تفكيك قوا
براي من كه نهايت كار سياسياي كه ميكنم خواندن سياست ارسطو است، اتفاقات اين روزها واقعاً درس آموز است. نه فقط اتفاقات، بلكه گاهي تك جملههايي در بين اظهار نظر آقايان سياستمدار گاهي مدتها مرا به فكر فرو ميبرد. اين روزها هم كه فضا آكنده از جملات پر مغز است و تا بيايم يكي را تجزيه و تحليل كنم، هزار تاي ديگر صادر شده.
مثلاً چند روزي در فكر اين جمله آقاي كروبي بودم كه در يكي از نامههاي مشهور اخيرشان خطاب به آقاي شريعتمداري گفته بودند "بدانید که این بار نه با سعیدیسیرجانی که با مهدی کروبی سخن میگویید." اين جمله را يكي از روزنامههاي طرفدار ايشان، زير تيتر اصلياش هم نوشته بود.
من از فهم چنين جملهاي در ميان نامهاي كه قرار بود بر دفاع ايشان از حقوق بشر صحه بگذارد عاجز ماندم. خصوصاً وقتي كه ميشنوم آقاي كروبي از مشاوران بسياري بهره ميبرند و اين امتياز ايشان بر رقيبان به شمار ميآيد.
اينجا است كه حرف يكي از دوستان (كه بياجازه ازش نقل ميكنم) زبان حالم ميشود كه "یکی از اون مثلا لیبرالای دور و برش هم عقلش نمیرسه که بگه حاج آقا با خود سعیدی سیرجانی هم نمیبایست این طور رفتار میشده..."
من از شوك اين جمله درنيامده بودم كه آقاي موسوي در جواب نماينده انجمن اسلامي بابل كه از دهه 60 پرسيده بود گفت "من نمیگویم شما کافرید ولی این مواضع ما را به جایی درست نخواهد برد."
فهم اين جمله و اين كه چرا ايشان "نميگويند" كه پرسش كننده كافر است، خصوصاً در شرايط حساس كنوني، از توان من خارج بود. در واقع فكر ميكنم فهم آن تنها از طريق شرح تاريخياش ممكن است، كه آن هم كار كتاب و پايان نامه است احتمالاً نه پستهاي وبلاگي.
آقاي موسوي اما بسيار فعال هستند، و اصلاً رعايت فاهمه ما را نميكنند. ايشان در سفر اخيرشان به كرمان باز هم دربرابر پرسش مشابهي قرار گرفتهاند و اينبار پاسخ "مفصل"تري دادهاند كه يكي از بندهاي اين پاسخ مفصل از اين قرار بود:
مسلماً در قانون اساسي جمهوري اسلامي "تفكيك قوا" آمده است. البته اين كه در دفاع از اسلام و انقلاب همواره همه قوا با هم همكاري داشتهاند هم به نظرم چيزي است كه همه ميدانند.*
با اينهمه من باز هم ربط تفكيك قوا را نميفهمم. خصوصاً با توجه به اين كه موضع آقاي موسوي در باقي متني كه از ايشان نقل شده روشن است، ايشان ميتوانستند اصولاً به تفكيك قوا اشاره نكنند.
چرا كه تفكيك قوا اصولاً مسئلهاي است بحث برانگيز. مثلاً بعضي ممكن است عقيده داشته باشند كه "رییس قوه مجریه نباید به واسطه مساله تفکیک قوا پای خودش را از بسیاری از مسایل کنار بکشد." يا فكر كنند جايي كه به مسئله حقوق اساسي مردم مربوط ميشود "هر دولتی که سر کار بیاید، حق ندارد به صرف این که بگوید چون تفکیک قوا وجود دارد و حل بخشی از این مشکلات به عهده قوه مقننه و قضاییه است، بخواهد از زیر این بار شانه خالی کند."
اينها البته حرف من نيست؛ اينها را خانم زهرا رهنورد ميگويد كه اين روزها در كمپين انتخاباتي شوهرش حضور فعالي دارد.
----------------
*جلوههاي اين همفكري و همكاري در دهه 60 را ميتوان مثلاً در خاطرات رييس مجلس وقت آقاي هاشمي رفسنجاني ديد: "نخستوزیر [موسوي] گفت احتمالا آقای [سیدکاظم] شریعتمداری به زودی از دنیا برود. از سیاست و کیفیت برخورد با مراسم پرسید؛ گفتم که در شورای [مرکزی جامعه] روحانیت مبارز، چگونه تصمیمگیری شده است." (چهارشنبه ٦ فروردین ١٣٦٥).
مثلاً چند روزي در فكر اين جمله آقاي كروبي بودم كه در يكي از نامههاي مشهور اخيرشان خطاب به آقاي شريعتمداري گفته بودند "بدانید که این بار نه با سعیدیسیرجانی که با مهدی کروبی سخن میگویید." اين جمله را يكي از روزنامههاي طرفدار ايشان، زير تيتر اصلياش هم نوشته بود.
من از فهم چنين جملهاي در ميان نامهاي كه قرار بود بر دفاع ايشان از حقوق بشر صحه بگذارد عاجز ماندم. خصوصاً وقتي كه ميشنوم آقاي كروبي از مشاوران بسياري بهره ميبرند و اين امتياز ايشان بر رقيبان به شمار ميآيد.
اينجا است كه حرف يكي از دوستان (كه بياجازه ازش نقل ميكنم) زبان حالم ميشود كه "یکی از اون مثلا لیبرالای دور و برش هم عقلش نمیرسه که بگه حاج آقا با خود سعیدی سیرجانی هم نمیبایست این طور رفتار میشده..."
من از شوك اين جمله درنيامده بودم كه آقاي موسوي در جواب نماينده انجمن اسلامي بابل كه از دهه 60 پرسيده بود گفت "من نمیگویم شما کافرید ولی این مواضع ما را به جایی درست نخواهد برد."
فهم اين جمله و اين كه چرا ايشان "نميگويند" كه پرسش كننده كافر است، خصوصاً در شرايط حساس كنوني، از توان من خارج بود. در واقع فكر ميكنم فهم آن تنها از طريق شرح تاريخياش ممكن است، كه آن هم كار كتاب و پايان نامه است احتمالاً نه پستهاي وبلاگي.
آقاي موسوي اما بسيار فعال هستند، و اصلاً رعايت فاهمه ما را نميكنند. ايشان در سفر اخيرشان به كرمان باز هم دربرابر پرسش مشابهي قرار گرفتهاند و اينبار پاسخ "مفصل"تري دادهاند كه يكي از بندهاي اين پاسخ مفصل از اين قرار بود:
گفته میشود در زمانی که آن اعدامها صورت گرفت من نخستوزیر کشور بودم و کاری نکردم! باید توجه کنیم که مسئله تفکیک قوا در کشور از ابتدای انقلاب وجود دارد. میتوانید از من راجع به عملکرد قوه مجریه در دوران جنگ سوال کنید و من با شفافیت، صراحت و صداقت پاسخ خواهم داد. نمیشود بدون نگاه به موقعیتها، ظرفیت زمانی و وقایع مختلف این سوال از من پرسیده شود. سوال مربوط به من را بپرسید، حتما پاسخ خواهم داد.چيزي كه من در پاسخ اخير ايشان نميفهمم، همين مسئله تفكيك قوا است. وگرنه در باقي پاسخ، ايشان در دفاع از وقايع صورت گرفته به وضوح سخن گفتهاند و تناقضي در حرفهاشان نيست: "نباید به مظلومنمایی آنها توجه کرد. چرا که اگر به قدرت برسند باز هم همان آش و همان کاسه است." (پرسش مطرح شده را من نديدهام كه جايي نقل كرده باشند).
مسلماً در قانون اساسي جمهوري اسلامي "تفكيك قوا" آمده است. البته اين كه در دفاع از اسلام و انقلاب همواره همه قوا با هم همكاري داشتهاند هم به نظرم چيزي است كه همه ميدانند.*
با اينهمه من باز هم ربط تفكيك قوا را نميفهمم. خصوصاً با توجه به اين كه موضع آقاي موسوي در باقي متني كه از ايشان نقل شده روشن است، ايشان ميتوانستند اصولاً به تفكيك قوا اشاره نكنند.
چرا كه تفكيك قوا اصولاً مسئلهاي است بحث برانگيز. مثلاً بعضي ممكن است عقيده داشته باشند كه "رییس قوه مجریه نباید به واسطه مساله تفکیک قوا پای خودش را از بسیاری از مسایل کنار بکشد." يا فكر كنند جايي كه به مسئله حقوق اساسي مردم مربوط ميشود "هر دولتی که سر کار بیاید، حق ندارد به صرف این که بگوید چون تفکیک قوا وجود دارد و حل بخشی از این مشکلات به عهده قوه مقننه و قضاییه است، بخواهد از زیر این بار شانه خالی کند."
اينها البته حرف من نيست؛ اينها را خانم زهرا رهنورد ميگويد كه اين روزها در كمپين انتخاباتي شوهرش حضور فعالي دارد.
----------------
*جلوههاي اين همفكري و همكاري در دهه 60 را ميتوان مثلاً در خاطرات رييس مجلس وقت آقاي هاشمي رفسنجاني ديد: "نخستوزیر [موسوي] گفت احتمالا آقای [سیدکاظم] شریعتمداری به زودی از دنیا برود. از سیاست و کیفیت برخورد با مراسم پرسید؛ گفتم که در شورای [مرکزی جامعه] روحانیت مبارز، چگونه تصمیمگیری شده است." (چهارشنبه ٦ فروردین ١٣٦٥).