۱۸ مرداد ۱۳۸۶

بی‌هیچ توهمی/ نادر فتوره‌چي

به بهانه مقاله «زمانی برای توقف؟» از احمد زیدآبادی

نادر فتوره‌چی

به گمانم مقاله اخیر احمد زیدآبادی عزیز با عنوان «زمانی برای توقف؟»، از آن‌رو که با صداقت و شجاعت فردی‌اش در هم آمیخته است، از جمله معدود تحلیل‌هایی است که بیش‌ترین نزدیکی را با واقعیت جاری در عرصه سیاست ایران دارد.

او در این مقاله که خود به یک معنا دالی بر فقدان تحلیل جامع درباره تحولات پرشتاب عرصه سیاست ایران است، به سردرگمی‌ها و بی برنامه‌گی‌های سیاسی جریانی که از دهه گذشته تا‌کنون به عنوان اصلاح‌طلب شناخته می‌شوند با صراحت تمام پرداخته است.

استدلال زید آبادی بر دو پایه استوار است، به قسمی که او فقدان برنامه مبتنی بر تحلیل را ناشی از اخراج اصلاح‌طلبان از دایره قدرت می‌داند و بر همین اساس آن‌چه را که این جماعت می‌گویند یا عمل می‌کنند ،در نهایت جز مشتی ناله‌ها و غر زدن‌های تکراری و البته واکنشی نمی‌بیند. به باور او جریان حاکم سطح بازی سیاسی و دیپلماتیک را آن‌چنان ارتفاع داده که قد هیچ یک از اصلاح‌طلبان به میزی که بازی در آن جریان دارد نمی‌رسد. بنابراین تنها کار آنان تکرار مکرراتی است که جز انفعال و بی‌برنامه‌گی معنای دیگری ندارد.

زیدآبادی به درستی تشخیص داده است که منازعه دیپلماتیک ایران با غرب-که در آستانه روزهای سرنوشت سازش ایستاده- از سوی نهادها،جریان‌ها و بازیگرانی هدایت می‌شود که به هیچ روی گلایه‌های پاستوریزه اصلاح‌طلبان را جدی نمی‌گیرند.

واقعیت هم چیزی جز این نیست. اصلاح‌طلبان کماکان دچار این توهم‌اند که یک پا در مناسبات قدرت و یک پا در لایه های اجتماعی دارند. حال آن‌که این حیات دوگانه و البته متناقض شده، آنان را از هر دو سو منزوی کرده است.

انزوایی که تنها با برپایی جلسات درون گروهی بی‌حاصل و به‌کارگیری زبان ژارگونیک محدود به داده‌های رسانه‌ای، و البته مصاحبه‌ها و یادداشت‌های تکراری به قلم یا به زبان چهره‌های تکراری، تا حدودی تسکین داده می‌شود.

جای تعجب است که اصلاح‌طلبان پس از گذشت دو سال از رسمیت یافتن اخراج‌شان از قدرت، هنوز نتوانسته‌اند وزن حقیقی خود را در جغرافیای سیاسی ایران درک کنند.
اظهار نظرهای تکراری و موضع گیری‌های بی‌اثرشان درباره اتفاقاتی که هر شهروند عادی هم قادر به بیان آنهاست، به لحاظ روانی قابل درک است. به هر حال باید به هر نحو ممکن خلاء روزهای بی‌اثری را پر کرد. اما این‌که کماکان می‌کوشند به نحوی گنگ خود را در آستانه ورود مجدد به حاکمیت بدانند، در دید هر ناظر بیرونی قابل فهم نیست.

اصلاح طلبان هنوز نمی‌توانند به این سئوال بنیادین پاسخ دهند که بر فرض محال (یعنی تایید صلاحیت شدن از سوی شورای نگهبان به علاوه داشتن تضمین سلامت انتخابات به علاوه اعتماد مجدد بخش‌هایی از گروه‌های سرخورده اجتماعی، یعنی شرایطی مشابه سال ۷۸) اگر بار دیگر با همان ترکیب به باور خود «پیش‌رو» ، به مجلس راه یابند چه پیش‌رفتی در مسیر دموکراتیک کردن مناسبات سیاسی ایران و عادی‌سازی روابط بین‌المللی رخ خواهد داد که امکانش در مجلس ششم نبود؟ خاصه آن‌که در آن مقطع قوه مجریه و نیز محبوبیت نسبی مردمی را هم به همراه داشتند.

عجیب است که اصلاح طلبان به جای حل این تناقض بزرگ، در گیر و بند ائتلاف حد اکثری تا حدی که خود در آن جا نمی‌گیرند و بستن لیست مشترک و... هستند.
در برابر فشارهای فزاینده حاکمیت بر نیروهای مستقل سیاسی و اجتماعی، و در سایه هولناک اتفاقی غیر قابل پیش‌بینی در امتداد نزاع اوج گیرنده ایران و غرب، وعده به امر محال دست‌کم به لحاظ اخلاقی مذموم است. چه آن‌که مبتنی بر هیچ تحلیل جامعی از افق‌های پیشِ رو هم نباشد.

شجاعت زیدآبادی از آن رو قابل تحسین است که فقر وجودی و بضاعت ناچیز سیاسی جریانی که خود را متعلق به آنها می‌داند با واقع‌بینی پذیرفته است. و از همین روست که پیشنهادش (دست کم شش ماه سکوت و معرفی داوطلبانه خود به اوین) را باید جدی گرفت.
آنهم بی هیچ توهمی.

ز علی معظمی عزیز بابت سخاوت مندی و رواداری اش بی نهایت سپاس گذارم ، «اینجا و اکنون» او برای کسی چون من آخرین منفذ تنفس است .

۱ نظر:

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.