۲۹ تیر ۱۳۸۸

بعد از نماز جمعه

يك - من از جمله كساني بودم كه با ناخوش‌دلي به نماز جمعه هاشمي رفتم و تقريباً تا لحظه آخر هم عصبي و نگران بودم. مشكلم اين بود كه مگر مي‌شود با هر فرمي هر محتوايي را امتداد داد؟ و جوابم اين بود كه نه نمي‌شود. البته جواب را در حالت كلي هنوز هم درست مي‌دانم، اما در پيش‌بيني آن‌چه در جمعه قرار بود اتفاق بيفتد اشتباه مي‌كردم: گاهي حتي فرم هم با محتوايي كه در آن ريخته مي‌شود، دگرگون مي‌شود.

اين‌بار دگرگوني فرم ناشي از اراده مردمي بود كه در مقام فاعل سياسي در حال حاضر مهم‌ترين فعل و عمل‌شان حضورشان است. مردم با همه اين هزينه‌اي كه مي‌دهند مي‌خواهند باشند و مي‌خواهند به هزار زبان بگويند كه هستند و همان را كه هستند مي‌خواهند نشان دهند. شعارها و نحوه حضور مردم در نماز جمعه به‌طور مشخص، نشان داد كه آن‌ها چطور فرمي را براي مطابقت با نحوه حضورشان تغيير مي‌دهند؛ آن قدر كه پذيراي تنوع و بيان‌شان بشود.

دو - به نماز جمعه كه مي‌رفتيم، حالِ بدِ من از ديدن آن همه نيرو بدتر شد. در خيابان آزادي در چند صد متر منتهي به انقلاب بي هيچ اغراقي قدم به قدم نيرو ايستاده بود. جمعيت نيروها در خيابان كارگر و بلوار كشاورز هم كم از اين نداشت. بعد از نماز فهميديم كه بدترين وضع را ظاهراً خيابان انقلاب داشته كه بيش‌ترين درگيري هم در آن‌جا واقع شد.

وقتي يادم آمد كه چه قدر آدم‌هاي سن و سال‌دار و بيمار را شنيده‌ام كه مي‌خواهند به نماز جمعه بيايند ديدن اين همه نيرو كه لاجرم بي‌مصرف نمي‌ماندند حالم را بدتر كرد. ولي شوك اصلي را وقتي گرفتم كه وارد خيابان قدس شديم. در خيابان قدس، مردم در ميان نيروهاي پرشمار نشسته بودند يا ايستاده بودند و شعار مي‌دادند و دست‌ها را به نشانه پيروزي بالا برده بودند؛ رنگ سبز فضا را پر كرده بود.

من عادت به ستايش از كسي ندارم، اما به نظرم اين مردم عجيب شده‌اند. وارد خيابان قدس كه شدم، ديدم مردم درست زير پاي همان كساني كه روز 18 تير كتك مي‌زدند زيرانداز انداخته بودند، نشسته بودند و شعار مي‌دادند. نمي‌گويم همه خيلي شجاع هستند؛ بالاخره آدم‌هايي مثل من هم در جمع بودند، اما درپير و جوان تهور غلبه داشت. وقتي خطبه خوانده مي‌شد جواني مذهبي كنار من نشست كه از صحبتش با دوستش فهميدم تازه از اوين بيرون آمده.

عملاً هم درگيري و دستگيري اتفاق افتاد. در راه برگشت به انقلاب رفتيم و سوار اتوبوسي شديم كه تقريباً با هر كس در آن صحبت كردم كتك يا گاز خورده بود. از جمله زن مسني كه همسرش در طرف ما بود دستش به ضرب باتوم در رفته بود. چند نفر هم از كتك خوردن آخوندي كه شال سبز داشت مي‌گفتند... (يكي از بهترين توصيف‌هايي كه براي حال و هواي آن روز خوانده‌ام در وبلاگ زن روزهاي ابري بود.)

سه - حرف‌هايي كه هاشمي زد، البته حرف‌هاي هاشمي بود، ولي مي‌توان تصور كرد كه براي اكثريت نمازگزاران سياسي آن روز راضي كننده بود. مهم‌ترين نكته اين بود كه اكبر هاشمي رفسنجاني كه مي‌شناسيم، طوري حرف زد كه در طرف "مردم" قرار بگيرد؛ هاشمي‌اي كه مي‌شناسيم، گفت كه "همين" حضور مردم در خيابان‌ها بود كه پشت حكومت مغرور و متكبر پهلوي را شكست.

نكته‌اي كه مطبوعات مهم ديدند و تيتر كردند، پيشنهاد‌هاي هاشمي بود. به نظر من پيشنهادهاي هاشمي همه مهم هستند؛ منتهي اهميت شان وقتي بيش‌تر درك مي‌شود كه به ياد داشته باشيم هيچ كدام از اين پيش‌نهادها در شرايط فعلي عملي نخواهند شد؛ طرفي كه بايد اين پيشنهادها را بشنود از پيش نظرش را درباره پايه اين پيش‌نهادها گفته است و عمل مستقل خود را كرده و مي‌كند. اين كه در روز نماز جمعه هاشمي آن برخورد با حاضران شد و باز هم ده‌ها نفر بازداشت شدند، نشان مي‌دهد كه پيش‌نهادهاي هاشمي تا چه اندازه عملي خواهند بود.

پيش‌نهاد خاتمي و مجمع روحانيون مبارز درباره رفراندوم از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام درباره مشروعيت دولت هم پيش‌نهادهايي نيستند كه دست‌كم در شرايط حاضر بتوان به عملي شدن‌شان فكر كرد. همه اين پيش‌نهادها كه در شرايطي غير از اين مي‌توانستند كاملاً معقول و عملي باشند، الان بيش‌تر نوعي بيان براي روشن‌ كردن مرزها و پيغام به اجزاء حاكميت و گروه‌هاي مختلف اجتماعي هستند تا راه حل‌هايي عملي.

نه اين كه خاتمي يا هاشمي قصدشان اين نبوده كه پيش‌نهاد عملي بدهند؛ نه، مي‌شود تصور كرد كه آن‌ها فكر و راي‌زني كرده‌اند تا راه حلي در چارچوب قانون اساسي براي حل و فصل قضايا بيابند. اما تا وقتي طرف مقابل اصولاً صورت مسئله را نمي‌پذيرد و قبول ندارد كه اساساً مشكلي وجود دارد و در عوض فكر مي‌كند كه خود اين پيش‌نهاد دادن‌ها مشكل زاست، نمي‌توان به عملي شدن چنين پيش‌نهادهايي چشم داشت.

به نظر من، مستقل از انگيزه، كاركرد اين كنش‌ها، بيش‌تر براي يارگيري (كردن/شدن) خواهد بود، و نه ارايه راه حل‌هايي كه عملي شدن‌شان در چشم‌انداز باشد.

چهار - هر كنش سياسي‌اي كه اكنون ممكن شده، تنها به خاطر حضور كنش‌گر مردمي است. اين جمعيت عظيم مردم است كه با شجاعتش شجاعت بخشيده و با ابتكارش ديگران را به زدن حرف‌هاي نازده رسانده...

۲ نظر:

سروش گفت...

عقده اي شدم از ننوشتن. خواستم نظر بدهم براي نوشته ات انقدري حرف گلوله شد توي گلويم كه گذشتم. اما متنت بهانه اي شد براي نوشتن كه چون حجيم بود توي وبلاگ خودم گذاشتمش.
به اميد ديدار

Unknown گفت...

من هم کاملا درباره ی پیشنهاد به قصد یارگیری با شما هم نظرم.