كتاب جمعه
يادم نيست شماره چندم بود (هنوز در كتابخانه پدري هست وبايد قرضش بگيرم)، اما در همان بچگي بارها و بارها از سر تا تهش را خواندم و هنوز هم محتواي اغلب مطالب آن شماره را با جزئيات به ياد دارم؛ خصوصا نمايشنامه دراماتيك "انگشتري ژنرال ماسياس". از خيليش هم هيچ نميفهميدم؛ مثل مقاله هنر براي هنر پلخانف. بعضي هم شديداً مايه انگيزش تخيل بود؛ مثل آفرينش در اسطورههاي آفريقا. مقالههاي تاريخي اجتماعياش هم هزاربار با چيزهايي كه ميشد در كتابهاي درسي خواند فرق داشت: مثل شرح حال زنان چيني كه پايشان را از كودكي در قيد ميگذاشتند، يا مقاله مربوط به زمينخواري رضا شاه پهلوي.
بعدها شمارههاي مختلف را اينطرف و آنطرف پيدا كردم و خواندم. به نظرم هنوز كه هنوز است اين هفتهنامه شاملو و دوستان در تاريخ مطبوعات ايران، خصوصاً با در نظر گرفتن زمان و مكانش، بينظير مانده است.
حالا دوستاني همت كردهاند براي اينكه آرشيو كتاب جمعه را روي اينترنت بگذارند:
سرمقاله شماره اول كه به آن اشاره كردهاند يكي از تاثيرگذارترين سرمقالههايي است كه شايد تا به حال در مطبوعات نوشته شده باشد (و يادمان بيايد كه بعد از اين سرمقاله در شماره اول، ترجمه سخنرانياي از برشت درباره فاشيسم آمده است!) وقتي از بينظير بودنش ميگويم قصد اغراق ندارم؛ خودتان قضاوت كنيد نظير اين جملات را در چند سرمقاله يا يادداشت ديگر در تاريخ معاصر سراغ داريد:دقيقاً 30 سال پيش، زمانی كه ايران گرفتار بود در درگيریهای داخلی، و هنوز از فضای آزادِ انقلاب خردك شرری به جا بود، نخستين شمارهی هفتهنامهی كتاب جمعه به سردبيریِ احمد شاملو در 161 صفحه و به بهای 100 ريال منتشر شد.
در تاريخِ مطبوعاتی كه در دانشگاههای ايران تدريس میشود حرفی از اين نشريه و نشرياتِ مشابه كه در آن دوران به وسعشان روشنگری میكردند به ميان نمیآيد. از اينكه چه كسانی، در چه فضايی، چگونه كارِ مطبوعاتی میكردند و چرا و چگونه از كار بازمیماندند چيزهای زيادی نخواندهايم. به هر حال كتاب جمعه فقط در 36 شماره منتشر شده است.
اما اينكه چرا نويسندگانِ اين وبلاگ قصد دارند اين مجلهها را از كتابخانههای شخصی به اينترنت بكشانند، عمدتاً به خاطرِ حوادثِ اين روزهای جامعهی ايران است كه شباهتهای عجيبی دارد با آنچه 30 سال پيش اتفاق افتاده. اين را سرمقالهی شمارهی اولِ كتاب جمعه به روشنی نشانمان میدهد، اگر كه باور داشته باشيم نوشتههای هر دوران آينهی زمانهی خودند. واضحترين شباهت، البته، توقفِ انتشارِ كتاب جمعه بعد از فقط 10 ماه فعاليت است. فكر كرديم شايد اين وبلاگ (موقتاً) جايی باشد برای همفكری و همكاری برای آنلاين كردنِ بايگانیِ مجلههای كمياب.
آنلاين كردنِ بايگانیِ اين مجله كارِ پردردسری است. به فكرمان رسيده است كه مجلهها را اسكن كنيم كه راهحلّ مناسبی نيست. مشكل اين است كه متنها عكسهايی میشوند كه قابليت جستجو نخواهند داشت. پرسوجو كرديم برای يافتنِ نرمافزاری كه عكس را به متن تبديل كند. گويا برای زبانِ انگليسی چنين نرمافزاری موجود است. اما برای زبانِ فارسی.. شما میدانيد چه میشود كرد؟
اكنون ما در آستانهی توفانی روبنده ايستادهايم. بادنماها نالهكنان به حركت درآمدهاند و غباری طاعونی از آفاق برخاسته است. میتوان به دخمههای سكوت پناه برد، زبان در كام و سر در گريبان كشيد تا توفان بیامان بگذرد. اما رسالت تاريخی روشنفكران، پناه امن جستن را تجويز نمیكند. هر فريادی آگاهكننده است، پس از حنجرههای خونين خويش فرياد خواهيم كشيد و حدوث توفان را اعلام خواهيم كرد.بياييد به دوستاني كه براي آن لاين كردن كتاب جمعه تلاشي را شروع كردهاند كمك كنيم: فكرش را بكنيد وقتي اين كار انجام شود روياي خيلي از ما كه مي خواستيم همه شمارهها را داشته باشيم اما به هر دليل نميتوانستيم، محقق ميشود...
۲ نظر:
man ham daghighan yade gar pedar va baradar ye tedade ziadi az ketab jomeh ro daram ,amma hamashoon ro nadaram,ageh fekr kardin ke komaki mitoonam bokonam too gerd avari tamame shomareh haye jomeh.lotfan befarmaeiid .chand ta majmooeh nime kamel ham daram ke hamishe too pastoo haye ketab forooshi ha o dast dovom foroosh haye neghelab donbale kamel kardanshoon boodam.!
ممنون به خاطرِ حمايت.
ارسال یک نظر