۶ آبان ۱۳۸۶

آن‌ها به اسب ها شلیک می کنند/ نادر فتوره‌چی

به بهانه اخراج آرش حسن نیا از روزنامه اعتماد ملی

نادر فتوره‌چی

شاید لازم باشد که ماجراهای اخیر در روزنامه اعتماد ملی که با اخراج آرش حسن‌نیا [ماجرا و حاشيه] و سکوت تحریریه این روزنامه همراه بود را پایه ای برای خوانش هگلی وضعیت عرصه سیاسی قرار دهیم.


منظورم از خوانش هگلی، دیدن سویه‌های مغفول و بحرانی کردن (کریتیکال) پس زمینه‌ای است که از قضا بسیاری از همین تضاد‌های عینی و فانتزی‌های ذهنی دردسر‌ساز سایکو‌لوژیک «ما» ناشی از آن است و کماکان بدون هیچ مزاحمی در نیمه تاریک عرصه تنگ حیات سیاسی و اجتماعی ما جا خوش کرده است.


منظورم از «ما» نیز همین جماعت محدودی است که از پی رخداد دوم خرداد پا به عرصه کنش سیاسی گذاشتند. روزنامه نگار شدند، فعال حزبی، فعال دانشجويی، یادداشت‌نویس، فعال صنفی و ده‌ها سیاست نام دیگر.


نزدیک‌ترین تصویری که این روزها برای فهم «وضع واقعاً موجود»این «ما» به ذهنم می‌رسد، نمایی بومی شده از روایت فیلم «آن‌ها به اسب‌ها شلیک می‌کنند» ساخته جاودان سیدنی پولاک است. جایی که کنش از سر اضطرار سوژه‌ها برای بقا، برنده شدن، رسیدن به فیلیسیتی (سعادت ناب)، با ترکیبی از خشونت نمادین و جدال بردگان با هم تصویر می‌شود ،بی‌آنکه در آن هیاهوی جدال گلادیاتوری، کسی به تماشاچی‌ها یا برگزار کنندگان پلید نگاهی اندازد و مجال آن را داشته باشد که بحران را به درون موقعیت تو پر و فرادستانه آنها تسری دهد. به بیان دیگر وضعیت این «ما» آن‌قدر بحرانی است که حتی مقاومت هم بی‌فایده می‌ نماید.


اکنون که به نیمه دوم دوران زمامداری (با فرض چهار سال دوره قانونی ریاست جمهوری) عجیب و غریب محمود احمدی‌نژاد به مثابه نماد سویه‌های ضد- مدرن رسیده‌ایم، چهره‌ها تا حدی بی‌نقاب هست که بتوان فانتزی‌های خطرناک و هیولاوش ذهنی را در آن‌ها تشخیص داد. به بیان کنایی و آیرونیک، رفته رفته سیمای حقیقی «دوریان گری» ما از پستو خارج می‌شود و به عرصه نمادین می‌آید. هر آن‌چه را که در سال‌های مجازی دوران اصلاحات نفی کرده‌ایم خود با تشریفات کامل و بی‌نقص انجام می‌دهیم. و این همان پس‌زمینه‌ای است که بحران را باید به درونش تسری داد.


پرداخت بی‌پرده به ماجرای اخراج آرش حسن‌نیا از روزنامه اعتماد ملی، محمل مناسبی برای تسری نقد/ بحران به درون پس‌زمینه است. نویسنده این سطور ماه‌ها قبل در یادداشتی در سایت رخداد با عنوان «زئوس‌های کوچک» بی‌آنکه نتیجه‌گيری نوسترآداموسی‌ای از آینده در حال وقوع داشته باشم، در حد بضاعت محدود کوشیدم که سویه‌های پنهان وضع واقعاً موجود «ما»- در همان تعریف پیش گفته- در دوران سیطره نیروهای ضد اصلاحات را بحرانی یا به بیان دیگر نقد کنم. تعبیر کنایی «زئوس‌های کوچک» ، همانا معطوف به سلسله مراتب معیوب و شارلاتانی و دیکتاتور مآبانه‌ای بود که در روزنامه‌های طیف اصلاح‌طلب به مثابه آخرین پناه‌گاه «ما»ی سرگردان شده ، «ما»ی منتظر رجعت مسایای دوران اصلاحات جریان داشت.


به تجربه شخصی این موقعیت را در روزنامه «سرمایه» تجربه کردم. شارلاتانیزم تنیده در ساختار معیوب بوروکراسی مبتذل، همان پس‌زمینه‌ای بود که وادارت می‌کرد برای بقا تا رسیدن به ساحل نجات (یعنی موقعیتی که بتوان در آن، بار دیگر نقش یک قهرمان دموکراسی‌خواه مدافع حقوق فرودستان را با زیور آلات روشنفکرانه بازنمایی کرد) چهره بی‌نقاب «دوریان گری»ات را از پستو خارج کنی. تقسیم‌بندی نیروها به «درجه یک» و «درجه دو» توسط بی‌صلاحیت‌ترین اشخاص، بروز شکلک‌های دیکتاتور مآبانه فیلم فارسی‌ای (مثل همین ور رفتن با لیست کارت زنی و کم کردن حقوق) و میدان دادن به فانتزی‌های بیمارگونه (قرار دادن خود در جایگاه پدر/ رئیس و مادر/ ملکه که نگبان جبروت و برج و باروی نظم نمادین- همان سلسله مراتب احمقانه بوروکراتیک روزنامه- است) واستفاده افراطی از موقعیت هایی که در درزها و شکاف‌های این چرخه معیوب برای ول دادن فانتزی‌های بیمار فراهم می‌شود ( نزدیک به ۵۰ روزنامه‌نگار به دلیل همین لجام گسیختگی میل‌های بیمارگونه ۴ نفر از کار بیکار شدند. ۴ نفری که به شکل کاملا تصادفی در موقعیت فرادست قرار گرفته بودند. و جالب آنکه سیمای نمادین شان را با دموکراسی‌خواهی، طرف‌داری از حقوق زنان و کارگران و دانشجویان، مبارزه با انحصار طلبی ، عدالت طلبی، دفاع از نیروی کار و ... بزک کرده بودند) و ... بخشی از واقعیتی بود که در ماجرای اخیر روزنامه اعتماد ملی نیز می‌توان خطوط اصلی‌اش را تشخیص داد.


بر اساس تعبیر همین تئوری‌پردازان کم سواد دوران اصلاحات، «روزنامه» یکی از زیربنایی‌ترین نهادهای «جامعه مدنی» بود، جایی که باید رانه معطوف به قدرت حکومت را از طریق نمایندگی طبقات اجتماعی محدود کند. اما این نهاد پس از دوران مجازی اصلاحات در ذهن «ما» کارکرد نوینی پیدا کرد و تبدیل به نوعی پناهگاه شد. چیزی شبیه کشتی نوح که باید وفاداران را از طوفان سوم تیر برهاند. چیزی شبیه نقش کلیسا در قرون اول و دوم پس از میلاد. زهدان تجسد یافته مادر مقدس که مسایا بار دیگر از بطن اش زاده خواهد شد. و ما لشگر بی‌هویت شده و بی‌کار شده را در دوران سیطره شر مطلق در امان خواهد گرفت.


اکنون اخراج آرش حسن‌نیا و مهم‌تر از آن سکوت نکردن او، بهترین فرصت برای توهم‌زدایی از تصویر مضحک از جامعه مدنی و دموکراسی با قرائت دوم خردادی و ...است. این تصویر اگر چه ناامید کننده و سیاه می‌نماید اما به هر حال نزدیک‌ترین تاویل از واقعیت موجود است. میدان دادن به پدر کیف کثیف افراطی (تعبیر لاکان از ناخود آگاه دیکتاتور «ما») الزاما در جناح سیاسی مقابل و در عرصه تلاش برای کسب قدرت و مدیریت کلان رخ نمی‌دهد، هر کدام از ما ممکن است بلغزیم که لغزیده‌ایم. و اخراج آرش به مثابه نماد «نلغزیدن» واقعیت را بی‌هیچ توهمی بیان می‌کند. بی‌آنکه نیاز به تفسیر داشته باشد. حتی بی‌آنکه نیاز باشد بپرسیم چرا بعد از خاتمی، احمدی‌نژاد آمد.

۲۲ مهر ۱۳۸۶

عمادالدين باقي بازداشت شد

ايسنا

عمادالدين باقي، رييس هيات مديره‌ي انجمن دفاع از حقوق زندانيان امروز بازداشت شد

صالح نيكبخت با بيان اين مطلب به خبرنگار حقوقي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، گفت: امروز به همراه موكلم و آقاي مولايي ديگر وكيل اين پرونده براي سومين بار به شعبه‌ي اول بازپرسي معاونت امنيت دادسراي عمومي و انقلاب مراجعه كرديم و بازپرس تحقيقات را از موكل مجددا شروع كردند

وي خاطرنشان كرد: تبليغ عليه نظام و انتشار اسناد محرمانه‌ي دولتي از طريق همايش‌ها و سخنراني‌ها از قول زندانيان بندهاي امنيتي اتهاماتي است كه به او تفهيم شده بود

نيكبخت افزود: موكل بر حسب اعلام خود اين اتهامات را رد كرده و اظهار داشته بود چون انجمن ثبت شده و قانوني بوده فعاليت آن نيز در چارچوب قوانين و مقررات كشور صورت گرفته و هيچ كار غير قانوني انجام نداده‌ايم و از بازپرس پرونده درخواست كرده بودند مورد يا موارد افشاي اسناد محرمانه و نيز زمان و مكان سخنراني يا همايش را توضيح دهد

وي افزود: به هر صورت با توجه به عدم حضور ما در جلسه‌ي بازپرسي پس از مدتي موكل با برگ پاينداني (وثيقه) بيرون آمد و ديديم كه بازپرس پرونده براي او قرار وثيقه‌ي 500 ميليون ريالي صادر كرده بود و اتهامات همان بود كه پيش از اين توضيح داده شد

وي خاطر نشان كرد: چون خانم باقي در دادسرا حضور داشت با عجله بيرون رفته تا وثيقه را تامين كند و بازپرس پرونده هم به ما اعلام كردند چنانچه وثيقه آماده شود او براي اين پرونده آزاد خواهد شد

وي ادامه داد: بعدا متوجه شديم علاوه بر اين پرونده جديد، به دليل محكوميت يكساله‌اي كه در سال 82 از طرف شعبه‌ي شش دادگاه انقلاب به رياست قاضي بابايي صادر شده بود، وي به بايد به زندان برود كه اين محكوميت در ابتدا تعليقي بوده و سپس تعزيري شده بود و ما تصور مي‌كرديم دادستاني تهران با درخواست تبديل حكم محكوميت به مجازات ديگر موافقت كرده‌اند كه اين نادرست بود و به همين جهت ماموران اجراي احكام باقي را به مكاني ديگر منتقل كردند.

نيكبخت ابرازعقيده كرد: موكل از زماني كه بعد از تحمل كيفر سه ساله آزاد شده بود در مقالات و نوشته‌هاي خود و همچنين در انجمن دفاع از حقوق زندانيان به رعايت قوانين و مقررات جاري كشور تاكيد مي‌كرد

وي ادامه داد: با اين وجود در طول چهار سال گذشته 23 بار به دادسرا احضار و يا محاكمه شده‌ است و با توجه به اين‌كه نه امكان كار در كشور را داشت و نه اجازه‌ي انتشار كتاب‌هايش به او داده مي‌شد عملا به نوعي زنداني بود


۱۲ مهر ۱۳۸۶

اعتصاب نيشكر هفت تپه و تصحيح يك اشتباه

در پست قبلي كه درباره اعتصاب كارگران نيشكر هفت تپه نوشته بودم يك اشتباه فاحش كرده بودم كه محمد مروتي عزيز در كامنت همان پست متذكر شده. در واقع من در مصاحبه نماينده شوش دانيال عبارت "نياز كشور به واردات شكر 400 هزار تن است" را به اشتباه اين‌طور فهميده‌ام كه انگار "نياز مصرفي كشور 400هزار تن شكر" است. در حالي ‌كه درستش همان است كه فاصله توليد داخلي تا ميزان مصرف، 400 هزار تن است؛ يعني اگر علاوه بر توليد داخلي، اين مقدار شكر وارد كنيم در حد مصرف داخل شكر خواهيم داشت

خب اين‌جا ضريب‌ها خيلي تفاوت مي‌كند؛ ظاهراً نياز مصرفي كشور 1 ميليون و نهصد هزار تن است و بنابه آماري كه نماينده شوش داده بيش از ميزان مصرف داخلي در سال گذشته فقط واردات داشته‌ايم؛ باز هم يعني ورشكستگي توليد داخل

در همين زمينه بخوانيد: نامه ديروز كارگران نيشكر هفت تپه به سازمان جهاني كار
در ضمن، در اين نامه گفته شده كه شركت دولتي است؛ بنابر اين آن بخشي هم كه در مورد خصوصي‌سازي آن در سال 1382 از راديو فردانقل كرده بودم مشكل دارد

۹ مهر ۱۳۸۶

سيمور هرش بخوانيد


اين ادعا كه تيم بوش طرح حمله‌اي براي ايران تدارك ديده‌اند روز به روز بيش‌تر در رسانه‌هاي جهان مورد توجه قرار مي‌گيرد. در ميان مقامات ايراني با اين استدلال در آن‌جا آدم‌هاي عاقلي هم وجود دارند (عجب!) حكم به بي‌اعتنايي در مورد چنين فرضياتي مي‌شد.
الان البته چند روزي است كه وضع فرق كرده و مقامات ايراني واكنش‌هاي ديگري هم به اين موضوع نشان مي‌دهند.

آخرين تحليلي كه حمله را با طرحي از سوي چني- بوش محتمل مي‌داند، جديدترين نوشته آقاي سيمور هرش در نيويوركر است، بخوانيد: اهداف متغير؛ نقشه هيئت حاكمه آمريكا براي ايران

راديو زمانه هم ترجمه‌اي از اين مقاله را منتشر كرده است كه در اين‌جا مي‌توانيد ببينيدش

در ضمن در متن مقاله هرش اشاره‌اي هست به اين‌كه نورمن پودهورتز يكي از نومحافظه‌كاران متنفذ كه الان پشت كمپين انتخاباتي جولياني است، ديداري با بوش داشته و او را به بمباران ايران تشويق كرده. درباره اين موضوع هم مي‌توانيد مفصلاً در اين‌ مقاله تايمز آن‌لاين بخوانيد

طرح بالا مربوط به مقاله هرش در نيويوركر است

اعتصاب هفت تپه و شكر تلخ

پي‌نوشت: اين پست حاوي اشتباه است؛ پست بعدي را ببينيد لطفاً

احتمالاً در خبرها درباره اعتصاب و تحصن اخير كارگران كشت و صنعت هفت تپه خوزستان خوانده‌ايد؛ مجتمع صنعتي‌اي كه يكي از بزرگ‌ترين واحدهاي كشت و صنعت كشور به‌شمار مي‌رود. الان نزديك به 7 ماه است كه كارگران كشت و صنعت هفت تپه درگير اعتصاب و اعتراض مكرر براي گرفتن حقوق معوقه خود هستند. بخشي از اعتراضات كارگران هم مربوط است به خواست بازگرداندن امكاناتي نظير خانه‌هاي سازماني كه بنابر بعضي از اخبار ظاهراً پس از خصوصي‌سازي شركت در سال 1382 از آن‌ها گرفته شده است

از قرار وضعيت توليد شركت بسيار بد است؛ زماني اين شركت سالانه 120 هزار تن در سال توليد شكر داشته است، ولي اكنون به روايتي 36 هزار تن و به روايت ديگر 50 هزار تن توليد دارد. در هر حال با عدم پرداخت دو ماه و نيم حقوق، وضع معيشت نزديك به 5500 كارگر اين مجتمع بسيار وخيم شده است.

سواي قضيه خصوصي‌سازي و تاثير آن بر روند توليد اين شركت كه برخي آن را علتي براي مشكلات اخير شركت مي‌دانند، و خصوصاً با سير خصوصي‌سازي اخير جاي كنكاش بيس‌تري دارد، نكته‌اي ديگري هم در مورد وضع بد توليد اين شركت از قول نماينده شوش دانيال در مورد واردات شكر در سال گذشته در خبرها آمده بود كه در مصاحبه‌اي هم كه راديو برابري با يكي از تحصن كنندگان جلوي فرمانداري شوش انجام داد به نوعي به همين موضوع اشاره شده است. مسئله اين است ‌كه ظاهراً در سال گذشته همزمان با ارزان شدن شكر در بازار جهاني، دولت و "بخش خصوصي" معادل 5 برابر مصرف داخلي شكر به كشور وارد كرده‌اند. و نيمي از اين حجم واردات كار خود وزارت بازرگاني دولت جمهوري اسلامي بوده است؛ يعني دولت به تنهايي 2/5 برابر مصرف داخلي، شكر وارد كرده كه احتمالاً همين براي ورشكست كردن صنعت داخلي مي‌تواند كافي باشد؛ سواي اين‌كه مجوز واردات باقي اين حجم را هم باز دولت براي "بخش خصوصي" صادر كرده است؛
جاسم ساعدی نماینده شوش دانیال در مجلس ایران در اردیبهشت ماه گذشته در مصاحبه با خبرگزاری‌های داخلی ایران گفته بود "در حالی كه نیاز كشور شكر وارداتی 400 هزار تن است، بیش از 2 میلیون تن شكر وارد كشور شد". به گفته او در این حجم واردات " یك میلیون تن آن را وزارت بازرگانی و بیش از یك میلیون تن هم توسط بخش خصوصی شكر وارد كشور شد." ساعدی همچنین گفته بود كه : یك دلیل عمده واردات بی حد و حصر شكر، كاهش قیمت جهانی آن از هر تن 400 دلار به 350 دلار بود، علت دیگر هم بحث اضطرار برای ذخیره سازی شكر بود كه متأسفانه كاهش تعرفه و اقدام به واردات شكر در فصل برداشت چغندر و تولید شكر انجام شد

به‌عنوان مصرف كننده عادي شكر در اين مملكت ما مي‌دانيم كه قيمت اين محصول در بازار پايين نيامده؛ پس اين حجم واردات انبار شده است. پر شدن سيلوها از شكر وارداتي هم يعني اين‌كه ديگر جايي براي خريد شكر توليد داخل نمانده است؛ مضاف بر اين‌كه شكر توليد داخل به گفته همان كارگر مصاحبه شونده در حال حاضر قيمت تمام شده بيش‌تري دارد. بايد پرسيد كه چه كسي و با كدام معيار "عدالت‌طلبانه" چنين تصميمي گرفته است؟ و البته بايد پرسيد كه سود چنين تصميمي به جيب چه كساني مي‌رود؟

انتظار پاسخي به اين پرسش‌ها نمي‌رود، در تمام رسانه‌هاي رسمي نه صحبتي از چنين پرسش‌هايي است و نه از اعتصاب كارگران هفت تپه و گرسنگي فرزندان‌شان ... شهر در امن و امان است

لينك‌هاي مرتبط
خبر يكشنبه راديو زمانه
خبر يكشنبه راديو فردا
اولين گزارش راديو برابري در روز يكشنبه
دومين گزارش راديو برابري در روز يكشنبه
گزارش روز دوشنبه راديو برابري