۵ آبان ۱۳۸۸

خصوصي‌سازي و منطق افزايش سود به هر قيمت

يادمان هست كه خصوصي‌سازي با چه استدلالي جلو آمده بود، نه؟ در تمام سال‌هاي گذشته و همين امروز اين استدلال در خدمت سياست خصوصي‌سازي به كار گرفته مي‌شد و مي‌شود كه: دولت مدير بدي است، بنگاهي كه دولتي اداره شود، سود ده نيست، بنگاهي كه خصوصي اداره نشود انگيزه براي رونق دادن به كارش ندارد.

اين گزاره‌ها كه كسي جرأت تشكيك در آن را نداشت و از نظام شوروي بگير تا همين بنگاه‌هاي اقتصادي خودمان برايش "نمونه تاريخي" ذكر مي‌شد، پايه و اساس نظري خصوصي‌سازي را تشكيل مي‌داد: يك كلام، اقتصاد را خصوصي كنيد تا سود ده شود. اقتصاد را خصوصي كنيد تا كار كند.

بسيار خوب، در همين ميان چيزي كه فراموش مي‌شد يكي اين بود كه كار كردن اقتصاد لزوماً همان سود ده بودن بيش‌تر و بيش‌تر نيست. از طرف ديگر، دوستانِ طرفدار خصوصي‌سازي كه هميشه نمونه‌هاي شوروي و غيره را به عنوان نمونه‌هاي ناكارآمدي به چشم منكران فرو مي‌كردند، حال كه موارد خصوصي‌سازي شده موجود و قابل اشاره‌اند، ظاهراً فراموش كرده‌اند كه نتايج درخشان تحقق شعارشان را هم ببينند.

لاستيك البرز، صنايع مخابرات راه دور شيراز، واگن پارس اراك، چيني البرز، لوله سازي اهواز، و... تنها نمونه‌هاي دم دستي از كارخانه‌هايي هستند كه خصوصي‌سازي فقط و فقط بحران را در آن‌ها تشديد كرده يا به وجود آورده است. نمي‌دانم در شرايط فعلي چند نمونه مخالف مي‌توان ارائه داد كه خصوصي‌سازي به رونق انجاميده است، اما در بسياري از موارد خصوصي‌سازي حاضر، نه تنها ارمغاني از جنس مديريت بهتر براي كارخانه نياورده‌اند، بلكه از قضا همين منطق سود بيش‌تر، توليد را در آن‌ها به كل متوقف كرده است.

خصوصي‌سازي اگر قرار باشد سودآوري بيش‌تري داشته باشد اتفاقاً الگويي براي توقف توليد و صنعت زدايي هم هست: شرايطي را تصور كنيد كه صاف كردن كارخانه و فروش زمينش يا ساختمان سازي در آن سودآورتر باشد؛ جايي را تصور كنيد كه بخش خصوصي با سرمايه‌دار و توليد كننده خارجي توافق مي‌كند، كارخانه داخلي را مي‌خرد، ورشكسته‌اش مي‌كند و خود وارد كننده عمده همان كالا به طور انحصاري مي‌شود؛ جايي را تصور كنيد كه مالك كارخانه آن را ورشكست مي‌كند كارگران را اخراج مي‌كند، بعد همان جنس را از توليد كننده خارجي - جايي مثل چين كه بردگاني با دستمزد يك دلار در روز كار مي‌كنند - با همان علامت تجاري خودش وارد مي‌كند و دو نفر را هم مي‌گذارد تا كالاي وارداتي را به اسم توليد داخلي بسته‌بندي كنند.

مگر هيچ كدام از اين‌ها با منطق سود بيش‌تر اشكالي دارد؟ اگر قرار باشد "سود"، كه هميشه به جيب صاحب سرمايه مي‌رود، بالا برود، چرا صاحب سرمايه نبايد مجاز به انجام اين كارها باشد؟ چرا بايد زحمت مديريت توليد در شرايط سخت را بر خود هموار كند؟ الان ديگر با نمونه‌هاي موجود مديريت بهتر بخش خصوصي در توليد بيش‌تر شبيه يك شوخي تلخ است. اصالت سود، اصالت سود است و نه در دولت و نه در بخش خصوصي مديريت بهتر توليد را الزام نمي‌كند.

اگر بگوييم بخش خصوصي چنين بلايي سر توليد آورده، دوستان مي‌گويند: نه اين خصوصي‌سازي "واقعي" نيست؛ اين اختصاصي‌سازي است، اين واگذاري رانتي است. و به راحتي منطق آشكار انباشت اوليه سرمايه را ناديده مي‌گيرند و نمي‌بينند كه در هر شرايط سياسي - اجتماعي، كساني مي‌توانند سرمايه خريد را داشته باشند، كساني مي‌توانند با دادن قيمت واقعي يا با قيمت ديگر كارخانه‌ها را بخرند، كساني اصلاً به بازي خريد و خصوصي‌سازي راه مي‌يابند، كه مراحل انباشت اوليه سرمايه را در آن شرايط طي كرده باشند.

***
طرح بديل هر دو وضعيتِ دولتي و خصوصي، يعني اداره دموكراتيك توليد به دست كارگران، مهندسان، برنامه‌ريزان، و كاركنان بخش توليد كه زندگي‌شان بسته به توليد بهتر و واقعاً سوددهي "توليد" است، چيزي است كه البته‌ از كفر ابليس هم بدتر است.

در همين زمينه: يك استدلال به نفع خصوصي‌سازي

۲ نظر:

ج گفت...

ببخشید اینی که مینویسم یه کم طولانیست، شاید خسته کننده باشه.
به نظر من 2 مورد رو درباره خصوصی سازی در نضر نمی گیری، یکی هدف اصلی و غایی خصوصی سازی ست که سود دهی نیست، کوتاه کردن دست دولت از منابع بی حد و حساب مالی ست. در نظر بگیر خانواده ای که ماهی 1 میلیون تومن پول همین جوری دستش برسه، مثل ارث، اینجا این پول بی حساب و کتاب خرج میشه و البته هر کسی می تونه مدعی شه که من بهتر عمل می کنم و به هر حال این 1 میلیون اینقدر هست که یه خانواده یه جوری باهاش سر کنه، این دقیقا همون پول نفت و باقی منابع مالی ست که دست دولته و دولت رو از مردم مستقل کرده، مردم مواجب بگیرن. اینه که دست دولت برا ماجراجویی بازه و البته تفاوت عملکرد دولت ها برا مردم روشن نیست، جا برا حرکات پوپولیستی باز میشه. ولی اگه تنها درآمد دولت مالیاتی باشه که از مردم می گیره، حواسش جمع میشه، دولت واقعا نوکر مردم میشه، سیاست های درست اتخاذ کنه چه اقتصادی چه سیاسی و ... که اشتباهات مستقیما بر منابع مالی ِ خودش و مردم و بالتبع رضایت مندی عام تاثیر مستقیم داره، دیگه جا برا حرکات ژانگولر کم میشه. (نمونه های زیادی از این دندون طلا نون جو خالی ها وجود داره، از رکورد های فضاییه شوروی سابق تا پروژه های هستهای ایران و کره شمالی)
دوم) نمی خوام از زبان طرفداران پر و پاقرص نسخه های بانک جهانی و اقتصاددان های نئو کلاسیک صحبت کنم، که همون قدر که فرمول هاشون رو قبول دارم که حتی اگه یه کارخونه بسته شه بازار در بلند مدت خودشو تنظیم می کنه و جایی دیگه کار ایجاد میشه (به هر حال این کارخونه دار پولش رو دور که نمی ریزه مثلا میره خونه می سازه یه جا دیگه یه کارگر میره سر کار) ولی یه چیزیشون رو اصلا قبول ندارم و با شما هم نظرم که این اثرات سوء اجتماعی بی کار شدن یه عده، فاصله طبقاتی ایجاد شده و اثرات مختلف روحی روانی رو یک و یا چند نسل رو در نظر نمی گیرن.
تا اینجا با هم نظریم، نکته دوم اینه که بالاخره ما تو یه دنیای رقابت زندگی می کنیم، این خیلی مهمه. من با خیلی از مردم کشورهای کمونیستی صحبت کردم، اگه اون ناراحتی های خفقان حاکم رو در نظر نگیریم، حداقل اکثراینایی که من دیدم میگن قبلا زندگی شادتری داشتن، ولی یه چیزی رو نمی بینن که کمر این حکومت ها با ضعف اقتصادی در رقابت با بلوک غرب شکست نه چیز دیگه. من کاملا با این مسئله که به تمسخر یاد کردی که در ایران خصوصی سازی انجام میشه موافقم و شخصا با این روند کنونی کاملا مخالف، والبته مدل اقتصاد کاملا باز آمریکایی رو هم نمی پسندم و فکر کنم بخش هایی هست که نباید اصلا خصوصی شه و وظیفه دولته که از اقشار ضعیف (نه فقط از لحاظ مادی) حمایت کنه، ولی همه اینها باعث نمیشه که با اصل این فرایند مخالف باشم که با ارجاع به مطالب بالا برای اینکه دولتی داشته باشیم که به شهرونداش احترام بذاره ضروریست که دولت رو به مردم وابسته کنیم نه پند و موعظه که این شیوه حکومت داری درست نیست.

متشکر اگه تا اینجا خوندی، و این که اگع قبول نداری پندی گویی که از این جهالتی که توش گرفتاریم، واریهیم :دی

علي معظمي گفت...

به ج:

ممنون از توجهت و وقتي كه گذاشتي. من سعي مي‌كنم بحث را ادامه بدهم.
باز هم ممنون