۹ مرداد ۱۳۸۵
۳۱ تیر ۱۳۸۵
Letting Lebanon Burn
From the Editors of Middle East Report Online
July 21, 2006
۳۰ تیر ۱۳۸۵
۲۶ تیر ۱۳۸۵
۲۵ تیر ۱۳۸۵
به گزارش سايت "ادوارنيوز" تعداد ۶۰ نفر ازکارگران از کار معلق شده شرکت واحد اتوبوسراني پس از عدم رسيدگي به درخواست هاي خود مبني بر بازگشت به کار از سوي اداره کار شرق تهران و اداره کار استان تهران، صبح ديروز با مراجعه به وزارت کار خواهان رسيدگي به وضعيت خود و ملاقات نمايندگانشان با وزير کار شده اند.
ادوار نيوز گزارش داده که در ادامه اين حرکت، زماني که ابراهيم مددي، يعقوب سليمي و سيد داوود رضوي به عنوان نمايندگان کارگران جهت مذاکره به داخل ساختمان رفته و ساير کارگران در برابر ساختمان وزارت کار به انتظار نتيجه مذاکران آنان نشسته بوده اند، نيروهاي امنيتي و انتظامي حاضر به کارگران اعلام کرده اند که بايد محل را ترک کنند و در غير اين صورت با ايشان برخورد خواهد شد. در پي اين هشدار، نيروهاي حاضر در محل اقدام به پراکنده ساختن کارگران کرده و عطا باباخاني، منوچهر مهدوي، سيد رضا نعمتي پور و ناصر غلامي [به روايت ايلنا: غلامين] را بازداشت کرده اند. نيروهاي امنيتي همچنين ابراهيم مددي نايب رييس سنديکا ، يعقوب سليمي و گوهري را که براي مذاکره به داخل ساختمان وزارت کار رفته بودند ، پس از خروج دستگير نموده اند.
خبرگزاري ايلنا در همين ارتباط اسامي 2 نفر ديگر را نيز به عنوان بازداشت شدگان ديروز ذکر کرده است که عبارتند از: داوود نوروزي و داوود رضوي. اين خبرگزاري، از قول يکي از کارگران حاضر در محل آورده که بازداشت شدگان، ابتدا به پايگاه هشتم اداره آگاهی واقع در ميدان حر و سپس به پليس امنيت عمومی تهران بزرگ، واقع در منطقه عشرتآباد تحويل داده شدهاند. وی با تاکيد بر اينکه معلوم نيست در داخل وزارت کار چه گفتوگوهايی با نمايندگان کارگران اخراجی صورت گرفته است، افزوده: در حال حاضر به همراه خانوادههای بازداشتشدگان به دنبال کسب خبر از آخرين وضعيت کارگران بازداشتشده هستيم.
پسری دارد همسنِ من. اما 25 سال است نديدهاش. از سياسیهای قديم
است. بعد از اعدامِ همسرش، در زندان زايمان کرده و بعد از يک سال بچهاش را
گرفتهاند و... هر سال، روز مادر که میشود، يا در آغوشم اشک میريزد (میريزيم) يا
پای تلفن. و اين زنِ تنها، سرشار از محبت است و کينه و در عين حال منفعل.
۲۱ تیر ۱۳۸۵
۱۷ تیر ۱۳۸۵
روز
قطارِ خاليِ روز ـ
كاهلانه از كنارِ تو مي گذرد
و تو
مثلِ هر روز، خالي تر از ديروز
خسته از سفري نرفته و راهي نپيموده
زانو سُست ميكني،
كوله بار ميگشايي،
تا شب بيايد
تا بيايد شب وُ
قرصِ تنهاييات كامل شود.
تا كامل شود اين بغضِ هنوز مانده تا گريه.
تا زانو در بغل بگيري،
بباري در خود.
تا دوباره روز
قطارِ خالي روز
كاهلانه از كنار تو بگذرد .
***
باد مرثيه سراي كيست؟
و اين نيلوفران
كه به حيرت دست گشادهاند
به جانبِ آسمان
و آن پروانه ها كه بر گِردِ گور مي گردند
از فراق كدام كس پَرپَر ميزنند؟
در خاك و خاكستر
اي باد مويهگر
بيد براي كه موي پريشان … ميكند
لاله از ماتم كه داغ بر دل است
و آن كوكبههاي خاكستريپوش
كه اشك در آتش اجاق ميبارند
تابه ماه را براي چه واژگون ميكنند
در پس هزار تويِ ابرها
تابهاي كه نامش گرمي بخش خانه بود
آخر هر وقت نان گرمِ گندم بود
به ياد ميآوردم كه جهانِ ما
در همين مطبخ تاريك
در دستهاي مادرم ميگردد
دريغا از گيسوانِ سوگوارش كه در غبار …
و سايهاي كه تقسيم ميشود
ميان دو سرنوشت
و علف كه پايان فاصلههاست.