۵ مرداد ۱۳۸۸

توصيف‌ناپذير

[زینب حجاریان:] پدرم گفته که هر روز او را زیر آفتاب شدید 40 - 42 درجه می‌برند و و ساعت ها در زیر آفتاب نگه میدارند و سپس داخل برده و روی او یخ می ریزند و ما در این زمینه با پزشک صحبت کردیم و پزشک ایشان گفتند که این قضیه منجر به خونریزی مغزی خواهد شد و با توجه به اینکه یکی از رگ های مغزی پدرم در ترور ایشان به شدت آسیب دیده اینها می‌خواهند پدرم را دچار خونریزی مغزی کرده و اینگونه بکشند.
سعيد حجاريان سال‌ها در جمهوري اسلامي مقام داشته است. آقايان او را از نزديك مي‌شناسند. با يكديگر هم سفره بوده‌اند، چاي خورده‌اند، شايد با هم خنديده‌اند. شايد روزها و ساعت‌هاي نگراني مشترك داشته‌اند. خلاصه؛ با هم زندگي كرده‌اند.

بعد دور روزگار چرخيده، تا حجاريان به آن‌جا رسيد كه گلوله‌اي به مغزش شليك كردند. يادم نمي‌رود روزي را كه متهم در دادگاه حاضر شد و بر سرش گل ريختند... حجاريان زنده ماند اما عليل. خب وقتي به مغز يكي گلوله مي‌زنند، لابد حسابي سوا شده است ديگر نه؟

حالا هفته‌هاست كه آن پيكر نيمه جان را به زندان برده‌اند؛ حجاريان نيمه جان مي‌خواسته براندازي كند لابد. قرار است اعتراف كند، مردم هم باورشان خواهد شد.

در دوراني كه هنوز روزنامه‌نگار بودم، چندبار از نزديك ديدمش و يكي دوبار با او مصاحبه هم كردم. تنش چنان رنجور بود كه در روزهايي كه تحت مراقبت دائم بود هم فعاليتش از مجموعاً يكي دو ساعت در روز فراتر نمي‌رفت. اصلاً آن جسم ديگر نمي‌كشيد.

من وقتي صحبت‌هاي همسر حجاريان را مي‌خوانم، و يادم مي‌افتد بي آزرمي بي‌حدي را كه نوشت او در زندان مانده چون امكانات درماني زندان را بهتر ديده، فكر مي‌كنم، اين حرفي كه بعضي اهل فلسفه مي‌زنند كه انسان موجود بي‌ماهيتي است و به "هر چيزي" مي‌تواند تبديل شود واقعاً حرف درستي است. ظاهراً حدي براي چيزهايي كه بشر مي‌تواند بشود، وجود ندارد و براي خيلي از چيزهايي كه بشر "مي‌شود" هم، وصفي در كار نيست...

۱ نظر:

مرد مرده گفت...

باید دائما نام زندانیان را زنده نگه داریم و مرتبا از آنان یاد کنیم.