رامين پوراندرجاني
ديگر خبر آنقدر پخش شده كه لازم نباشد چيزي اينجا بنويسم. منتها به خاطر اين كه مطابق اولين خبر مرگ رامين پوراندرجاني را به دليل خودكشي نوشته بودم، لازم ميدانم اينجا تصحيح كنم: در ابتدا اعلام شده بود علت مرگ رامين خودكشي بوده است. خانواده و نزديكان به دلايل بسيار قابل اعتنا تشكيك كردند.
بعد گفتند مرگ به علت ايست قلبي بوده.
و اين را هم گفتهاند كه پزشك وظيفه رامين پوراندرجاني، پيش از درگذشتش، بازداشت بوده است.
***
همه اينها يعني جانِ پاك ديگري را از دست داديم. و اگر نخواهد عدالتي باشد روزي، واي اگر بخواهد كه از پس امروز فردايي باشد.
***
پريشب خواب اين جوان را ميديدم. خواب كابوس شد و نفس زنان و با اشك و خشم پريدم. ميخواستم خوابم را بنويسم. تلختر از آن بود كه تاب نوشتنش را هم بياورم.
***
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ز هر خون دلی سروی قد افراشت
ز هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون، در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است. (ابتهاج)
۶ نظر:
تنها راه باین تأسف من ، همین پسته:
http://tabahi-e-dard.blogspot.com/2009/11/blog-post_17.html
:(
و با تاسف باید بگم هنوز ما در اول راهی پر پیچ و خمیم. حاکمیت تصمیمش را گرفته است؛ ماندن به هر قیمت . اما - گویا- مردم هم تصیمشان را گرفته اند؛ با عشق رفتن.
گر مرد رهی میان خون باید رفت
ز پای فتاده، سرنگون باید رفت
تو،هیچ مپرس که چون باید رفت
خود راه بگویدت که چون باید رفت
سلام دو بارهی
رباعی که نوشتم، درستش این است:
گر مرد رهی میان خون باید رفت
ز پای فتاده، سرنگون باید رفت
تو، پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری سراینده ی این رباعی زیبا است
راستش این حرف من نقد یا ایراد و اینها نیست. ولی به نظرم دیگه خیلی زیادی احساساتی می نویسی. اینکه خواب دیدم و با گریه بیدار شدم واینها یک کمی خالتوراست.
خوب نوشتی علی.آدم خیلی با وجدانی هستی.(توجهت به کارگرها و رامین)رامین هم مدرسه ای ما در تبریز بود. خدا رحمتش کنه.
جواب به کامنت قبلی: اتفاقاً این شرایط مملکت احساسی نوشتن را می طلبد.
ارسال یک نظر