شمار اين قتل‌ها در كشورهاي آمريكاي لاتين (66 نفر) رخ داده است كه از اين تعداد 49 نفر از آن‌ها فعالان اتحاديه‌اي كلمبيايي بوده‌اند (در ميان اين 49 نفر، 16 رهبر اتحاديه‌اي را بايد شمرد كه 4 تن از آن‌ها زن بوده‌اند). شمار قتل‌هاي فعالان اتحاديه در كلمبيا نسبت به سال قبل از آن 25 درصد افزايش داشته است.

طبق اين گزارش كشورهايي كه در سال 2008 هم مانند سال قبل از آن بيش‌ترين و گسترده‌ترين سركوب‌ها عليه اتحاديه‌هاي كارگري را داشته‌اند از اين قرارند: كلمبيا، برمه، بلاروس، سودان، زيمباوه، سوازيلند، ايران، پاكستان، و فيليپين. البته به اين فهرست كشورهاي هندوراس و گواتمالا هم افزوده ‌شده‌اند.

بخش مربوط به ايران اين گزارش، مي‌گويد كه در كشور ما صدها كارگر در اين سال به دليل پي‌گيري حق تشكيل اتحاديه‌هاي آزاد كارگري بازداشت شدند و 11 نفر هم از دادگاه انقلاب در همين ارتباط حكم گرفتند. گزارش مربوط به ايران را هم مي‌توانيد اين‌جا بخوانيد.

سياست در خيابان

يك - چهارشنبه 20 خرداد در خيابان آزادي تهران تظاهراتي"ميليوني" بر پا شد. اين يعني كه دو روز در يك هفته در تهران، تظاهرات ميليوني برگزار شد. آن هم نه تظاهراتي رسمي، بلكه تظاهراتي در اعلام مخالفت با دولت مستقر. اين اتفاق غريب و كاملاً دور از انتظار چيزي نيست كه به راحتي يا به زودي اثرش محو شود يا از خاطر برود.

جريان جمعيت براي چند ساعت به طور پيوسته از انقلاب به سوي آزادي ادامه داشت. آن هم در وضعيتي كه صبح همان روز طرفداران رييس جمهور تنها بخشي از همان خيابان را براي دو ساعت در دست داشتند و خود آقاي رييس جمهور هم كه براي سخنراني به دانشگاه شريف رفته بود با شعار ضد ديكتاتوري بدرقه شد (هنوز فيلمش تكذيب نشده؟).

اتفاقي كه در اين چند روز افتاد اين بود كه از همان تنها روزن باز مانده، از فرصت بسته و محدود انتخاب ميان نامزدان مورد تاييد نظام كه بعد از رد صلاحيت گسترده پيش روي مردم گذاشته شدند، و با وجود تبعيض همه جانبه به نفع يكي از همين آدم‌هاي مورد تاييد، سياستِ مردم خود را باز به خيابان كشاند. تظاهرات ميليوني بعد از سي سال را نبايد شوخي گرفت.

همه جور آدمي در اين تظاهرات مي‌توانستي ببيني. از آخوند و خانم محجبه گرفته تا آدم‌هايي كه سكولاريسم از سر و رويشان مي‌باريد. دوستانم افرادي را ديده بودند كه عكس شهداي خانواده را در دست داشتند و كنارش نوشته بودند "برادر شهيدم، پرچمو پس مي‌گيرم" (اشاره به استفاده آقاي احمدي‌نژاد از پرچم ايران به عنوان نماد تبليغاتي‌اش).

جوانان "پايين شهري" كه ديگر غوغا مي‌كردند. آن‌ها كه معمولاً در گردش‌هاي تفريحي شهري‌شان از دست پليس خلاصي ندارند، ديروز، بالاي تيرهاي راهنمايي و سكوهاي خيابان آزادي ساعت‌ها عليه رييس جمهور شعار مي‌دادند و ساعت‌ها دروغ‌گويي را به سخره گرفتند.

ديروز در تظاهرات ميليوني خيابان آزادي همه چور شعاري را از همه كس مي‌شنيدي از اقليت‌هاي مذهبي كه پلاكاردهاي شعار آزادي وجدان و عقيده در دست داشتند، تا شعار برابري زن و مرد، تا شعار ضد ديكتاتوري تا شعار... همه را مي‌ديدي و مي‌شنيدي و مي‌خواندي. سر همه شعارها اما شعار عليه دروغ بود. (كيست كه نداند شعار عليه دروغ و تزوير تا كجا مي‌تواند بسط يابد؟) شعار منتخب من البته همان شعار مربوط به تورم بود كه به گزارش جواد مردم در اصفهان هم مردم مي‌گفته‌اند.

دو - امروز كه اين را مي‌نويسم هنوز راي گيري برگزار نشده. دوستان و آشنايان بسياري هنوز نگران دست برد در نتايج انتخابات هستند، و نگراني‌ها هم به جاست. البته ديگر كم‌تر كسي را مي‌بينم كه نگران اين باشد كه آقاي احمدي‌نژاد راي بياورد.

من ديگر زياد نگران تقلب در انتخابات نيستم؛ چون ديگر چندان نگران انتخابات نيستم. اهميت اتفاقي كه در اين روزها افتاد به نظرم فراتر از نتيجه انتخابات است و به نظر من امتداد اتفاقات هفته‌اي كه گذشت، بر سرنوشت انتخابات اثر خواهد گذاشت و اين شايد كمترين تاثيرش باشد.

به نظرم چيزي كه مهم بود، همين بازگشت سياست به خيابان بود. از تهران تا سنندج و از ديوان‌دره تا اصفهان و يزد، وضع همين بوده؛ همين تجربه تظاهرات "مردمي" مسالمت آميز؛ تجربه مغتنم آزادي. سرخوشي عجيبي كه اين مردم دارند، به همين تجربه آزادي برمي‌گردد. نوعي حس مبهم برابري اين مردم را كنار هم قرار داده؛ حسي كه تعريف نشده و غير قابل هضم است. ديروز در لحظه‌اي از تظاهرات كه از كنارش مي‌گذشتم، دختراني جوان و "شل حجاب" براي آخوندي كه شال سبز انداخته بود و با جمعيت مي‌رفت هورا ‌كشيدند، و حاج آقا نمي‌دانست چه واكنشي نشان دهد...

سه - جنون و توحشي كه واقعه شيراز را رقم زد قاعدتاً نبايد تكرار شود يا گسترش يابد. همان طور كه حتي 10 روز پيش هيچ كس نمي‌توانست اين جمعيت و رفتارشان را پيش بيني كند، پيش بيني واكنش آن‌ها به خشونت گسترده هم كاملاً غير ممكن است. البته دست كم رفتار نيروي انتظامي و رسمي تاكنون، نشان از نوعي عقلانيت در برخورد با اين وضع داشته است.

حرف‌هاي مفتي هم كه اين روزها با مقايسه اين وضعيت با انقلاب‌هاي مخملي زده مي‌شود و وعده سركوبي كه مي‌دهند، يا از سر ناداني است، و يا رجز خواندن مفت است. در اين حرف‌ها نكته اساسي كه ناديده گرفته مي‌شود اين است: در اوكراين مثلاً، شما با جمعيتي روبه‌رو بوديد كه نزديك به دو دهه بود كه مي‌توانستند به نوعي براي مطالبه حقوق‌شان تظاهرات سياسي كنند. انرژي خفته‌اي كه آزاد مي‌شد نوعي انرژي معطوف به خواست آزادي‌هاي سياسي بود؛ نه انرژي سال‌ها فروخوردگي و سرخوردگي در "همه" چيز... سر به زير بودن و مهربان بودن اين مردم، نبايد كسي را بفريبد.

چهار - هيچ چيز هنوز معلوم نيست، جز اين‌كه مردم بعد از اين 4 سال كاري كاملاً خارج از انتظار كردند. با اين همه يك نكته را هم نبايد فراموش كنيم و آن نقش عامل تاريخي است. فكر كنم نظرم درباره ميرحسين موسوي از چيزهايي كه قبلاً نوشته‌ام به اندازه كافي روشن باشد. آن چه الان مي‌خواهم بگويم كه با هر قضاوتي كه درباره ايشان داشته‌ باشيم، نقش او در تحول سياسي اخير انكار ناپذير است.

شايد هر كس ديگري خيلي زود دچار ترس از عوارض افزايش روز افزون جمعيت خياباني مي‌شد. موسوي اما حضور اين جمعيت را نه تنها در سخنراني‌هايش ستود و در فيلم‌هاي تبيلغاتي‌اش و گفت و گوهاي زنده‌اش از مردم خواست تا به اين موج دامن بزنند، بلكه در آخرين حضور زنده در تلويزيون - در گفت و گوي خبري ويژه شبكه دو در 19 خرداد - گفت كه زنجير 18 كيلومتري انساني در خيابان وليعصر ، او را به ياد "روزهاي انقلاب" انداخته است (بالاخره اين پاره خط با طول ثابت چند كيلومتر است؟). موسوي با اين تعبير، بيش‌ترين اهميتي را كه مي‌توانست به اين حضور مردمي بخشيد، و در كل تا جايي كه مي‌توانست به آن دامن زد.

اين درست است كه او اين كار را "به نفع" خود كرد؛ اما بعيد مي‌دانم همين آدم نداند كه دقيقاً چه كاري كرده است و از چه پديده‌اي استقبال كرده و به آن دامن زده . همانطور كه بعيد مي‌دانم احمدي‌نژاد در مورد عواقب "افشاگري"هايش براي ساختار خالي الذهن بوده باشد.

پنج - تا فردا منتظر مي‌مانم، و شايد اميدوارتر...

۱۹ خرداد ۱۳۸۸

پي‌نوشت ناموسي/غير ناموسي بر مناظره تاريخي

برادر و خواهر مسلمان و غير مسلمان. يك وقت در مورد چيزي كه من درباره ناموس نوشتم سوء تفاهم نشود؛ بنده با ناموس و اين‌ قبيل مفاهيم عاليه متاسفانه نسبتي ندارم و فهمم زياد به اين چيزها نمي‌رسد. منظورم از آن‌چه در اين‌جا نوشته‌ام، اين بوده كه آقاي احمدي‌نژاد در اين زمينه با در نظر نگرفتن روان‌شناسي عمومي مرتكب خطا شدند.

به علاوه، مسئله فقط ناموس نيست؛ هر بيننده‌اي با ديدن عكس همسر رقيب در دست آقاي رييس جمهور، به اين فكر مي‌كرد كه وقتي رييس جمهور چنين مي‌كند، هر مقام ريز و درشت دولتي، مي‌تواند به پرونده‌هاي مردم عادي و غير عادي دست‌درازي كند و در جهت خواست خودش پرونده رو كند: در ممالك غير متمدن (مثل بعضي كشورهاي غربي و البته شرقي) به اين كار مي‌گويند سوء استفاده از قدرت. ما البته نمي‌گوييم.

مسئله فقط مشاركت يا تحريم نيست

صفر - انتشار اين نوشته، صرفاً تلاشي است براي فايق آمدن به اضطراب و اضطرار اين روزها كه با موجي سينوسي بالا و پايين مي‌رود. پس اگر شما خوبيد، نخوانيد. اگر هم مثل اين ساعت‌هاي من خوب نيستيد، باز هم نخوانيد...

يك -
ماهيت توده‌وار و فارغ از طبقه حاميان موسوي، و نوع شعارهاشان كه اغلب نسبتي معنادار با گفتار خود او (دقيقاً آن‌جايي كه محتواي مشخص دارد) پيدا نمي‌كند، دلالت غير قابل چشم‌پوشي‌اي در خود دارد؛ اين كه بار ديگر ائتلافي بر سر شعار نفي، اين‌بار نفي آقاي احمدي‌نژاد شكل گرفته است. احمدي‌نژاد كوشيد در مناظره با موسوي اين ائتلاف بر سر نفي خود را با زنده كردن شعار نفي هاشمي رفسنجاني و نفي فساد كه چهار سال پيش داده بود، بشكند.

اين كه چرا اين ائتلاف براي نفي بر سر موسوي شكل گرفت، از قضا چيزي بود كه احمدي‌نژاد به آن توجه كرد و به آن توجه نكرد. در اين انتخابات موسوي، به نوعي همان طبقاتي را هدف گرفت و برايشان حرف زد كه احمدي‌نژاد بار پيش به اتكاي‌شان برآمده بود. طبقاتي كه قرار بود زندگي‌شان بهتر شود، اما نشده بود. حال، اين افشاگري قرار بود، نقش ايدئولوژي براي شكم‌هاي خالي را بازي مي‌كرد و مي‌گفت كه حريف هم بي‌هوده شعار مي‌دهد.

احمدي‌نژاد به مردم خسته از فقر و فساد پيغام مي‌داد كه يا من يا هيچ كس ديگر.

دو - پيامد اين اقدام افشاگرانه، كه هيچ محتوايي جز چند اسم آشنا در افشايش نبود، ميليون‌ها بيننده ايراني تلويزيون شاهد اين بودند كه در كمتر از يك هفته چند نفر از مسئولان سابق و لاحق جمهوري اسلامي يكديگر را و ديگر اركان نظام را متهم به دزدي و سوء استفاده مالي، متهم به دروغ‌گويي و بي‌اخلاقي و بي‌كفايتي و ناكارآمدي كردند.

اين اتفاق شوك بزرگي بود. و به گمان من سواي آن كه چه فكري پشت آن بوده، تاثيري غير قابل برگشت در آينده جمهوري اسلامي مي‌گذارد. اين را وقتي عميقاً فهميدم كه يك راننده تاكسي ميان‌سال طرفدار آقاي احمدي‌نژاد، فرداي مناظره كروبي و احمدي‌نژاد، به كروبي فحش مي‌داد كه چرا از زير پرسش‌هاي مربوط به اموالش فرار كرده؛ طرفداران موسوي را به خاطر اين كه با بستن يك مچ بند سبز خودشان را "خر" كرده‌اند، "احمق" مي‌خواند؛ اما آخر سر شكايتش اين بود كه: "آقا يعني بين همه اون آدم‌هاي عادي كه رد صلاحيت شدند، دو تا آدم تحصيل‌كرده لايق نبود؟ من خودم روزنامه خوندم، ديدم كه كلي آدم معمولي مثل من و شما رفتند براي انتخابات اسم نوشتند كه تحصيلات خوبي هم داشتند. خب چهار تا تو اونا نبود كه بذارن نامزد بشن؟ آخرش دوباره بايد همين دزدها رو بايد تاييد مي‌كردند؟ آخه چرا؟!"

اين طرفدار آقاي احمدي‌نژاد كه از جو انتخابات و نه لزوماً از خود احمدي‌نژادسرخورده شده بود، نقدش به غير دموكراتيك بودن انتخابات برگشته بود. در حالي كه بسياري از دوستان سياسي و روزنامه‌نگار و روشنفكر ما، در اين هنگامه كاري مهم‌تر از بزك كردن نامزدهاي موجود براي توجيه شركت در انتخابات نيافتند و نكردند. نقد دموكراتيك انتخابات "فعلاً" به فراموشي سپرده شده؛ عجالتاً تا دوباره از حاصل اين مشاركت سرخورده شويم و بعد دوباره...

او البته جز اين حرف‌هاي اميدوار كننده، حرف‌هاي تندي هم مي‌زد درباره اين كه بايد با افشا شدگان چه كنند و چه نكنند؛ وضعيت بحراني، مي‌تواند به هر دو سو بغلطد.

سه - مسئله انتخابات، به مشاركت يا تحريم خلاصه نمي‌شود. به نظر من عمده خطاي روشنفكري ما در همين است. بسياري روشنفكران ما، نمي‌خواهم اسم ببرم وگرنه نمونه‌هاي چشمگير وجود دارند، ظاهراً دچار اين خوددرگيري هستند كه بايد "رهنمود"ي براي مخاطبي كه فكر مي‌كنند دارند بدهند. در شرايط انتخابات، خصوصاً شرايط اضطراري چون انتخابات حاضر، اين رهنمود بامآل به توصيه به مشاركت يا تحريم مي‌انجامد.

من منكر نقش هنجارين روشنفكران نيستم؛ اين نقش‌ مهم و ضروري‌اي است. اما به نظر من چيزي كه اين‌جا از ياد رفته، شرط مقدم اين نقش است. اين كه روشنفكر قرار است اول از همه خود فكر كند، بشناسد و بعد با ديگران، مي‌گويم ديگران و نه "مخاطبان"، در ميان بگذارد. روشنفكر اگر قرار است در پروسه "انتخاب"هاي مردم نقشي داشته باشد، انتظار مي‌رود كه نقشش اين باشد كه دريچه‌هايي براي فكر كردن به انتخاب‌هاي پيش رو بگشايد.

در اين اضطرار كه همه چيز را وارونه مي‌كند، روشنفكر و هنرمند ما هم به نوعي مي‌گويد "اين كه ديگه فكر كردن نداره، معلومه بايد بگي نه!" حالا اين "نه" يا از جنس نه به انتخابات است، يا از جنس "نه" به اين يا آن نامزد انتخاباتي. و اين مقدمه كه مي‌گويد "اين كه ديگه فكر كردن نداره" هم معمولاً پيچيده‌تر از همين جمله صورت‌بندي مي‌شود. وقتي مي‌فهميم مقصود نهايتاً همين است، كه مي‌بينيم تا چه حد استدلال‌هاي ظاهراً‌ موجه از هر دو سو "تكراري" از آب درمي‌آيند.

تكراري بودن استدلال‌ها در مورد موقعيت‌هاي به سرعت تغيير يابنده، و در حالي كه تا به حال پيامد‌هاي پيروي از هر دو نوع استدلال به نحوي با پرسش‌هاي جدي مواجه بوده، بايد اين را به ما بگويد كه ظاهراً يك جاي كار، در هر دو رويكرد موجود اشكال دارد.

چهار - وقتي موقعيت، موقعيت اضطرار است. وقتي واقعاً ترس، ترسي عيني است، حضور روشنفكر در مقام توصيه كننده، صرفاً چيزي از نوع "مايه دلگرمي" است؛ از جنس اين كه: اين آدم كه "اين‌قدر سرش مي‌شود" هم مي‌گويد "اين كار را بكنيم"، يا "اين كار را نكنيم". الان كاركرد تحريمي، يا مشاركتي روشنفكران عزيز ما متاسفانه در همين حد است. يعني حتي اگر حرفي جدي‌تر هم مي‌زنند، به دليل نوع ورودشان به فضاي انتخابات، و به دليل زمينه از پيش موجود، به همين خلاصه مي‌شود.

گوييا هر يك آيتي مي‌شوند در تاييد يا انكار. در حالي كه حتي خودشان هم شايد چنين نقشي را از خودشان انتظار ندارند.

اگر قرار است روشنفكر كاركردي اجتماعي متناسب با روشن"فكري"اش داشته باشد، آن كار كرد قاعدتاً بايد به همين فكر كردن برگردد. "فكر" اما در فضاي اضطرار و ترس محل عرض اندام ندارد. حرف زدن از سر فكر با جامعه درباره انتخابات يا هر چيز ديگري، مستلزم نوعي استمرار است كه دامنه‌اي بيرون از فضاي اضطرار داشته باشد و پايش را جاي ديگر سفت كرده باشد.

استمرار يعني اين كه ما بتوانيم به طور پيوسته به وضعيت خود فكر كنيم، آن قدر كه به دست مي‌آيد، مردم را بشناسيم تا بتوانيم حتي در چنين موقعيتي هم گفتار توليد كنيم و انديشيده با با موقعيت مواجه شويم. مثال استمرار، مثال چامسكي است كه در روزهاي پس از يازده سپتامبر مورد هجوم قرار گرفت، اما در نهايت حرفش از موقعيت اضطراري برگذشت و بخشي از گفتاري شد كه بر اين موقعيت فائق آمد.

نمي‌دانم مي‌توانم حرفم را درست بگويم يا نه. شايد اين سوال بتواند مسئله مورد نظر من را را روشن‌تر كند؛ انتخابات مي‌گذرد. به زودي هم مي‌گذرد. روشنفكري ما سواي پيوستن به سويه تحريمي، يا مشاركتي، چه حرفي براي فرداي انتخابات دارد؟ به هر يك از احتمالات پيش رو، خصوصاً احتمالاتي كه نحوه برگزاري انتخابات تشديد‌شان مي‌كند، چگونه بايد فكر كنيم؟ منظورم اين نيست كه "چه بايد بكنيم" و چه كسي چه توصيه‌اي مي‌كند؛ منظورم دقيقاً اين است كه "چه فكري كرده‌ايم؟ و چه فكري مي‌كنيم؟"

در حاشيه موج سبز

يك - ديروز دوشنبه18 خرداد، همزمان با تشكيل زنجيره انساني حاميان موسوي. يكبار از حوالي چهار راه امير اكرم كه محل كارم است تا ميدان وليعصر رفتم و بعد به همراه فاطمه و مينو كه از كلاس ورزش برمي گشتند، از ميدان وليعصر تا چهار راه برگشتيم.

جمعيت زياد بود. دست كم در يك ساعت اول برنامه واقعاً "زنجير انساني" وجود داشت. در بعضي جاها هر دو طرف خيابان آدم‌ها به هم پيوسته بودند. روي جدول وسط خيابان هم حتي وسط خيابان هم مملو از جمعيت بود. در اكثر اين مدت تردد خودروها به ندرت انجام مي‌شد.

دو - جمعيت، اكثراً‌جوان بودند. خانواده هم فراوان بود و زن و مرد در ميان حاميان موسوي از طبقات و پوشش‌هاي متنوع ديده مي‌شدند. چيزي كه براي من نقطه تمايز اساسي كمپين موسوي با كمپين معين در چهار سال قبل بود (چون در كمپين معين حضور داشتم مقايسه مي‌كنم)، هم در بالاتر بودن جمعيت حاميان و هم حضور بسيار چشمگيرتر طبقات پايين جامعه بود. در حالي كه اكثريت جوانان حامي معين را به نوعي دانشجويان و تحصيل‌كردگان تشكيل مي‌دادند، در طيف حاميان موسوي دانشجويان به نوعي در اقليت بودند و علاوه بر اين سواي دانشجو بودن يا نبودن، اكثريت با جوانان طبقات پايين‌تر بود.

اگر مشاهدات اين چند روزه‌ام قابل اعتماد باشد، اين وضعيت در كمپين كروبي برعكس است؛ دانشجويان اكثريت‌اند، اما جمعيت حاميان كروبي در خيابان بسيار كم‌تر از حاميان موسوي است. جمعي از حاميان كروبي كه ديروز حاضر بودند، سواي چند شعار تبليغاتي براي كروبي شعار مهم "حجاب اختياري، حق زن ايراني" را هم سردادند.

همه بدآيندي كه از كمپين و اطرافيان كروبي دارم به كنار؛ اين كه چنين شعاري در خيابان‌هاي تهران به گوش مي‌رسد واقعاً يك گام به پيش است.

سه - تلقي من از شعارهاي حاميان موسوي اين بود كه احتمالاً هيچ فكر ستادي‌اي پشت طراحي اين شعارها نيست: شعارهايي كه به طور متمركز در يك كمپين انتخاباتي طراحي مي‌شوند، معمولاً نوعي مطالبه، پيام، يا نشان دارند. معمولاً هم اين قدر سرخوشانه نيستند. تلقي من اين بود كه كلاً مسئله به ذوق مردم واگذار شده بود. جمعينت آن قدر زياد بود كه نيروهاي ستادي در اكثر مسيري كه من ديدم گم بوند و بيشتر مراقب عبور و مرور بودند يا اين كه مي‌پاييدند كه مبادا هواداران موسوي وقتي شعارهاي دروغ ممنوع‌شان را جلو پوسترهاي احمدي‌نژاد مي‌گيرند تا عكاسان ازشان عكس بگيرند، آسيبي به پوسترهايي كه رقيب يك ريال هم برايشان خرج نكرده نرسد. خب نيروي ستادي در تظاهرات كارش هميشه از همين نوع بدبختي‌هاست.

شعارهاي حاميان موسوي سواي آن‌هايي كه عليه ديكتاتور و ديكتاتوري بود، عمدتاً شعارهايي بود با مضمون ضديت با دروغ و البته كلاً سرخوشانه و متناسب با مملكتي كه جوانانش جايي براي تفريح ندارند و انتخابات لاجرم بار خيلي چيزهاي نداشته را هم به دوش مي‌كشد.

شعارهاي ديگري هم البته در كار بود از جمله شعاري كه در آن مردم به آن صحنه سبزيكاري و وجين نمادين و تهديدگرانه فيلم احمدي‌نژاد واكنش مي‌دادند: "رييس جمهور بي‌كاره، داره سبزي مي‌كاره". در روايت‌هاي متكثر اين شعار، ترب، و شنبليله هم جزء ديگر محصولات رييس جمهور ذكر شده است.

همين واكنش نمونه‌وار مردم به تهديد ريشه كن كردن علف‌هاي هرز توسط آقاي رييس جمهور، شايد به نوعي دلالت كننده بر روح سرخوش كل تظاهرات باشد. دوستان دانشجو يا دانشجوي سابق مي‌دانند كه در پايتخت اسلامي آريايي ما اگر يك تجمع چند نفره دانشجويي در يكي از خيابان‌هاي شهر به راه بيفتد قبل از اين كه شعاري سر داده شود، چند برابر جمعيت دانشجويان نيروهاي زحمت‌كش انتظامي و برادران مخلص لباس شخصي حضور به هم مي‌رسانند تا دانشجويان احساس تنهايي نكنند. كاسب‌ها هم به دلخواه يا اجبار كركره‌ها را پايين مي‌كشند و فضا رنگي امنيتي به خود مي‌گيرد.

ديروز بيش از دو ساعت در تمام طول خيابان ولي‌عصر جمعيتي انبوه عليه رييس جمهور شعار دادند، به دروغگويي و ديكتاتوري متهمش كردند، اما نه مغازه‌اي تعطيل شد و ظاهرا نه درگيري‌اي رخ داد. طرفداران آقاي احمدي‌نژاد، هم به طور پراكنده حضور داشتند و هم تردد مي‌كردند. باز هم من جز بگو مگوي لفظي چيزي نديدم.

البته شنيدم كه ظاهراً تجمع تا ساعت‌ها پس از زمان اعلام شده ادامه داشته و در پايان شب ( ده و نيم، يازده) پليس براي پراكندن مردم در برخي از نقاط از گاز اشك آور هم استفاده كرده.

چهار - جمعيت فراوان و غير قابل تصور، سرخوشي و شادمانگي مردم عبوس، قلت شرطه و محتسب و اين كه توده‌اي عطيم شعار سرمي‌دادند ناخواسته اميدي در تو ايجاد مي‌كرد كه با خودت مي‌گفتي "بود آيا..."

۱۸ خرداد ۱۳۸۸

كار از دست ...

يك - فيلم دوم انتخاباتي آقاي احمدي‌نژاد را ديديد؟ همان كه قبل از مناظره موسوي و كروبي بود؟ مدام فكر مي‌كردم آقاي رييس جمهور كه فيلم‌هاي [...] را مونتاژ مي‌كند تا نشان دهد دانشجوي كتك خورده پلي‌تكنيكي، اگر عينكش را بردارد فريبكار است، در باغچه نشسته كه چه بگويد؟

خب ايشان در حالي كه ريحان را از باغچه در مي‌آورد از اين گفت كه "علف هرز" هم "سبز" است اما هرز است. مي‌تواند به سرعت پخش شود، اما بايد... او از تربچه‌هاي پوك هم گفت.

دو - به گزارش ابوالفضل فاتح، موسوي پس از مناظره با كروبي در ساختمان سيما مورد حمله قرار گرفته:
... همه چیز روال طبیعی خود را داشت تا این که چندین بار وقتی آقای مهندس موسوی سیاست ها و روندهای اخیر کشور را مورد نقد قرار داد، مجری برنامه به وی تذکر داد که چون در غیاب آقای احمدی نژاد این نقدها صورت گرفته باید به آقای احمدی نژاد وقت مجزا داده شود، حال آن که وقتی آقای احمدی نژاد با شدت و حدت دوره‌های گذشته به ویژه دوران دفاع مقدس را مورد هجمه قرار داد، هرگز تذکری دریافت نکرده بود. با مشورت دوستان، دکتر محمدرضا بهشتی متن یادآوری به آقای مهندس در این رابطه را به همراه یادداشت دیگری مکتوب کرد. من متن را به استودیو بردم تا برای تحویل مهندس در اختیار مسئولان ذیربط بگذارم. وقتی دو یادداشت را تحویل دادم متوجه شدم که آقای دانشور که نماینده ی شورای سه نفره در استودیو بود یکی از یادداشت ها را نزد خود نگه داشت. پرسیدم چرا یادداشت را به مهندس نمی دهید؟ با برافروختگی هر چه تمام تر و با لحنی کاملاً توهین آمیز مدعی شد که مهندس سخنانش غیرقانونی است و من این یادداشت را به ایشان نمی دهم. سپس به خارج از استودیو آمد و در کمال ناباوری، در حالی که فریاد می زد برگه ی یادداشت مهندس را پاره کرد و به زمین کوبید. در این هنگام مسئول دفتر معاونت سیاسی سیما یادداشت پاره شده را به داخل استودیو برد تا به مهندس تحویل دهد، ولی باز هم این کار انجام نشد. طبق قانون نمایندگان هر کاندیدا حق دارند تا دو بار به وی یادداشت بدهند. احدی هم حق ندارد در این راه مانعی بتراشد یا یادداشت را بخواند یا دخل و تصرفی در آن کند. دانشور خارج از حیطه ی وظایف خود نه تنها یادداشت را خواند بلکه بدون اطلاع ما به زعم خود برای تاثیرگذاری منفی در روند مناظره آن را نزد خود نگه داشت و وقتی که ما متوجه موضوع شدیم با بی ادبانه ترین و پرخاشگرانه ترین روش موجود، اقدام به پاره کردن یادداشت و کوبیدن آن به زمین کرد. لابد دوستان او به خاطر این رفتار زشت و غیراخلاقی به او مدال خواهند داد! اما برای صدا و سیما و آقای ضرغامی که مدعی بی طرفی هستند این یک نقطه ی صد در صد تاریک و غیر قابل توجیه محسوب می شود. ماجرا به همین جا ختم نشد. وقتی آقای مهندس پس از پایان مناظره از کوریدور استودیو به سمت در خروجی در حرکت بود فردی عصبی که حضورش در آن مکان بدون هماهنگی تقریبا ممکن نبود، در حالی که فریاد می زد سعی داشت خود را به مهندس نزدیک نماید. در این حین در تنگی کوریدور و در فشار جمعیت یک شیشه ی قدی در نزدیک ترین فاصله با مهندس فرو ریخت. برای ما باورکردنی نبود که چگونه صدا و سیما که باید نقطه ی امن کاندیداها باشد، تبدیل به چنین صحنه ای شده بود. یکی با پرخاش و فریاد یادداشت مهندس را پاره می کند ودیگری در محلی که کمتر کسی می تواند وارد شود به مهندس هجوم می آورد و همچون دعواهای خیابانی دری شیشه ای می شکند.
سه - خبرهايي هم هست كه كسي تكذيبش نمي‌كند تا دست كم خاطر "مومنين" آسوده شود.

چهار - اين روزها - باز هم بايد گفت؟ - از تاريخ‌ساز‌ترين روزهاي جمهوري اسلامي هستند.

دگرانديش بله، اما...

از ديشب جلو خودم را گرفتم كه اين را ننويسم، اما نمي‌شود.

آقاي كروبي در مناظره با موسوي يك‌جايي داشت مي‌گفت كه چقدر خوب بوده و هميشه از حقوق همه دفاع كرده؛ درويش، مسلمان، غير مسلمان، مسيحي زرتشتي، دگرانديش (به به!). خلاصه خيلي خوب وبد، خيلي حقوق بشر بود...

بعد در ادامه دفاع از همه اين آدم‌هاي بي‌دفاع، گفت كه آقاي عبدالكريم سروش را بعضي‌ها اگر موافق‌شان باشد مي‌گويند استاد و از اين حرف‌ها، حالا كه آمده از من حمايت كرده "يك كمونيست را فرستاده‌اند به او بد بگويد".

دقت كرديد؟ "كمونيست" را "فرستاده‌اند" بد بگويد. آخر چه مي‌شود به اين "شيخ" گفت؟

اين انتخابات تمام شود، سري اگر به تن بود، بايد با دوستاني كه هيجان زده از چپ و راست رفته‌اند پشت موسوي و كروبي حرف اساسي بزنيم.

۱۷ خرداد ۱۳۸۸

خوب بود!

گفت: سه برابر من بهش وقت بديد بياد هر چي دلش خواست دروغ بگه!

نگذاريد بازداشت شدگان در هياهوی انتخاباتی دربند بمانند

نامه سرگشاده خانواده‌های بازداشت‌شدگان تعاونی فلزکار و مکانيک

با سلام،

با گذشت بيش از يک ماه از بازداشت غيرقانونی اعضای تعاونی مسکن فلزکار و مکانيک به دلايل نامعلوم، خانواده های بازداشت شدگان هم چنان در بی خبری، ابهام و نگرانی به سر می برند. اخبار مربوط به اين بازداشت شدگان در هياهوی انتخابات گم شده است و هيچ نهاد و مسوولی پاسخ گوی سوالات ما نيست.

ناصر ابراهيمی، محمدعلی عزيزمحمدی، غلامحسين اکبری، ابوالحسن دارالشفايی، سيدمحمود منصور گيلانی، عبدالله يوسف وطن خواه، عزيزالله ياری و مصطفی حاتمی، ۸ نفر اعضای تعاونی فلزکار و مکانيک هستند که به همراه ساير اعضا، در روز جمعه ۱۱/۲/۸۸ در محل تعاونی واقع در نعمت آباد، در جلسه ی گزارش دهی مسکن مهر شرکت کرده بودند. در طول ۳۸ روز گذشته، اين افراد در بازداشتگاه اوين نگه داری شده اند که بيش از نيمی از اين زمان، از امکان تماس يا ملاقات با خانواده ها و وکلای خود محروم بوده اند و خانواده های ايشان با پاسخ های مبهم، نادرست و متناقض مقامات قضايی مسوول پرونده در نگرانی و بلاتکليفی به سربرده اند.

اين در حالی است که نگرانی ما روز به روز افزايش می يابد. ما نگران سلامت همسران خود هستيم که در شرايطی غيرقانونی و خلاف عرف بازجويی می شوند. ما نگران نقض حقوق شهروندی آن ها هستيم که بدون برخورداری از حق قانونی خود، بدون وکيل و در شرايطی که طبق قانون ادامه ی بازداشت آن ها مجاز نيست، قربانی پرونده سازی های سياسی شوند. فشارهای اقتصادی هر روز بيشتر از قبل ما را تهديد می کند و ما نگران مشکلات مالی ناشی اين دستگيری بی دليل هستيم که به از دست دادن شغل و بيکار شدن آنها می انجامد. ما نگران فرزندان مان هستيم و نمی دانيم چه کسی پاسخ گوی آسيب روانی وارد آمده به فرزندان ماست و اين خسارت ها چگونه جبران می شوند؟

روند بازداشت و رسيدگی به اين پرونده، آشکارا بر خلاف قانون اساسی، قانون آيين دادرسی کيفری و قوانين بين المللی مورد پذيرش جمهوری اسلامی ايران است. ضرورت تفهيم اتهام طی ۲۴ ساعت از زمان بازداشت، حق برخورداری از وکيل و حضور وکيل در مراحل بازجويی و رسيدگی به پرونده، رعايت موازين قانونی و حقوق متهم طی بازجويی، و آزادی متهمين در صورت تامين قرار تعيين شده از سوی دادگاه از جمله حقوقی است که از نامبردگان سلب شده است.

ما خانواده های بازداشت شدگان تعاونی مسکن فلزکار و مکانيک از نامزدهای رياست جمهوری، مسوولان قضايی، نهادها و سازمان های مدنی و کليه ی کسانی که دغدغه ی دفاع از حقوق شهروندی را دارند انتظار داريم نسبت به اين بازداشت خودسرانه واکنش موثر نشان دهند و نگذارند که بازداشت شدگان در هياهوی انتخاباتی مظلومانه دربند بمانند.

با سپاس
خانواده های اعضای بازداشت شده ی تعاونی فلزکار و مکانيک
اکبری، گيلانی، وطن خواه، دارالشفايی، ياری، حاتمی، ابراهيمی، عزيزمحمدی

۱۶ خرداد ۱۳۸۸

فعالان كارگري هم‌چنان در زندان

از بازداشت‌ شدگان روز جهاني كارگر در پارك لاله هنوز گروهي در بازداشت هستند. از بازداشت شدگان روز جهاني كارگر در تعاوني فلزكار و مكانيك هم 8 نفر از پانزده نفر هنوز زنداني هستند. و در مجموع 13 نفر هنوز در بازداشت هستند.

تا جايي كه خبر دارم از يكشنبه گذشته ارتباط تلفني بازداشت شدگان تعاوني فلزكار و مكانيك با خانواده‌شان قطع شده. زماني هم كه ارتباط وجود داشت، هم خانواده‌ها و هم زندانيان سردرگم بودند و چيزي از دلايل بازداشت و ادامه آن نمي‌دانستند.

بازداشت فعالان كارگري در روز جهاني كارگر نقض آشكار حقوق مسلم آن‌ها بوده و هست، و ادامه بازداشت هم همين‌طور.

به جز بازداشت شدگان يك ماه اخير، فعالان كارگري ديگري هم در زندان هستند. مانند منصور اسانلو رييس هيئت مديره سنديكاي شركت واحد كه اخيراً گروهي از فعالان حقوق بشر نسبت به سلامت و امنيت او ابراز نگراني كردند. و ابراهيم مددي نايب رييس اسانلو در همين سنديكا كه در اوين در بازداشت است.

اعضاي هيئت مديره سنديكاي نيشكر هفت تپه نيز همچنان تحت پي‌گرد و بازداشت هستند؛ آخرين مورد بازداشت رحيم بسحاق بوده است.

در همين ارتباط، سه سنديكاي بزرگ كارگري در دنيا كه مجموعاً 170 ميليون عضو دارند، به همراه عفو بين الملل و كارگران ضد جنگ آمريكا، با شعار "عدالت براي كارگران ايراني" روز 26 ژوئن (بيست روز ديگر از امروز) را روز اعتراض جهاني به سركوب كارگران ايراني اعلام كرده‌اند.

اين سه سنديكا اين‌ها هستند:
كارگران صنعتي جهان
اتحاديه كارگران دريانوردي استراليا
اتحاديه جهاني كارگران حمل و نقل و سفر

درباره مناظره امشب كروبي- احمدي‌نژاد

من بسيار نگران مناظره امشب آقاي كروبي با آقاي احمدي‌نژاد هستم. نه به خاطر خود مناظره بلكه به دليل مخاطراتي كه در پيش است و تاثيري كه هر حركتي مي‌تواند در تحولات دو هفته آينده بگذارد.

اين تصور وجود دارد كه موسوي مي‌توانست خيلي بيش‌تر حرف بزند و اجراي بهتري در مناظره داشته باشد. اين تا حدي درست است، و در كل نه. در كل، در مقابل آقاي احمدي‌نژاد كه در لحظه مي‌تواند بگويد بلر نامه عذرخواهي نوشت، يا ستاره‌دار را معين درست كرد، كار بيش‌تري نمي‌شد كرد. و موسوي با دادن كم‌ترين هزينه همان امتياز ممكن را از اين مناظره گرفت. من فكر مي‌كنم كه امتياز خوبي بود. خيلي‌ها اين‌طور فكر نمي‌كنند.

پاسخ‌هاي احتمالي بديل موسوي براي ايستادن در مقابل "افشاي مفسدان"، كه بعد از چهار سال آقاي احمدي‌نژاد از امام علي ياد گرفته‌اند كه بايد بر پيشاني‌شان داغ ننگ زد و در بازار گرداند (يعني رييس مجلس خبرگان و رييس بازرسي...)، جز رفتن در بازي حريف نبود: موسوي عملاً تنها جواب موجه حقوقي كه وجود داشت را داد. يعني گفت كه به او ربطي ندارد (و گفت كه چرا ربط ندارد) و بايد به خودشان گفت، و همچنين گفت كه مرجع صالح بايد رسيدگي كند و تا پيش از آن حكم برائت است.

تازه احمدي‌نژاد بعد از چهار سال وعده به افشا، چيزي بيش از همين‌هايي كه 30 سال است مردم در تاكسي مي‌گويند نگفت. "سونامي" فساد ستيزي ايشان از قضا بيش‌تر شبهه برانگيز بود؛ چون اگر مفسدان اين‌ها هستند، كه خيلي‌هاي ديگر بايد جواب‌گو باشند، نه رييس فرهنگستان هنر...

غرضم اين است كه مشكل مشخصاً در موسوي نبود كه مثلاً زبان گويا و اطلاعات كافي براي بحث كردن نداشت. مسئله در حريف بود.
اين مسئله به همين قوت پيش روي آقاي كروبي هم خواهد بود.

آقاي كروبي مي‌تواند با قاطعيت و با اتكا به اسناد و آمار دولت خود آقاي احمدي‌نژاد با او بحث كند؛ احتمالاً مي‌تواند بسياري از بينندگان را قانع كند كه تصويري كه او مي‌دهد، درست است و نه تصوير آقاي احمدي‌نژاد. اما تصور اين كه آقاي كروبي بتواند يا بخواهد هم‌چون آقاي احمدي‌نژاد بحث كند، تصور نادرستي است.

آقاي احمدي‌نژاد ظاهراً ژست كسي را مي‌گيرد كه تبعات حرف‌هايش برايش مهم نيست؛ آقاي كروبي نمي‌تواند به اين لاك برود. به نظر من آقاي كروبي بايد به آدم‌هايي كه تصميم گرفته‌اند بهش راي بدهند فكر كند. بايد به روزهاي پر مخاطره پيش رو فكر كند، و بايد استراتژي بحث خود را چنان تنظيم كند، كه ضمن پيروزي در مباحثه كه هدف اوليه امشب اوست، بتواند جلو دامن زدن به فضاي خشونت را بگيرد.

اگر كروبي بتواند جلو سرعت گرفتن اين رانه را بگيرد، هم در ديده بسياري برنده مناظره است، و هم واقعاً خدمتي به مردم كرده است. به مردمي كه اين روزها بعضي آن‌ها را به عنوان اسم مستعار خود استفاده مي‌كنند.

۱۵ خرداد ۱۳۸۸

اخلاق ديگه چيه؟

دوستان عزيز، من نمي‌فهمم اين همه بحث درباره زير پا گذاشته شدن اخلاق و اين كه چرا طرف پشت سر كساني كه نبودند حرف زد براي چيست؟ مسئله هر چيزي كه باشد، اخلاق نيست.

اين مناظره اگر معنا و پيامدي داشته باشد، كه به نظر من دارد، بايد آن را در چينش سياسي موجود جست؛ و بايد ديد كه آقاي احمدي‌نژاد با يك كاسه كردن همه اين‌ها، دارد چه آينده سياسي‌اي را و به نمايندگي از چه طيف و نيرويي ترسيم مي‌كند.

مسئله اساسي اين است. [به نظر من] اگر بحث مي‌[شو]د درباره اين بايد بحث [شو]د. وگرنه بحث در مورد اين كه زشت بود پشت سر هاشمي رفسنجاني و ناطق نوري حرف زد كه نشد حرف. اخلاق؟ هاشمي رفسنجاني؟!

اين حرف‌ها كه اخلاق مُرد و اون يكي چطور شد كه مسئله امروز نيست. همه اين شكل‌بندي سياسي آشنا از طرف يك نيروي سياسي بسيار مهم و بسيار قوي، جلو چشم 50 ميليون بيننده به پرسش گرفته شد. كه چه بشود؟ اين مهم است.

مرتبط:
تابناك به نقل از آفتاب: حمله شبانه به ساختمان مرکز تحقیقات استراتژیک
رجانيوز به نقل از فارس: اعلام موجوديت كميته صيانت از جان رئيس جمهور

پي‌نوشت (به آقاي ناشناسي كه كامنتش را منتشر نمي‌كنم):
به نظرم شما چون از من عصباني هستي، شايد هم حق داري كه عصباني باشي، اين مطلب را درست نخوانده‌اي.
بله، حق با شماست، آقاي هاشمي و هر كس ديگري حق دارد كه تا زماني كه در دادگاهي عادلانه محاكمه نشده، گناهكار شناخته نشود.
من هم تا جايي كه مي‌بينم، اتهامي را متوجه ايشان نكرده‌ام. فقط از اين كه بحث در مورد ايشان اخلاقي باشد تلويحاً ابراز تعجب كرده‌ام.
دارم مي‌گويم كه بحث اخلاق در اين‌جا تقليل‌گرايانه است. شما وقتي با چنين اتفاق مهمي طرف هستيد كه يك طرف ماجرا هاشمي رفسنجاني است، ديگر بحث بايد به وضوح سياسي باشد. دست كم من چنين انتظاري دارم. بله ايشان هم مثل هر آدم ديگري حرف زدن در موردش بايد مقيد به اخلاق باشد؛ اما اگر فقط در مورد اخلاقي بودنش حرف بزنيد/بزنيم، يك چيزي از دست رفته؛ يك چيز مهم در يك موقعيت مهم.
در ضمن عدم انتشار نظراخير شما به دليل لحن‌تان در مورد حكومت جمهوري اسلامي بود كه براي من مي‌توانست دردسر ساز باشد؛ شما كه ناشناسيد و از نظر حقوقي خلاص.

۱۴ خرداد ۱۳۸۸

مناظره تاريخي

يك - مناظره ديشب موسوي - احمدي‌نژاد يك نقطه عطف در تاريخ جمهوري اسلامي بود. روزي كه عباس پاليزدار به زندان افتاد مي‌شد فرض كرد كه اراده اي در نظام در كار است كه به هر صورت كليت مجموعه را به همين صورت كه هست از گزند حفظ كند. انتشار فيلم سخنراني پاليزدار در اينترنت، در آن زمان واقعه بي‌سابقه‌اي را رقم زد. هيجان تا حدي بود كه برخي از تلويزيون‌هاي اپوزيسيون در خارج از كشور در مقاطعي مردم را دعوت كردند كه به طرف‌داري از پاليزدار به خيابان‌ها خواندند...

دو - ديشب، رييس جمهور مستقر مملكت، رييس فعلي مجلس خبرگان رهبري كه رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام هم هست و فرزندانش را فاسد خواند. تا اين‌جا خب، يك شوكي بود شنيدن اين حرف‌ها از تلويزيون. حيرت اما وقتي افزوده شد كه نام آقاي ناطق نوري و آقازاده هم بر زبان رييس جمهور آمد؛ يعني رييس بازرسي بيت رهبري. دقت كنيد؛ نه هيچ كس ديگري، رييس "بازرسي" بيت.

سه - طرفداران آقاي احمدي‌نژاد قبل از اين كه مناظره‌اي صورت بگيرد پيروزي ايشان را اعلام كرده بودند و قرار جشن را هم گذاشته بودند. عادت كرده‌ايم ديگر از اين چيزها تعجب نكنيم. اما مسئله اين است كه اين چه روان‌شناسي‌اي است؟ اما شايد مسئله روان شناسي نبوده است؛ طرفداران احمدي‌نژاد پيشاپيش با دانستن اين كه او در مناظره چه خواهد كرد، صرف زدن اين حرف‌ها از تلويزيون را پيروزي مي‌دانستند و فكر مي‌كردند كه حتماً موسوي هم آچمز خواهد شد.

چهار - از نظر صورت و محتواي مناظره، من به عنوان يك بيننده احمدي‌نژاد را شسكت خورده ديدم؛ تلقي‌ام اين است كه با اخلاقيات عام ايراني، احتمالاً بسياري از مردم معمولي مثل خود من هم او را شكست خورده مناظره ديدند.

احمدي‌نژاد بسيار عصبي نشان داد. نتوانست وقتش را تنظيم كند. سعي كرد در حرف موسوي بپرد كه موسوي همين را شاهد بي‌قانونيش گرفت و ساكتش كرد. ساكت شدن احمدي‌نژاد كه با غرغر انتهاي مناظره او همراه بود، ساكت شدن كسي بود كه انتظار داشت بهش امتياز داده شود، و داده نشد؛ انتظار داشت رقيبش هم مثل بقيه‌اي كه در اين 4 سال بهش امتياز دادند، از حق خودش به او امتياز بدهد، كه نداد.

احمدي‌نژاد با رفتن طرف پرونده رهنورد بزرگ‌ترين خطايش را مرتكب شد. اگر به همان ژست بچه مدرسه‌اي "بگم بگم!" اكتفا مي‌كرد و "نمي‌گفت"، ذهن خيال‌پرداز ايراني، تا آخر تاريخ از خود مي‌پرسيد كه طرف چه چيزي داشت كه رو نكرد؟ و شايد هم اين ذهن ايراني مي‌گفت كه طرف مرام گذاشت و راجع به ناموس رقيبش حرف نزد. اما احمدي‌نژاد دقيقا همين خطا را كرد و عكس "ناموس" طرف را رو به دوربين گرفت. آن هم در مملكتي كه عكس زن‌ها را در آگهي ترحيم هم نمي‌زنند.

در مقابل موسوي اين فرصت را يافت كه در مقام يك ترك ناموس پرست زن خودش را بزرگ ترين زن روشنفكر ممكلت بخواند و از او دفاع كند؛ موسوي رفت روي روان‌شناسي اين ملت، و تنها جايي كه از خودش "عصبيت" نشان داد، سر مسئله غيرت و ناموس بود. احمدي‌نژاد بازي بچه‌گانه اي را كه در اين‌جا شروع كرد در زمين خود باخت؛ يعني با اين كار پايگاه راي سنتي خودش را در معرض برد موسوي قرار داد.

علاوه بر اين‌ها به نظرم تيم احمدي‌نژاد، اگر چنين چيزي واقعاً وجود داشته باشد، ضربه بزرگي به رييس جمهور محترم زد؛ آقاي رييس جمهور با يك كاميون سند و مدرك پشت ميز نشسته بود تا رقيب را مرعوب كند. در حالي كه فرصت استفاده از آن‌ها را پيدا نكرد و يكبار هم در صحنه اي غم انگيز دقايقي از وقت ارزشمندش را به گشتن دنبال سندي كه مي‌خواست بخواند تلف كرد. بالاخره اگر مشاوري در كار باشد مي‌تواند تعداد كلمات قابل قرائت در 45 دقيقه را محاسبه كند و حداكثر يك و نيم برابر حجم آن پرونده كلاسه شده‌اي در اختيار ايشان قرار دهد. چنين چيزي در كار نبود. رييس جمهور، يك قلم و كاغذ هم همراه نبرده بود كه شايد لازم باشد يادداشتي از حرف طرف بردارد. فقط لبخند مي زد.

يك اشتباه بزرگ ديگر تيم فرضي احمدي‌نژاد اين بود كه شايد از روي خودبزرگ‌بيني نفهميدند كه نبايد خاتمي را كنار بقيه بگذارند و بزنند. خاتمي هر تصوري كه از او داشته باشيم و هر قضاوتي، در ايم مملكت براي بسياري محبوب است و حتي مردم عوام هم نمي‌پذيرند كه در دوره او خفقان بيش‌تر و فساد بيش‌تري نسبت به دوره احمدي‌نژاد بوده است.

من فكر مي‌كنم اين‌ها چيزهايي است كه مي‌تواند در نظر اكثريتي از مردم برد موسوي را در مناظره تداعي كند. موسوي به خيلي از سوال‌ها جواب نداد، و به نظر من نبايد هم جواب مي‌داد، اما يك جمله كليدي گفت كه اين هم باز با روان شناسي ايراني مي‌خواند "شما اگر چيزي از خود من داشتي رو مي‌كردي، اين كه از ديگران مي‌گويي، معلوم است از من نداري."

احمدي‌نژاد حتا در افشاگري هم كاملاً پيروز نبود؛ در مقابل ضد حمله مشايي كاملاً سكوت كرد، جوابش براي محصولي عذر بدتر از گناه بود (يكجوري گفت اين هم از همان‌هايي است كه در دوره هاشمي و خاتمي پولدار شده‌اند)، و در جواب به مسئله كردان گفت كه همه مديران جمهوري اسلامي از اين مدرك‌ها دارند (به به!) در حالي كه خودش مي‌خواست قضيه رهنورد را هم مطرح كند.

باز تاكيد مي كنم كه از همه اين‌ها گذشته، اصلي‌ترين مشكل اين بود كه احمدي‌نژاد 4 سال در گفتن اين حرف‌ها تاخير داشت.

پنج - اما اتفاق ديشب، مهم‌تر از اين بود كه چه كسي برنده شود. احمدي‌نژاد با ترسيم سناريوي هاشمي پشت هر سه نفر، قرار است در مناظره با دو نفر بعدتي چه كار كند؟ قرار است دوبار ديگر قصه فساد رييس مجلس خبرگان و احياناً رييس بازرسي رهبري را و احتمالاً بسياري ديگر را بشنويم؟

بعد مردم چه خواهند گفت؟ اين قهرمان مبارزه با فساد كه به يكباره لب گشوده خودش به چه دل‌گرم است؟

بعدش چه مي‌شود؟ فرض كنيم آقاي احمدي‌نژاد با اين تاكتيك و ساير امدادها پيروز شود. بعد آيا نبايد رييس مجلس خبرگان و خاندانش و رييس بازرسي بيت و پسرش محاكمه شوند؟ بالاخره اگر فسادي هست نبايد پي‌گيري شود؟

يا اگر حرف‌هاي رييس جمهور درست نيست مثلاً نبايد كسي كاري كند؟ به هر حال به نظر نمي‌آيد مسئله در هر يك از دو شقش "به خير" بگذرد. و سواي اين كه مردم چه بگويند، اين مهم است كه احمدي‌نژاد با چه پيش بيني و چه پشتوانه اي در مقابل اين اجماع از سران نظام قرار مي‌گيرد. نمونه هاي تاريخي كه تداعي مي‌شوند كم نيستند، اما بهتر است از خيرشان بگذريم.

نگراني من در حال حاضر از موج خشونت‌هايي است كه شروع شده. به نظر من بخشي از اين كه موسي بحث را تندتر از اان كه گذشت نكرد، به ملاحظه همين اتفاقات بود.

شش - هر اتفاقي كه بيفتد، به نظر مي‌آيد كه از ديشب وارد مرحله جديدي از تاريخ جمهوري جمهوري اسلامي شده‌ايم.

پي‌نوشت ناموسي/غير ناموسي: برادر و خواهر مسلمان و غير مسلمان. يك وقت سوء تفاهم نشود؛ بنده با ناموس و اين‌ قبيل مفاهيم عاليه متاسفانه نسبتي ندارم و فهمم زياد به اين چيزها نمي‌رسد. منظورم از آن‌چه در اين‌جا نوشته‌ام، اين بوده كه آقاي احمدي‌نژاد در اين زمينه با در نظر نگرفتن روان‌شناسي عمومي مرتكب خطا شدند.

به علاوه، مسئله فقط ناموس نيست؛ هر بيننده‌اي با ديدن عكس همسر رقيب در دست آقاي رييس جمهور، به اين فكر مي‌كرد كه وقتي رييس جمهور چنين مي‌كند، هر مقام ريز و درشت دولتي، مي‌تواند به پرونده‌هاي مردم عادي و غير عادي دست‌درازي كند و در جهت خواست خودش پرونده رو كند: در ممالك غير متمدن (مثل بعضي كشورهاي غربي و البته شرقي) به اين كار مي‌گويند سوء استفاده از قدرت. ما البته نمي‌گوييم.

۱۳ خرداد ۱۳۸۸

در ستايش سانسور

از اين به بعد كامنت‌هاي توهين آميز، بي ربط و نظرهاي نويسنده‌هاي بي‌نام و نشان را منتشر نخواهم كرد. هر چه دل‌تان مي‌خواهيد بگوييد.

اما شما نه دوست "عزيز"

يك - احتمالاً صحبت‌هاي آقاي احمدي‌نژاد در شبكه خبر را ديده‌ايد يا خوانده‌ايد، آن‌جا كه مي‌گويد:
24 سال دولت در دست يک گروه بود و علاوه بر آن زمان، اکنون هم آنها با هم هستند؛ در آن زمان‌ها دريچه نقد به طور کامل بسته بود؛ در زمان جنگ يک روزنامه منتقد بود [رسالت را مي‌گويد] و فقط هفته‌اي يکي دو بار با استفاده از همان آماري که خود دولت ارائه مي‌داد، نقد اقتصادي مي‌نوشت، اما همان را هم تحمل نمي‌کردند و شعار مرگ بر آن روزنامه مي‌گفتند و حتي نخست‌وزير وقت هشدار مي‌داد که اگر تعطيل نکنيد برخورد مي‌کنم.

در 8 سال بعد از آن نيز دولت عليه يک روزنامه منتقد مدام فعاليت مي‌کرد [سلام را مي‌گويد] و حتي رئيس دولت از تريبون‌هاي مختلف آن يک روزنامه را تحت فشار قرار مي‌داد. در 8 سال سوم نيز کوچکترين نقد، با هجوم سنگين مواجه مي‌شد و حتي يادم هست که در دانشگاه خودمان يک استاد يک نقد کوچک منتشر ‌کرد اما آنچنان به او حمله کردند و گفتند تو ضد دوم خرداد و ضد دولت و ضد رئيس جمهور هستي و پيام را دريافت نکرده‌اي.

اما در اين 4 سال در مقابل هجمه بسيار سنگين، عکس‌العمل نشان نداديم و 4 سال است که بيش از 20 روزنامه و صدها سايت و تريبون حرف‌هاي ناروا و تهمت و دروغ منتشر مي‌کنند. اما ما آنها را در راستاي پيشرفت کشور تحمل کرديم و جالب است آن کساني که آن سه دوره 8 ساله را اداره کردند حالا مي‌گويند اين دولت از مسير منحرف شده است درحالي که ما در هر شاخص چند برابر آنها کار کرديم.

...به حول قوه الهي و به مدد امام زمان و ايستادگي رهبري عزيز و ملت ايران ما در سياست خارجي اکنون در اوج هستيم اما آنها مي‌گويند بايد به گذشته برگرديم و با آنکه 24 سال کارها در دست آنها بود و اکنون مردم فرد ديگري را انتخاب کردند، باز هم مي‌خواهند با تهمت و فحش کارها را به گذشته برگردانند

دو - لحن و رويكرد آقاي احمدي‌نژاد جالب است نه؟ آقاي احمدي‌نژاد دوباره مثل انتخابات 4 سال پيش جامه اپوزيسيون پوشيده. در آن انتخابات بسياري مفتون اين ژست شدند. خصوصاً زماني كه در دور دوم در مقابل هاشمي رفسنجاني قرار گرفت كه براي بسياري از مردم ايران نماد گذشته نظام بود، توانست راي بالايي از همين راه به دست بياورد.

محتواي اين گفتار از جهات ديگري هم براي من جالب است. لحن را كه كنار بگذاري، من را ياد برخي نظريه‌پردازي‌هاي آكادميك درباره ساختار جمهوري اسلامي و به طور مشخص جايگاه انتخابات در اين ساختار مي‌اندازد. اگرچه پاسخ به اين پرسش كه انتخابات ايران چه جايگاهي در ساختار حكومت جمهوري اسلامي دارد، سهل و ممتنع است، اما من ديدگاهي‌ را كه علي قيصري و ولي نصر در يكي از مقاله‌هاي مشترك‌شان در اين مورد داده‌اند، تا حد زيادي معتبر مي‌دانم. مي‌نويسند:
انتخابات در آغاز به عنوان وسيله اي براي جريان مذهبي انقلاب بود تا حمايت مردمي لازم براي تثبيت موقعيتش در نظام جديد را فراهم کند. آيت الله خميني در مراحل آغازين انقلاب به خوبي از انتخابات براي تقويت سياست هاي مذهبي و توده گراي انقلاب استفاده کرد تا ليبرال ها و چپ گرايان را از صحنه خارج کند و قانون اساسي دين سالار جمهوري اسلامي را به کرسي بنشاند. پس از 1367 انتخابات به ملاحظات ديگري و عمدتاً براي پيشبُرد سياست هاي جناحي اهميت يافت.

شايان توجه است که انقلاب ايران هيچگاه حزب انقلابي غالبي پديد نياورد. اگرچه شماري نهادهاي فرادولتي وجود دارند که همواره در عمل از تصميمات نظام حاکم پشتيباني مي کنند، ولي جمهوري اسلامي در غياب يک حزب حاکم هيچ مکانيسم نهادينه شده‌اي براي توزيع قدرت ميان جناح‌هاي متنوع درون خود نداشته است. بنابراين کارکردي که به طور معمول بايد از يک انتخابات درون حزبي گرفت در ايران به انتخابات عمومي واگذار شده است. از همين رو جمهوري اسلامي خود همچون يک حزب با انتخابات دروني عمل کرده است، اما رقابتي در عرصه‌ي وسيع سياسي نداشته است. نظام دين سالار رأي دهندگان را به مثابه‌ي اعضاء حزب مي‌بيند که از طريق شبکه‌ي مساجد و تبليغات ايدئولوژيک بسيج مي‌شوند...
من الان از نقد اين راي و ايرادهايي كه بر آن وارد مي‌دانم مي‌گذرم. قسمت مورد نظر من در نقل بالا آن‌جا است كه مي‌گويد "کارکردي که به طور معمول بايد از يک انتخابات درون حزبي گرفت در ايران به انتخابات عمومي واگذار شده است" و اين كه "نظام دين سالار رأي دهندگان را به مثابه‌ي اعضاء حزب مي‌بيند". اين دو جمله اساساً با ديدگاه‌هاي رسمي داخل نظام جمهوري اسلامي سازگارند و تاييد مي‌شوند. در نظام جمهوري اسلامي وفاداري مردم به نظام در گفتار رسمي مفروض است و حتي بعضاً بيش از وفاداري‌اي كه برخي نظام‌هاي تك حزبي براي اعضاي خود مي‌بينند، مردم را به دليل اعتقادات مذهبي، به نظام وفادار مي‌دانند.

از سوي ديگر، فقط وفاداران اصلي و رجال سياسي نظام هستند كه مي‌توانند در انتخاباتي چون انتخابات رياست جمهوري شركت كنند. كار كرد اصلي نظارت حاضر بر انتخابات هم تضمين اين امر است كه نااهلان وارد نظام نشوند.

اين كه چرا نظام چنين شكلي پيدا كرده است، عمدتاً به كارويژه و جايگاه و ساخت خاص طبقاتي روحانيت در ايران برمي‌گردد. و نيز به ائتلافي از نيروهاي طبقاتي كه به همراه روحانيت انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي را شكل دادند.

سه - حال آقاي احمدي‌نژاد به ما چه مي‌گويد؟ مي‌گويد "24 سال دولت در دست يک گروه بود و علاوه بر آن زمان، اکنون هم آنها با هم هستند؛ در آن زمان‌ها دريچه نقد به طور کامل بسته بود." به نظر من به سختي كسي بتواند به اين بخش از حرف‌هاي محكم ايشان ايراد بگيرد.

حرف آقاي احمدي‌نژاد در مورد بسته بودن دريچه نقد در دولت موسوي، و هاشمي كاملاً درست است. توصيف‌هايي كه در مورد وضع روزنامه رسالت و سلام هم كرده‌اند خالي از حقيقت نيست.

اما دو مسئله ديگر در ميان است است: اول اين مسئله كه آيا ايشان به گفتن اين حرف‌ها سزاوار است؟ آقاي احمدي‌نژاد آن روزها كجا بودند؟ روايتي هست در مورد اين كه ايشان در زمان استانداري‌شان در استان اردبيل از هاشمي رفسنجاني در سفر استاني‌اش به آن ديار استقبال كرده‌اند. در آن‌جاآ از آقاي احمدي‌نژاد در كسوت مقامي آگاه به امور كشور نقدي نسبت به اين بسته بودن حلقه قدرت شنيده و خوانده نشده، بلكه بر عكس ايشان هم از جمله كساني بوده‌اند كه در آن روزها از رفسنجاني با همان لقب "سردار سازندگي" تجليل مي‌كردند. (البته بايد اين پرسش را هم مطرح كرد كه كسي كه خود استاندار بود، چه نسبتي با آن حلقه به قول ايشان بسته قدرت پيدا مي‌كرد).

از جمله نقل شده كه در اين سفر آقاي احمدي‌نژاد در مصاحبه با روزنامه دولتي ايران به تاريخ 29/7/75 گفته‌اند: "آیت‌الله رفسنجانی همیشه و در همه ابعاد در صحنه‌ها و شرایط دشوار انقلاب اسلامی، از عناصر تعیین‌کننده است و نام هاشمی در تاریخ پرافتخار انقلاب اسلامی با درخشندگی و به نیکی ثبت خواهد شد."

از اين گذشته، در آن زمان ايشان چندان دلي هم براي "تنها" روزنامه‌ منتقد دوران هاشمي نمي‌سوزاندند و ترجيح مي‌دادند به عنوان يك مقام دولتي در برابر "اتهامات" اين روزنامه به دادگاه شكايت برند.

اصلاً از نقل داستان و تاريخ بگذريم. مسئله دوم اين است كه آقاي احمدي‌نژاد شايد چهار سال پيش در ديده بسياري به گفتن اين حرف‌ها موجه مي‌نمودند، اما امروز بعد از چهارسال در اختيار داشتن يكي از مختارترين دولت‌هاي تاريخ ايران، اين حرف‌ها ديگر برازنده ايشان نيست. (دولتي كه چندين برابر همه دولت‌هاي پيشن كار كرده، لاجرم مختار هم بوده).

من به شخصه بعيد مي‌دانم آقاي احمدي‌نژاد دل‌نگراني زيادي از بابت ريزش آرا و از اين قبيل داشته باشد. به نظرم ايشان همان‌طور كه طرفدارانش اين روزها مي‌گويند به پيروزي خود اطميناني فراتر از اين‌ها دارد؛ احتمالاً اين حرف‌ها را به اين جهت مي‌زند كه دلش از نقدها و "تخريب"ها به درد آمده.

با اين همه لازم است از اين فضاي آزادانه‌ انتقادي كه دولت‌شان فراهم كرده استفاده كنيم و به جناب ايشان يادآور شويم كه هر كسي ممكن است بتواند از ميان مردم كوچه و بازار چنين حرف‌هايي بزند، اما گفتن اين حرف‌ها شايسته رييس جمهوري كه به تاييد بالاترين مقامات نظام افتخار مي‌كند و كسي هم در اين مورد شكي ندارد، نيست؛ اين حرف‌ها شايسته "سردار هسته‌اي" كه با مدل اتمي بور عكس انتخاباتي مي‌اندازد و درباره اتم و اسراييل چنان حرف زده كه نظام بي اين كه خمي به ابرو بياورد چهار كاغد پاره تحريمي شوراي امنيت را پذيرفته، نيست. 4 سال پيش شايد شهردار تهران مي‌توانست اين‌گونه حرف بزند، امسال ديگر نه؛ شايسته شما نيست آقاي رييس جمهور.

بله، هر كسي از ما مردم معمولي ممكن است بتواند اين چيزها را بگويد، اما شما نه دوست "عزيز".

* تيتر با الهام از رفيق ناديده اين روزها +

۱۲ خرداد ۱۳۸۸

توضيحي كه لازم شد

ظاهرا لازم است توضيحي درباره پست منطق تحريم بدهم. البته فكر مي‌كردم حرفم به اندازه كافي واضح بوده كه سوء تفاهم زيادي برنيانگيزد.

من در اين پست نمي‌گويم تحريم خوب است، يا بايد تحريم كرد و از اين قبيل. حرفم، اگر خوانده باشيد، اين است كه بسياري از مردم عادي با استدلال‌هايي برآمده از وضع زندگي‌شان و بينشي كه درباره وضع سياسي موجود دارند به عنوان نوعي اعتراض به وضع موجود در انتخابات شركت نمي‌كنند.

من همان‌جا تاكيد كرده‌ام كه "قصدم اين نيست كه بگويم اين مردم درست مي‌گويند يا اشتباه مي‌كنند، يا چه وقت اين منطق درست است و چه وقت نيست. مي‌خواهم بگويم دوستاني كه به تحريم ناسزا مي‌گويند اين مردم و منطق‌شان را ناديده مي‌گيرند."

فكر مي‌كنم اين جملات به اندازه كافي واضح باشند.

۱۱ خرداد ۱۳۸۸

درباره صدراعظم پرهيزگار/ برشت

شنيده‌ام صدراعظم
دمي به خمره نمي‌زنند
گوشت ميل نمي‌فرمايند و
اهل دود و دم هم نيستند
و در آپارتماني حقير اقامت دارند
ولي اين را هم شنيده‌ام كه
بينوايان هيچي ندارند
وصله شكم‌شان كنند و
در فلاكت روزگار مي‌گذرانند.
چه بهتر مي‌بود آن دولت
كه درباره‌اش مي‌گفتند:
صدراعظم مست و پاتيل در جلساتِ
هيئت دولت حاضر مي‌شود
و در حالي كه به دودِ پيپش خيره است
چند اوباش قوانين را عوض مي‌كنند
اما از مردم، احدي بي‌نوا نيست

[برشت، برشتِ شاعر، برگردان علي عبداللهي، صص 85-86]

شعر كه به كسي برنمي‌خورد؟ شاعرش هم آلماني بوده و مرده ، قرب پنجاه سال پيش...