طاقت بيار رفيق
اين نوشته مخاطب خاص دارد، ولي به دليلي، باز هم خاص، به جاي اين كه روي كاغذ به دستش بدهم اينجا ميگذارمش. ببخشيد.
***
يادداشتي كه فرستاده بودي را منتشر نكردم. ميدانم كه ميبخشي، اميدوارم يعني. ما همديگر را در حالتهاي شديداً عصبي زياد ديدهايم. ولي راستش، دوست نداشتم اين حال تو را "ديگران" هم ببينند. براي همين كاري را كه ميخواستي نكردم.
بايد جان سخت باشيم رفيق، خيلي جان سخت. بايد به دوام آوردن باور داشته باشيم تا دوام بياوريم. سرت را بالا بگير برادر من. اشك چشمهايت را پاك كن. اين تلخي كه بر جانت نشسته اين زشتي كه ميبيني ديرپاست. ميدانم كه ميداني، ولي خيلي از گفتنيها، نادانسته نيستند.
اين تابستان، همين مردادي كه گذشت، بيست و يكمين سالگرد شصت و هفت بود. از شصت، و شصت و يك و ... هم كه سالها گذشته. آن روزها، خيلي از "بازماندگان" اشكشان را هم بايد پنهان ميكردند. خيلي از آدمهاي "آزاد" هم بايد خودشان را انكار ميكردند.
نميخواهم بگويم اينها كه امروز ميبينيم و بر ما ميرود چيزي نيست؛ يا اينها بد نيست چون بدترش را هم ديدهايم؛ نه، اين چيزها هميشه بد است و چون تكرار ميشود بدتر هم هست. ميخواهم به ياد بياوريم، كه چه كسان ديگري چه صبوريها كردند.
ميخواهم بگويم همين تو و من و ما هم صبوري كردهايم و "ماندهايم"، پس "ميتوانيم" بمانيم. ميخواهم بگويم چند نسل همدرد داري كه اگرچه با تو يكرنگ نيستند، اما همدرد هستند. ميخواهم بگويم وقتي داغ زياد شود، داغدار هم زياد ميشود؛ ميخواهم بگويم ما بيشماريم.
يادم نميرود كه با چشمان كودكيمان چه محاكمهها ديديم. يادم نميرود مادري را كه جلوي دوربين آوردند - با تشريفات همان روزها - تا در برابر مردم فرزندش را مستحق مجازات اعدام بداند... و چه چيزهاي ديگر كه ديديم و شنديدم و ميبينيم و ميشنويم. و اگر حافظه، گريبان خوابهاي ما را رها نميكند، تاريخ هم گريبان آن ديگران را رها نخواهد كرد.
حال همهمان خراب است، اما باور دارم كه از اين خرابي راه به آبادي خواهيم برد. ميدانم كه در حد جنون خشمگيني . اما بايد كه خشمت را براي گذر از ميان خيل دد و ديو حفظ كني. بايد رد شويم؛ چاره ديگري هم مگر هست؟ خشم كه در دست تدبير تو رام شود، ديگر مهارش نميتوانند كرد.
روزي خواهد رسيد، ايمان دارم، كه با هم ميخنديم. ميخنديم كه سياهي را پشت سر گذاشتيم. و در اين تاريخي كه هيچ وقت تكرار نشده، به رغم سياهيهاي انباشته بر هم و سياهتر از سياهيهايي كه در دورهاي پس از دورهاي آمده، اين خندهها هم كم تكرار نشده. باور كنيم، نصيب ما هم ميشود.
طاقت بيار رفيق.
***
يادداشتي كه فرستاده بودي را منتشر نكردم. ميدانم كه ميبخشي، اميدوارم يعني. ما همديگر را در حالتهاي شديداً عصبي زياد ديدهايم. ولي راستش، دوست نداشتم اين حال تو را "ديگران" هم ببينند. براي همين كاري را كه ميخواستي نكردم.
بايد جان سخت باشيم رفيق، خيلي جان سخت. بايد به دوام آوردن باور داشته باشيم تا دوام بياوريم. سرت را بالا بگير برادر من. اشك چشمهايت را پاك كن. اين تلخي كه بر جانت نشسته اين زشتي كه ميبيني ديرپاست. ميدانم كه ميداني، ولي خيلي از گفتنيها، نادانسته نيستند.
اين تابستان، همين مردادي كه گذشت، بيست و يكمين سالگرد شصت و هفت بود. از شصت، و شصت و يك و ... هم كه سالها گذشته. آن روزها، خيلي از "بازماندگان" اشكشان را هم بايد پنهان ميكردند. خيلي از آدمهاي "آزاد" هم بايد خودشان را انكار ميكردند.
نميخواهم بگويم اينها كه امروز ميبينيم و بر ما ميرود چيزي نيست؛ يا اينها بد نيست چون بدترش را هم ديدهايم؛ نه، اين چيزها هميشه بد است و چون تكرار ميشود بدتر هم هست. ميخواهم به ياد بياوريم، كه چه كسان ديگري چه صبوريها كردند.
ميخواهم بگويم همين تو و من و ما هم صبوري كردهايم و "ماندهايم"، پس "ميتوانيم" بمانيم. ميخواهم بگويم چند نسل همدرد داري كه اگرچه با تو يكرنگ نيستند، اما همدرد هستند. ميخواهم بگويم وقتي داغ زياد شود، داغدار هم زياد ميشود؛ ميخواهم بگويم ما بيشماريم.
يادم نميرود كه با چشمان كودكيمان چه محاكمهها ديديم. يادم نميرود مادري را كه جلوي دوربين آوردند - با تشريفات همان روزها - تا در برابر مردم فرزندش را مستحق مجازات اعدام بداند... و چه چيزهاي ديگر كه ديديم و شنديدم و ميبينيم و ميشنويم. و اگر حافظه، گريبان خوابهاي ما را رها نميكند، تاريخ هم گريبان آن ديگران را رها نخواهد كرد.
حال همهمان خراب است، اما باور دارم كه از اين خرابي راه به آبادي خواهيم برد. ميدانم كه در حد جنون خشمگيني . اما بايد كه خشمت را براي گذر از ميان خيل دد و ديو حفظ كني. بايد رد شويم؛ چاره ديگري هم مگر هست؟ خشم كه در دست تدبير تو رام شود، ديگر مهارش نميتوانند كرد.
روزي خواهد رسيد، ايمان دارم، كه با هم ميخنديم. ميخنديم كه سياهي را پشت سر گذاشتيم. و در اين تاريخي كه هيچ وقت تكرار نشده، به رغم سياهيهاي انباشته بر هم و سياهتر از سياهيهايي كه در دورهاي پس از دورهاي آمده، اين خندهها هم كم تكرار نشده. باور كنيم، نصيب ما هم ميشود.
طاقت بيار رفيق.
۱ نظر:
عالی....چقدر به این حرفها احتیاج داشتم.
ارسال یک نظر