18 تير بود!
يك - ديروز قبل از اين كه بيرون برويم يك خبري ديدم عجيب، تصميم گرفتم در طول راه با كسي دربارهاش حرف نزنم. شب كه به خانه برگشتيم دوست عزيزي همان را برايم فرستاده بود. دوست من نوشته بود:
در فيلم اصلي، استاندار استاني كه پاتيتخت در آن است، به عنوان نماينده قانون و تمدن، در صحنهاي دراماتيك در برابر كسي قرار ميگرفت كه گريبان كس ديگري را گرفته بود كه فكر ميكرد كار بدي كرده است (اغتشاش مثلاً). مرد قانون، در ديالوگي آشنا، به شخص گريبانگير ميگويد "نه! اين كار تو نيست كه قانون را اجرا كني!"
اما ديالوگ عوض شده بود. مرد قانون با صداي بلند ميگفت: "لهش كن! لهش كن!"
خب البته من در مقام و موقعيتي نيستم كه به اين نمادهاي قانون و تغيير عرضي داشته باشم؛ ايشان هر كلامشان محضري است براي آموختن. منتها دارم فكر ميكنم در اين سناريوهاي بازنويسي شده چه اتفاقات ديگري ممكن است رخ بدهد؟
مثلاً به اين مورد توجه كنيد: يك نفر ادعا ميكند كه ديروز (18 تير) در يكي از خيابانهاي اصلي همين شهر كه استاندارش آقاي تمدن است "مردم" را ديده كه نقاب زده بودند (از همينها كه در فيلمها ديدهايم كه سه تا سوراخ چشم و دماغ دارد و باقي سر را ميپوشاند)، و سوار موتور بوده اند و از آن جالبتر بر پشت خود شمشير سامورايي داشتند، قطعاً فكر ميكنيد كه دارد فيلم علمي تخيلي تعريف ميكند ديگر؟
دو - ديروز، 18 تير، روز عجيبي بود. در همه اين 10 سال، هيچ سالگردي از اين واقعه با اين حضور مردمي برگزار نشد. من هيچ تخميني از جمعيت ندارم، چون جمعيت پراكنده بود؛ گروههاي متعددي از خيابانهاي مختلف به انقلاب ميآمدند و همزمان از انقلاب به سوي خيابانهاي اطراف پراكنده ميكردندشان(مان).
من در مورد جزئيات حرف زيادي ندارم، فقط ميتوانم بگويم كه با همه اتفاقات پيش از اين، واقعه ديروز فوق انتظار شخص من بود. من اين مردم را به نحو عجيبي شجاع يافتم. و متمدن و اميد بخش. بودن در ميان اين مردم، كه هيچ كس را نميخواستند زير پا له كنند، روحيه بخش است. شعارها را كه ميشنوي با خودت ميگويي: پس در تمام اين سالها اين مردم خاموش، داشتند فكر ميكردند. داشتند همه عقدههاي فروخورده را در تنهايي ميانديشيدند. اين "زن و مرد بيباك"، همه اين سالها داشتند فكر ميكردند كه امروز اين گونه يكسو و يكزبان شعار ضد استبداد و دموكراسيخواهي سر ميدهند؛ رايشان را ميخواهند و استبداد نميخواهند...
سه - الان ديگر بعد از اين چند هفته ميتوان در اين باره صحبت كرد؛ يك اتفاق مهم، كه اگر بتوانم بعداً ميخواهم دربارهاش بيشتر بنويسم حضور پررنگ بخشهاي بزرگي از جامعه مذهبي در اين حركت است. به نظر من اين بهترين اتفاقي بود كه ميتوانست بيفتد. همه اين سالها، نگراني شديدي وجود داشت در مورد اين كه تنشهايي كه به جامعه ايراني وارد ميشود بالاخره روي كدام خط گسل ايجاد خواهد كرد؟ هم بسياري از ناظران سكولار و هم بسياري از مذهبيها از اين بيم داشتند كه با وجود گفتار غالب ايدئولوژيك، اين گسل ممكن است روي مرز اسلاميت رخ دهد. اين همان چيزي بود كه همه اين سالها تبليغات حاكم هم در عين تنشزايي، خود بر آن انگشت ميگذاشت.
اتفاق اين چند ماه و نهايتاً يك ماه اخير، باعث شد كه خوشبختانه شكاف بر سر مسئلهاي با ماهيت بارز سياسي، و نه مذهبي، رخ دهد: باعث شد حقيقتي كه هميشه بسياري از جمهوريخواهان به آن اشاره ميكردند، ولي امكاني براي نشان دادن آن نمييافتند خود به جلوه درآيد: اين كه گروههاي بزرگي از مسلمانان هستند كه در عين اعتقاد قوي به اسلام، استبداد را به هر نام و هر رنگي برنميتابند و موثر بودن رايشان را ميخواهند و زندگي محترمانه در كنار ديگران را.
اين چند خط، خلاصه گفتوگويي بود با يكي از دوستان قديم، وقتي كه غروب از خيابان برميگشتيم. اين روزها، روزهاي تجديد آشناييها و تولد آشناييهاي تازه است.
... ایرنا گزارش میدهد که فرماندارِ تهران به ایرنا گفته "هيچ گونه مجوزي براي تجمع و راهپيمايي در روز 18 تير نه درخواست شده و نه صادر شده است." بعد هم گفته "اگر چنانچه افرادي بخواهند با گوش دادن به فراخوان شبکههاي ضد انقلاب تحرک ضد امنيتي داشته باشند زير گامهاي مردم هوشيار ما له خواهند شد. "http://www.irna.ir/View/
FullStory/?NewsId=580101
منطق و ادبِ آقای فرماندار البته جالب است. اما، غیر از این، به نظرم استعارهی "گام" نامناسب است چون، با توجه به اینکه هیچگونه مجوزی صادر نشده، مردمِ هوشیار و مقید به قانونِ ما امروز نخواهند توانست بهطورِ گستردهای واردِ خیابان بشوند برای لهکردنِ آشوبگران زیرِ گامهایشان!
راستش صحبتهاي آقاي "تمدن" خيلي جالبتر از اين حرفها بود. وقتي ميخواندم، احساس ميكردم دارم يك فيلم سينمايي ميبينم كه براي رعايت اخلاق و اصول ديالوگهايش را در مميزي عوض كردهاند:
در فيلم اصلي، استاندار استاني كه پاتيتخت در آن است، به عنوان نماينده قانون و تمدن، در صحنهاي دراماتيك در برابر كسي قرار ميگرفت كه گريبان كس ديگري را گرفته بود كه فكر ميكرد كار بدي كرده است (اغتشاش مثلاً). مرد قانون، در ديالوگي آشنا، به شخص گريبانگير ميگويد "نه! اين كار تو نيست كه قانون را اجرا كني!"
اما ديالوگ عوض شده بود. مرد قانون با صداي بلند ميگفت: "لهش كن! لهش كن!"
خب البته من در مقام و موقعيتي نيستم كه به اين نمادهاي قانون و تغيير عرضي داشته باشم؛ ايشان هر كلامشان محضري است براي آموختن. منتها دارم فكر ميكنم در اين سناريوهاي بازنويسي شده چه اتفاقات ديگري ممكن است رخ بدهد؟
مثلاً به اين مورد توجه كنيد: يك نفر ادعا ميكند كه ديروز (18 تير) در يكي از خيابانهاي اصلي همين شهر كه استاندارش آقاي تمدن است "مردم" را ديده كه نقاب زده بودند (از همينها كه در فيلمها ديدهايم كه سه تا سوراخ چشم و دماغ دارد و باقي سر را ميپوشاند)، و سوار موتور بوده اند و از آن جالبتر بر پشت خود شمشير سامورايي داشتند، قطعاً فكر ميكنيد كه دارد فيلم علمي تخيلي تعريف ميكند ديگر؟
دو - ديروز، 18 تير، روز عجيبي بود. در همه اين 10 سال، هيچ سالگردي از اين واقعه با اين حضور مردمي برگزار نشد. من هيچ تخميني از جمعيت ندارم، چون جمعيت پراكنده بود؛ گروههاي متعددي از خيابانهاي مختلف به انقلاب ميآمدند و همزمان از انقلاب به سوي خيابانهاي اطراف پراكنده ميكردندشان(مان).
من در مورد جزئيات حرف زيادي ندارم، فقط ميتوانم بگويم كه با همه اتفاقات پيش از اين، واقعه ديروز فوق انتظار شخص من بود. من اين مردم را به نحو عجيبي شجاع يافتم. و متمدن و اميد بخش. بودن در ميان اين مردم، كه هيچ كس را نميخواستند زير پا له كنند، روحيه بخش است. شعارها را كه ميشنوي با خودت ميگويي: پس در تمام اين سالها اين مردم خاموش، داشتند فكر ميكردند. داشتند همه عقدههاي فروخورده را در تنهايي ميانديشيدند. اين "زن و مرد بيباك"، همه اين سالها داشتند فكر ميكردند كه امروز اين گونه يكسو و يكزبان شعار ضد استبداد و دموكراسيخواهي سر ميدهند؛ رايشان را ميخواهند و استبداد نميخواهند...
سه - الان ديگر بعد از اين چند هفته ميتوان در اين باره صحبت كرد؛ يك اتفاق مهم، كه اگر بتوانم بعداً ميخواهم دربارهاش بيشتر بنويسم حضور پررنگ بخشهاي بزرگي از جامعه مذهبي در اين حركت است. به نظر من اين بهترين اتفاقي بود كه ميتوانست بيفتد. همه اين سالها، نگراني شديدي وجود داشت در مورد اين كه تنشهايي كه به جامعه ايراني وارد ميشود بالاخره روي كدام خط گسل ايجاد خواهد كرد؟ هم بسياري از ناظران سكولار و هم بسياري از مذهبيها از اين بيم داشتند كه با وجود گفتار غالب ايدئولوژيك، اين گسل ممكن است روي مرز اسلاميت رخ دهد. اين همان چيزي بود كه همه اين سالها تبليغات حاكم هم در عين تنشزايي، خود بر آن انگشت ميگذاشت.
اتفاق اين چند ماه و نهايتاً يك ماه اخير، باعث شد كه خوشبختانه شكاف بر سر مسئلهاي با ماهيت بارز سياسي، و نه مذهبي، رخ دهد: باعث شد حقيقتي كه هميشه بسياري از جمهوريخواهان به آن اشاره ميكردند، ولي امكاني براي نشان دادن آن نمييافتند خود به جلوه درآيد: اين كه گروههاي بزرگي از مسلمانان هستند كه در عين اعتقاد قوي به اسلام، استبداد را به هر نام و هر رنگي برنميتابند و موثر بودن رايشان را ميخواهند و زندگي محترمانه در كنار ديگران را.
اين چند خط، خلاصه گفتوگويي بود با يكي از دوستان قديم، وقتي كه غروب از خيابان برميگشتيم. اين روزها، روزهاي تجديد آشناييها و تولد آشناييهاي تازه است.
۱ نظر:
شما درست گفته اید. هیچ کس فکر نمی کرد این مردم چنین باشند. حداقل در تحریریه روزنامه ها همیشه جور دیگری روی مردم حساب می کردیم.
ارسال یک نظر