۱۳ خرداد ۱۳۸۸

اما شما نه دوست "عزيز"

يك - احتمالاً صحبت‌هاي آقاي احمدي‌نژاد در شبكه خبر را ديده‌ايد يا خوانده‌ايد، آن‌جا كه مي‌گويد:
24 سال دولت در دست يک گروه بود و علاوه بر آن زمان، اکنون هم آنها با هم هستند؛ در آن زمان‌ها دريچه نقد به طور کامل بسته بود؛ در زمان جنگ يک روزنامه منتقد بود [رسالت را مي‌گويد] و فقط هفته‌اي يکي دو بار با استفاده از همان آماري که خود دولت ارائه مي‌داد، نقد اقتصادي مي‌نوشت، اما همان را هم تحمل نمي‌کردند و شعار مرگ بر آن روزنامه مي‌گفتند و حتي نخست‌وزير وقت هشدار مي‌داد که اگر تعطيل نکنيد برخورد مي‌کنم.

در 8 سال بعد از آن نيز دولت عليه يک روزنامه منتقد مدام فعاليت مي‌کرد [سلام را مي‌گويد] و حتي رئيس دولت از تريبون‌هاي مختلف آن يک روزنامه را تحت فشار قرار مي‌داد. در 8 سال سوم نيز کوچکترين نقد، با هجوم سنگين مواجه مي‌شد و حتي يادم هست که در دانشگاه خودمان يک استاد يک نقد کوچک منتشر ‌کرد اما آنچنان به او حمله کردند و گفتند تو ضد دوم خرداد و ضد دولت و ضد رئيس جمهور هستي و پيام را دريافت نکرده‌اي.

اما در اين 4 سال در مقابل هجمه بسيار سنگين، عکس‌العمل نشان نداديم و 4 سال است که بيش از 20 روزنامه و صدها سايت و تريبون حرف‌هاي ناروا و تهمت و دروغ منتشر مي‌کنند. اما ما آنها را در راستاي پيشرفت کشور تحمل کرديم و جالب است آن کساني که آن سه دوره 8 ساله را اداره کردند حالا مي‌گويند اين دولت از مسير منحرف شده است درحالي که ما در هر شاخص چند برابر آنها کار کرديم.

...به حول قوه الهي و به مدد امام زمان و ايستادگي رهبري عزيز و ملت ايران ما در سياست خارجي اکنون در اوج هستيم اما آنها مي‌گويند بايد به گذشته برگرديم و با آنکه 24 سال کارها در دست آنها بود و اکنون مردم فرد ديگري را انتخاب کردند، باز هم مي‌خواهند با تهمت و فحش کارها را به گذشته برگردانند

دو - لحن و رويكرد آقاي احمدي‌نژاد جالب است نه؟ آقاي احمدي‌نژاد دوباره مثل انتخابات 4 سال پيش جامه اپوزيسيون پوشيده. در آن انتخابات بسياري مفتون اين ژست شدند. خصوصاً زماني كه در دور دوم در مقابل هاشمي رفسنجاني قرار گرفت كه براي بسياري از مردم ايران نماد گذشته نظام بود، توانست راي بالايي از همين راه به دست بياورد.

محتواي اين گفتار از جهات ديگري هم براي من جالب است. لحن را كه كنار بگذاري، من را ياد برخي نظريه‌پردازي‌هاي آكادميك درباره ساختار جمهوري اسلامي و به طور مشخص جايگاه انتخابات در اين ساختار مي‌اندازد. اگرچه پاسخ به اين پرسش كه انتخابات ايران چه جايگاهي در ساختار حكومت جمهوري اسلامي دارد، سهل و ممتنع است، اما من ديدگاهي‌ را كه علي قيصري و ولي نصر در يكي از مقاله‌هاي مشترك‌شان در اين مورد داده‌اند، تا حد زيادي معتبر مي‌دانم. مي‌نويسند:
انتخابات در آغاز به عنوان وسيله اي براي جريان مذهبي انقلاب بود تا حمايت مردمي لازم براي تثبيت موقعيتش در نظام جديد را فراهم کند. آيت الله خميني در مراحل آغازين انقلاب به خوبي از انتخابات براي تقويت سياست هاي مذهبي و توده گراي انقلاب استفاده کرد تا ليبرال ها و چپ گرايان را از صحنه خارج کند و قانون اساسي دين سالار جمهوري اسلامي را به کرسي بنشاند. پس از 1367 انتخابات به ملاحظات ديگري و عمدتاً براي پيشبُرد سياست هاي جناحي اهميت يافت.

شايان توجه است که انقلاب ايران هيچگاه حزب انقلابي غالبي پديد نياورد. اگرچه شماري نهادهاي فرادولتي وجود دارند که همواره در عمل از تصميمات نظام حاکم پشتيباني مي کنند، ولي جمهوري اسلامي در غياب يک حزب حاکم هيچ مکانيسم نهادينه شده‌اي براي توزيع قدرت ميان جناح‌هاي متنوع درون خود نداشته است. بنابراين کارکردي که به طور معمول بايد از يک انتخابات درون حزبي گرفت در ايران به انتخابات عمومي واگذار شده است. از همين رو جمهوري اسلامي خود همچون يک حزب با انتخابات دروني عمل کرده است، اما رقابتي در عرصه‌ي وسيع سياسي نداشته است. نظام دين سالار رأي دهندگان را به مثابه‌ي اعضاء حزب مي‌بيند که از طريق شبکه‌ي مساجد و تبليغات ايدئولوژيک بسيج مي‌شوند...
من الان از نقد اين راي و ايرادهايي كه بر آن وارد مي‌دانم مي‌گذرم. قسمت مورد نظر من در نقل بالا آن‌جا است كه مي‌گويد "کارکردي که به طور معمول بايد از يک انتخابات درون حزبي گرفت در ايران به انتخابات عمومي واگذار شده است" و اين كه "نظام دين سالار رأي دهندگان را به مثابه‌ي اعضاء حزب مي‌بيند". اين دو جمله اساساً با ديدگاه‌هاي رسمي داخل نظام جمهوري اسلامي سازگارند و تاييد مي‌شوند. در نظام جمهوري اسلامي وفاداري مردم به نظام در گفتار رسمي مفروض است و حتي بعضاً بيش از وفاداري‌اي كه برخي نظام‌هاي تك حزبي براي اعضاي خود مي‌بينند، مردم را به دليل اعتقادات مذهبي، به نظام وفادار مي‌دانند.

از سوي ديگر، فقط وفاداران اصلي و رجال سياسي نظام هستند كه مي‌توانند در انتخاباتي چون انتخابات رياست جمهوري شركت كنند. كار كرد اصلي نظارت حاضر بر انتخابات هم تضمين اين امر است كه نااهلان وارد نظام نشوند.

اين كه چرا نظام چنين شكلي پيدا كرده است، عمدتاً به كارويژه و جايگاه و ساخت خاص طبقاتي روحانيت در ايران برمي‌گردد. و نيز به ائتلافي از نيروهاي طبقاتي كه به همراه روحانيت انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي را شكل دادند.

سه - حال آقاي احمدي‌نژاد به ما چه مي‌گويد؟ مي‌گويد "24 سال دولت در دست يک گروه بود و علاوه بر آن زمان، اکنون هم آنها با هم هستند؛ در آن زمان‌ها دريچه نقد به طور کامل بسته بود." به نظر من به سختي كسي بتواند به اين بخش از حرف‌هاي محكم ايشان ايراد بگيرد.

حرف آقاي احمدي‌نژاد در مورد بسته بودن دريچه نقد در دولت موسوي، و هاشمي كاملاً درست است. توصيف‌هايي كه در مورد وضع روزنامه رسالت و سلام هم كرده‌اند خالي از حقيقت نيست.

اما دو مسئله ديگر در ميان است است: اول اين مسئله كه آيا ايشان به گفتن اين حرف‌ها سزاوار است؟ آقاي احمدي‌نژاد آن روزها كجا بودند؟ روايتي هست در مورد اين كه ايشان در زمان استانداري‌شان در استان اردبيل از هاشمي رفسنجاني در سفر استاني‌اش به آن ديار استقبال كرده‌اند. در آن‌جاآ از آقاي احمدي‌نژاد در كسوت مقامي آگاه به امور كشور نقدي نسبت به اين بسته بودن حلقه قدرت شنيده و خوانده نشده، بلكه بر عكس ايشان هم از جمله كساني بوده‌اند كه در آن روزها از رفسنجاني با همان لقب "سردار سازندگي" تجليل مي‌كردند. (البته بايد اين پرسش را هم مطرح كرد كه كسي كه خود استاندار بود، چه نسبتي با آن حلقه به قول ايشان بسته قدرت پيدا مي‌كرد).

از جمله نقل شده كه در اين سفر آقاي احمدي‌نژاد در مصاحبه با روزنامه دولتي ايران به تاريخ 29/7/75 گفته‌اند: "آیت‌الله رفسنجانی همیشه و در همه ابعاد در صحنه‌ها و شرایط دشوار انقلاب اسلامی، از عناصر تعیین‌کننده است و نام هاشمی در تاریخ پرافتخار انقلاب اسلامی با درخشندگی و به نیکی ثبت خواهد شد."

از اين گذشته، در آن زمان ايشان چندان دلي هم براي "تنها" روزنامه‌ منتقد دوران هاشمي نمي‌سوزاندند و ترجيح مي‌دادند به عنوان يك مقام دولتي در برابر "اتهامات" اين روزنامه به دادگاه شكايت برند.

اصلاً از نقل داستان و تاريخ بگذريم. مسئله دوم اين است كه آقاي احمدي‌نژاد شايد چهار سال پيش در ديده بسياري به گفتن اين حرف‌ها موجه مي‌نمودند، اما امروز بعد از چهارسال در اختيار داشتن يكي از مختارترين دولت‌هاي تاريخ ايران، اين حرف‌ها ديگر برازنده ايشان نيست. (دولتي كه چندين برابر همه دولت‌هاي پيشن كار كرده، لاجرم مختار هم بوده).

من به شخصه بعيد مي‌دانم آقاي احمدي‌نژاد دل‌نگراني زيادي از بابت ريزش آرا و از اين قبيل داشته باشد. به نظرم ايشان همان‌طور كه طرفدارانش اين روزها مي‌گويند به پيروزي خود اطميناني فراتر از اين‌ها دارد؛ احتمالاً اين حرف‌ها را به اين جهت مي‌زند كه دلش از نقدها و "تخريب"ها به درد آمده.

با اين همه لازم است از اين فضاي آزادانه‌ انتقادي كه دولت‌شان فراهم كرده استفاده كنيم و به جناب ايشان يادآور شويم كه هر كسي ممكن است بتواند از ميان مردم كوچه و بازار چنين حرف‌هايي بزند، اما گفتن اين حرف‌ها شايسته رييس جمهوري كه به تاييد بالاترين مقامات نظام افتخار مي‌كند و كسي هم در اين مورد شكي ندارد، نيست؛ اين حرف‌ها شايسته "سردار هسته‌اي" كه با مدل اتمي بور عكس انتخاباتي مي‌اندازد و درباره اتم و اسراييل چنان حرف زده كه نظام بي اين كه خمي به ابرو بياورد چهار كاغد پاره تحريمي شوراي امنيت را پذيرفته، نيست. 4 سال پيش شايد شهردار تهران مي‌توانست اين‌گونه حرف بزند، امسال ديگر نه؛ شايسته شما نيست آقاي رييس جمهور.

بله، هر كسي از ما مردم معمولي ممكن است بتواند اين چيزها را بگويد، اما شما نه دوست "عزيز".

* تيتر با الهام از رفيق ناديده اين روزها +

هیچ نظری موجود نیست: