شاعر ميشوم
[با شنيدن اين حرفها از خواب بيدار ميشوم:]
دم پاااييمو ماااماان
بد جووري جفت كردي [با آهنگِ "نوروز توراهه" ميخواند.]
...
مامان! فكر كنم من بزرگ بشم شاعر بشم! البته شاعر براي بچهها. براشون كنسرو برگزار ميكنم. البته نه از اين كنسروا كه توش چيزاي قديمي ميخونن...
- مينو پنج سال و نيمه از تهران، فاقد يك عدد دندان، حامل جوشهاي آبله مرغان (فكر كنم من هم اگر بزرگ ميشدم شاعر ميشدم...)
دم پاااييمو ماااماان
بد جووري جفت كردي [با آهنگِ "نوروز توراهه" ميخواند.]
...
مامان! فكر كنم من بزرگ بشم شاعر بشم! البته شاعر براي بچهها. براشون كنسرو برگزار ميكنم. البته نه از اين كنسروا كه توش چيزاي قديمي ميخونن...
- مينو پنج سال و نيمه از تهران، فاقد يك عدد دندان، حامل جوشهاي آبله مرغان (فكر كنم من هم اگر بزرگ ميشدم شاعر ميشدم...)
۴ نظر:
دقیقا تا به هماین الآن به اسم «مینو» کنار اسم فامیلاش توجه نکردم بودم: مینو معظمی!
خوشآهنگ و خوب برای شاعر شدن، و شاعر کودکان البته. از طرف من بگو بهاش که با هماین اسم و فامیل، شانسات برای مشهور شدن بسیار است.
بوساش هم بکن از جانب من.
امیدوارم شاعر خوشی ها بشود. شاید روزهای بهتری ببیند و ببینیم. یادم افتاد به آن روزهای پنج شش سال پیش شاید ما هم بزرگ شدیم آدم شدیم علی جان...
کاش یه عکس مینو هم بذارین ما خوشحالتر شیم. کلی دلتنگ مینو شدم:)
اسم "مينو" خودش به اندازه كافي شاعرانه است. الان صورت ماهش و تجسم كردم كه كنار صندلي اي كه من نشستم ايستاده و داره بلند بلند شعر مي خونه و از قضا بايد بره بخوابه اما نمي ره. حاضر هم نيست انگور بخوره و گير داده سر كارتون ديدن ساعت يك نصف شب. ببوسش تا خودم كه ديدمش ببوسمش
ارسال یک نظر