پاسخ زرافشان به ميلاني
نميدادنم توجه وافر دوستانمان در روزنامه همميهن به مقوله "روشنفكري" را به ياد داريد يا نه؟ يادداشتهاي رضا خجسته رحيمي را چطور؟ گفتوگوي مهدي يزدانيخرم با عباس ميلاني (با عنوان "روزگار سپري شده روشنفكري چپ") را چهطور؟ حال بيهيچ قضاوتي شما را به خواندن پاسخي كه ناصر زرافشان به مصاحبه ميلاني داده است دعوت ميكنم
اين مطلب در گويا نيوز و سلام سوسياليسم هم منتشر شده
***
از پشت ديوار چه خبر؟ سهيل آصفي؟ پروانه حاجيلو؟ منصور اسانلو؟
...
آقاي ميلاني از آنرو به بيراهه ميافتد که معيارهايش از اساس يکجانبه و معيوب است. او اصرار دارد که موضع اجتماعي روشنفکر و رابطه او با قدرت را از مفهوم روشنفکري بزدايد، و اين ، خلاف مقتضاي ذاتي روشنفکري است. او در خدمت ايدئولوژياي قرار دارد که ذاتاً ضد روشنفکري است، اما ضمناً ميخواهد ظاهر و "ويترين" را هم حفظ کند و از اينرو به چنين "تهافتي" در ميغلطد. جامعه و مردم، هم خلاقيت و ارزشهاي فرهنگي و ادبي هدايت و علوي و آريان پور و ساعدي و بهرنگي و ... را ارج ميگذارند و هم آنها را بهخاطر شرافت و شجاعتشان ، بهخاطر آزادگي و مناعتشان، بهخاطر آنکه بر سر سفرهاي ننشستند که با خون مردم تدارک شده بود، دوست دارند. هدايت و علوي و ساعدي و بهرنگي، بر خلاف فروزانفر و صديقي، خلاقيت و قريحه خلق ادبي و هنري هم داشتند و کارشان فقط پرسه زدن در متون کهن نبود، مانند فروزانفر همه عمر در تقلاي تقرب به قدرت نبودند، کارهاي ديگران را به نام خود منتشر نميکردند و به اين انگيزهها و سوداها ميخنديدند... اما نکته مهم اين است که بين دو جنبهاي که در اينجا مورد بحث است هم، پيوند ذاتي وجود دارد. بهعبارت ديگر خلاقيت و فوران چشمه ذهني و دروني آنان ناشي از اين است که درد جامعه را داشتهاند، نگران سرنوشت و آينده انسان بودهاند و با غم انسان زندگي کردهاند. مدعي مختار است اين خصوصيات را چپگرائي بنامد يا هر نام ديگري بر آن بگذارد، اما اين همان رابطهاي است که او و امثال او همواره تقلا ميکنند آنرا کمرنگ کنند و از آن بگريزند. ولي مگر ميتوان رابطه ميان خلاقيت نويسنده، يعني توانائي او در خلق ارزشهاي ادبي و هنري را با هستي مادي او و نوع رابطهاش با جهان ناديده گرفت؟ مگر ذهن خلاق نويسنده و هنرمند در خارج از تاريخ و جامعه قابل تصور است؟ مگر کار ادبي و هنري در خلاء، در خارج از جامعه و مناسبات اجتماعي و انساني معنائي دارد؟ کارهاي هدايت و شاملو و ساعدي و بهرنگي و ... بيان درد درون آنها بود. فروزانفر و صديقي و فروغي چنين دردي نداشتند.
اين مطلب در گويا نيوز و سلام سوسياليسم هم منتشر شده
***
از پشت ديوار چه خبر؟ سهيل آصفي؟ پروانه حاجيلو؟ منصور اسانلو؟
...
۱ نظر:
سلام من این مصاحبه رو توی سایت گویا دیدم. متاسفانه همانطور که آقای زرافشان هم اشاره کرده، روشنفکران انسانگرای چپ نه تنها در فضای نئولیبرالیستی غرب حاشیهنشین شدهاند و صدایشان به جایی نمیرسد، در کشورهای مانند کشورما نیز زیر سایه ارتجاع مهجور ماندهاند.
ارسال یک نظر