جنگ دواى دردشان نيست
[يادداشتي كه در اينجا ميآيد در ويژهنامه چهار صفحهاي شرق براي صلح چاپ شده بود. امروز كه دو روزي بيشتر به برگزاري اجلاس 5 مارس شوراي حكام كه ميتواند ما را به شوراي امنيت بفرستد، نمانده، اين يادداشت را دوباره دراينجا ميگذارم.]
قدرت يا اقتدار فى الواقع جزء ماهيت هر حكومت است ولى خشونت چنين نيست. خشونت داراى ماهيتى ابزارى است و مانند هر وسيله هميشه بدين نياز دارد كه هدايت شود و از طريق غايتى كه تعقيب مى كند توجيه گردد و آنچه نيازمند توجيه به وسيله چيزى ديگر باشد نمى تواند ماهيت هيچ چيز قرار بگيرد. غايت جنگ (البته غايت به معناى دوگانه آن) صلح يا پيروزى است، ولى براى اين سئوال كه «غايت صلح چيست؟» پاسخى وجود ندارد. صلح امرى است مطلق اگر چه در طول تاريخ ثبت شده، دوران جنگ تقريباً هميشه درازتر از دوران صلح بوده است.
هانا آرنت (خشونت، ترجمه عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمى، ۱۳۵۹)
اسطوره مى تواند بكشد.
•••
مذاكرات بر سر پرونده هستهاى ايران تا امروز تلاطم بسيار داشته است و هر چه پيشتر آمدهايم خبرها و تحليلهايى كه احتمال درگيرى يا حمله نظامى پيامد اين مسئله را جدى مىگيرند و خسارات احتمالى آن را تخمين مىزنند، بيشتر منتشر مىشوند؛ و آخرين نمونه آن هم گزارشى از سوى گروه تحقيقاتى آكسفورد بوده است كه بسيار قابل تامل به نظر مىآيد. حركت چرخهاى تبليغاتى براى بزرگنمايى خطر ايران در چشم افكار عمومى غرب هم البته مدتها است كه آغاز شده و متاسفانه گروهى نيز در اين سو پىدرپى براى اين ماشين تبليغاتى سوخت فراهم مىكنند تا آن جا كه برخى ناظران گمان آن يافتهاند كه اينان نيز از درگيرى نصيبى انتظار دارند. با اينهمه و با وجود همه اين عوامل تلاشى در ابعاد ملى لازم است تا نشان دهد كه ايرانيان جنگطلب نيستند و قصد تعدى به هيچ كشورى را هم ندارند.
براى پرداختن به اين مسئله در درجه نخست بايد در نظر داشت كه عوامل متعددى اين صحنه را براى اظهار نظر تيره كردهاند. موضوع بحث و محل نزاع، زير پوششى از تبليغات دو طرف، براى اغلب ايرانيان مبهم شده است.
جو غالب در داخل ايران پيامد تبليغات دولتى اين است كه «ما حق بى چون و چرايى داريم براى رسيدن به تكنولوژى هستهاى در همه ابعاد آن خصوصاً غنىسازى صنعتى اورانيوم، اما دولتهاى زورگوى غربى به سركردگى آمريكا در پى سلب اين حق از ما هستند.» چنين تبليغى آميزهاى است از درست و نادرست كه البته پيامدهاى مهمى هم در باورهاى مخاطبان مىتواند داشته باشد كه در اين يادداشت به آن مىپردازيم.
در سوى مقابل و در به طور مشخص در كشورهاى غربى بدون توجه به اين كه ماهيت برنامه هستهاى ايران واقعاً چه ظرفيتهايى ممكن است داشته باشد، تبليغ مىشود كه «ايران در پى ساخت بمب هستهاى است» (اغلب حتى اشارهاى به ادعاى مقامات ايران در مورد صلحآميز بودن برنامه هستهاى هم نمىشود) و نيز چهره رئيسجمهور جديد ايران را با حرفهايى كه درباره هولوكاست و اسرائيل زده چهرهاى خشن و نابودىطلب ترسيم مىكنند؛ پيامد ترسيم چنين چهرهاى از رئيس جمهور نيز البته تسرى اين شرانگارى به مردم ايران است كه آقاى احمدىنژاد رئيس جمهورشان است.
چنين صحنه آرايى تبليغاتىاى از دوطرف، بسيار تاسفبار است و در آن نشانى از آشتى و مصالحه به چشم نمىخورد. اين تبليغات دوسويه وقتى هشدار دهندهتر به نظر مىآيد كه به قصد دو طرف براى راهاندازى آنها بينديشيم. قصدى كه بالمآل معطوف به آماده كردن مخاطبان براى واقعهاى است كه مبلغان پيشتر خود را براى وقوع آن آماده كردهاند. در نبود اطلاعات كافى براى مردم و افكار عمومى دوطرف؛ در فضايى كه دست يابى به اطلاعات واقعى خارج از حلقههاى محدود سياسى و نظامى براى كس ديگرى ممكن به نظر نمىآيد؛ تبليغات موجود سرشت استعارى و تمثيلى خود را بيشتر نمايان مىكنند. در اين جا مردم با فهم اسطورهايشان است كه با اين تبليغات تمثيلى ارتباط مى گيرند و در مورد آينده فكر مىكنند و به تصميم مىرسند. غافل از اين كه اين وجوه استعارى، اگرچه مىتوانند فهم موقعيت را برايشان ساده كنند، اما ممكن است واقعاً ارتباط حقيقتنمايى با اصل ماجرا و آنچه در شرف وقوع است نداشته باشند.
در ايران، به مصالحى كه امراى امور از پيش خود انديشيدهاند از ابتدا مجالى براى بحث خارج از چارچوب تبليغى نظام در مورد پرونده هستهاى و برنامه هستهاى وجود نداشته است. خصوصاً در مورد برنامه هستهاى و اين كه قرار است اين «حق مسلم ما» چه منافعى داشته باشد (چيزى كه ديگر به دارندگان حق مربوط است نه زورگويان خارجى) به نحو تاسفبارى جايى براى طرح اين بحث نبوده است كه سود و زيان سرمايهگذارى بر روى انرژى هستهاى براى ما چه مىتواند باشد. به طور مشخص همه بحثهاى محيط زيستى استفاده از انرژى هستهاى، بحثهاى مربوط به اقتصادى بودن اين انرژى و بحث مهم تبعات سياسى داشتن تاسيسات هستهاى براى سيستم حكمرانى در ايران. اينها همه و همه پرسشهايى هستند كه با وجود اهميت حياتىشان تحتالشعاع تبليغات دولتىاى قرار گرفتهاند كه محور آن مقابله با «حق كشى» زورگويان خارجى و دفاع از اين حق «ملى» است.
به اين ترتيب اين ملت بايد بدون اين كه به درستى بداند چه چيزى را مىخواهد، صرفاً به دليل اين كه اجانب قصد محروم كردنش از آن را دارند، با تمام وجود آن را بخواهد و دفاع از اين «حق» را وظيفهاى «ملى» بداند. اما آيا اين همه ماجرا است؟ نه. اين كه طرفهاى مذاكره كننده غربى از ابتدا از در زورگويى درآمدهاند چندان نيازمند دليل و برهان نيست. اما اين كه با آن چگونه بايد برخورد كرد مسئلهاى درخور بحث است. به ياد داشته باشيم كه مردم ايران تا پيش از افشاگرى مخالفان نظام در مورد سايتهاى هستهاى نطنز، نمىدانستند كه فعاليتهاى هستهاى كشورشان دامنهاى گستردهتر از راهاندازى نيروگاه بوشهر دارد. در حالى كه در مورد ديگر طرحهاى انرژى طبق قوانين كشور طبعاً از طريق اطلاع از مصوبات مجلس و هيات دولت و سير قانونى تصويب طرحها و لوايح از اين امور اطلاع مىيافتند. بنابراين مدت آشنايى آنها هم محدود به همين دوره بحرانى است و طبعاً محدود به ادبياتى مىشود كه در اين دوره به كار رفته است. اما مردمى كه اينك برايشان تبليغ مىشود كه «انرژى هستهاى حق مسلم ماست» همان مردمى هستند كه آقاى احمدىنژاد را هم به رياست جمهورى برگزيدهاند. نظام مىگويد كه آنها به شعار «عدالت» و به «مردى از جنس مردم» راى دادهاند. «انرژى هستهاى حق مسلم ماست»، شعارى است كه براى همين مردم «عدالت»خواه تنظيم شده است. مردم به اين فراخوانده مىشوند كه نگذارند بيگانگان حق مسلمشان را بدزدند. اين شعار براى كسانى كه به آقاى احمدىنژاد راى داده اند مى تواند بسيار معنادار باشد: آنها در انتخابات رياست جمهورى هم مىخواستهاند كه كسى پيدا شود كه «حق»شان را بدهد و دربارهشان به «عدالت» رفتار كند. حال به ناگاه بحرانى برايشان جدى شده است كه در آن سخنى از عوامل داخلى نيست كه حقوق آنها را پامال مىكنند و به فقر و استضعافشان مىكشند. بلكه به آنها مىگويند كه حق ملى بزرگى وجود دارد كه در صورت دستيابى به آن بسيارى از مشكلات حل مىشود ولى زورگويان بيگانه مانع از اين دستيابى مىشوند. حال مردم با اين استعاره منع از حق، يا حق كشى، يا سرقت مواجه هستند كه على القاعده بايد ايشان را به دفاع از حق خود برانگيزد. در حالى كه مستقلاً بحثى در اثبات حق بودن اين حق يا مفيد بودنش صورت نگرفته است. وقتى در اينجا با مسئله حق كشى مواجه مى شويم بى اختيار به ياد آرمانهايى مىافتيم كه در پى احقاق حق فرودستان بودهاند. براى مثال در نظريه سوسياليستى هم ما با حقوقى مواجه هستيم كه به طور سيستماتيك نقض مىشوند و براى رفع اين حقكشى دقيقاً احتياج به اين است كه خود سيستم به طور اساسى تغيير كند. براى تغيير چنين سيستمى هم راهى طولانى و برنامه اى تاريخى مورد نياز است. اما در استعاره حق كشى كه ما با آن مواجهيم ظاهراً قرار نيست همانند برنامه مذكور راه رهايى از مسير آگاهى بخشيدن به صاحبان حق بگذرد؛ همراهى آنها كفايت مىكند.
از سوى ديگر ابزار تبليغاتى غرب هم چنان دركار خطرناك نشان دادن ايران است كه معلوم نيست عاقبت كار به كجا بايد بكشد؛ شنوندگان اين تبليغات جا دارد بپرسند كه مابقى شرور عالم پيش از اين از كجا مىآمدهاند؟ و البته اين هم كه مىشنويم اكثريتى از افراد شركت كننده در نظرسنجىهاى آمريكا ايران را دشمنى فرض كردهاند كه مستحق حمله نظامى است از همين تبليغات و همين استعارهپردازىهاى رسانهاى سرچشمه مىگيرد. اما كسانى كه اين سوى تبليغات را در دست دارند حتماً چنين تبليغ پرهزينهاى را به چشم داشت منفعتى تدارك مىبينند. يا مىخواهند زير ضرب بردن ايران را كم هزينهتر كنند؛ و يا همين الان از اين تبليغات همچون ابزارى براى فشار استفاده مىكنند. چيزى كه در اين بين واضح است اين است كه چنين روندى تا همين امروز هم اثرات سوء خود را براى مردم ايران داشته است: براى همين مردمى كه در پى عدالت آمدهاند.
اگر ايرانيانى درپى دستيابى به وضعيت انسانىتر به شعار عدالت راى دادهاند، منصفانه ترين كار در حق آن ها اين است كه منتخبان درپى تحقق عدالت واقعى براى ايشان باشند. اگر اين مردم درپى عدالت بودهاند و بهبود وضع خود را مىخواستهاند بايد سعى شود كه با ارتقاى ظرفيت اقتصادى كل كشور و زياد كردن سهم ايشان و توزيع عادلانه ثروت درميانشان به خواستهشان پاسخ گويند. مسلماً طريقى كه به كاستن از همين امكانات موجود بيانجامد راهى نيست كه مردم را به خواستشان برساند. استعارههاى حقكشى اگرچه مىتوانند براى جلب حمايت در اين مواقع بحرانى كارساز باشند اما نسبت چندانى با واقعيت رنجى كه ايشان مىكشند ندارد. با انرژى هستهاى، يا بى انرژى هستهاى به نظر نمىآيد كه وضع كارگران شركت واحد اتوبوسرانى تهران تغيير چندانى كند. اگرچه تا جايى كه نويسنده اين سطور مىداند شمار مهمى از ايشان جزء راى دهندگان و مبلغان آقاى احمدىنژاد بودهاند.
تبليغات غربى هم چندان نشانى از واقعيت براى شنوندگانشان نخواهند داشت و معلوم نيست كه قربانى پس از اين دشمنيابى غرب چه كسى خواهد بود.اين تنها در شرايطى آرام و با برنامههاى دقيق و عدالتجويى واقعى است كه مىتوان وضع فرودستان ايران را بهبود بخشيد؛ با رهيافتهايى كه در پى افزايش منابع و منافعشان باشد نه راههايى كه مضايق آنها را بيشتر كند و موقعيتى پيش آورد كه فرودستان در آن بيش از همه در تنگنا قرار گيرند.
جنگ دواى درد كسانى نيست كه از دولتشان عدالت خواستهاند. چنان كه تبليغ و استعاره هم جاى فهم حقيقى ايشان را از «حقوق مسلم»شان نمىگيرد. چيزى كه دواى درد اين مردم است حفظ صلح و برقرارى آرامشى است كه در آن آگاهى بخشى ميسر باشد و حقوق مسلم را بتوان به درستى شناخت و بى مانع پى گرفت. حقى كه قرار است پىگيرىاش ما را از اين ها دور كند بايد كه مورد بازبينى قرار گيرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر