۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۸

نشر اكاذيب، توهين، تحريك ...

از وقتي داستان كافكاوار شكايت ايران خودرو از پدرام رضايي‌زاده پيش آمده، با خودم فكر مي‌كنم كه چرا همه كساني كه اين قضيه را دنبال مي‌كنند، نگرانند؟ چرا نمي‌توانند به آن بخندند؟

تقريبا همه اين اتفاق باورنكردني را به نوعي جدي‌ مي‌گيرند. اين كه يك شركت خودرو سازي كه تا به حال محصولاتش جان بسياري را به خطر انداخته آن قدر بي‌آزرم باشد كه از يك داستان نويس به خاطر اين كه به اين ماجرا اشاره‌اي طنزآميز كرده شكايت كند را همه جدي مي‌گيرند.

شايد ساده‌ترين دليلش اين باشد كه از آخرين واقعه مشابه، يعني محكوميت يعقوب يادعلي به خاطر توهين به قوم لُر، خيلي وقت نگذشته است. ما همه منطق اين "نشر اكاذيب" دانستن، "توهين آميز" خواندن را مي‌شناسيم. مي‌شناسيم چون داريم آن را زندگي مي‌كنيم.

ما اغلب مي‌آموزيم كه چطور موارد و مصاديق نو به نويي كه پيش مي‌آيد را هضم كنيم و در فاهمه‌مان كنار بقيه بنشانيم؛ اين را با تلاشي فراوان و بي وقفه به ما مي‌آموزند.

با محتواي اين آموزه كاري ندارم، اما من عميقاً شك دارم كه "همه" بدانند منطق آن تا كجا پيش مي‌رود.

اين مثال را ببينيد: يك روحاني عراقي گفته كه چادر ايراني، همان كه اين‌جا "حجاب برتر" است، براي ايشان "تحريك آميز" است. دليل اين اظهار نظر هم اين است كه آقا ديده‌اند كه زنان عراقي دارند از پوششي استفاده مي‌كنند كه اندكي با چارچوب‌هايي كه ايشان ادره‌‌اش مي‌كند متفاوت‌ است...

هیچ نظری موجود نیست: