از نفرتي لبريز / شاملو
ما نوشتيم و گريستيم
ما خنده كنان به رقص بر خاستيم
ما نعره زنان از سرِ جان گذشتيم ...
ما خنده كنان به رقص بر خاستيم
ما نعره زنان از سرِ جان گذشتيم ...
كسي را پرواي ما نبود.
در دور دست مردي را به دار آويختند:
كسي به تماشا سر برنداشت
در دور دست مردي را به دار آويختند:
كسي به تماشا سر برنداشت
*
ما نشستيم و گريستيم
ما با فريادي
از قالب خود بر آمديم.
شاملو، باغ آينه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر