۲۷ آذر ۱۳۸۶

درباره حسين درخشان و ژست "چپ‌گرايي"اش

من تاكنون نمي‌خواستم درباره حسين درخشان چيزي بنويسم، اما مطلب اخير او درباره دكتر حسين بشيريه كه مورد استقبال و نقل كيهان هم بود، جايي براي سكوت باقي نمي‌گذارد.

اين كه حسين درخشان چه دارد مي‌كند، به‌گمانم مسئله پوشيده‌اي نيست. اين كه با چه منفعت يا انگيزه‌اي خدماتش را عرضه مي‌كند هم براي من بي‌اهميت است؛ همين كه اين كار را مي‌كند كافي است.

چيزي كه مي‌خواهم در اين‌جا به آن بپردازم اين است كه درخشان چه راهي براي اين كار برگزيده و در واقع مي‌خواهد چه بكند؛ اين مسئله هنوز جاي پرداختن دارد.

درخشان در مطلبي كه درباره بشيريه نوشت مي‌گويد كه اگر دست او بود بشيريه را اخراج نمي‌كرد بلكه محاكمه‌اش مي‌ كرد. حسين درخشان ظاهراً خيلي به بشيريه لطف دارد؛ اگر دست او بود بشيريه را از دانشگاه اخراج نمي‌كرد؛ پس از محكوميت به تدريس مجاني زبان در دبيرستان‌هاي جنوب تهران، "اجازه" مي‌داد برگردد دانشگاه تا "همان مزخرفاتی را که درباره‌ی مدرنیزاسیون و لیبرال دموکراسی و عقلانیت به خورد دانشجوهای بی‌گناه می‌‌داد و عملا ذهن آنها را برای پذیرش سلطه‌ی آمریکا و اروپا با آغوش باز آماده می‌کرد" دوباره درس بدهد. البته همزمان "از جاهاي دنيا" يك‌سري استاد مي‌آورد تا براي اين "دانشجويان بي‌گناه" ظرف دو سه ماه "تمام آن آموزه‌های نئوکولونیال" را درب و داغان كنند؛ دو سه ماه هم احتمالاً همان زماني است كه خود درخشان براي مطالعات جديدش صرف كرده تا بتواند ژست ضد سرمايه‌داري بگيرد.

خب بايد بگويم كه آقاي درخشان دست‌كم اين‌ يك‌بار حماقت بزرگي به خرج داده. كافي است كسي كتابي از بشيريه خوانده باشد، يا كلاسي از كلاس‌هاي او را رفته باشد، يا شاگردي از شاگردانش را بشناسد تا خودش را با گفتن چنين حرف‌هايي مسخره نكند؛ البته براي درخشان هيچ‌كدام از اين‌ها لازم نيست براي او همان جهالت كفايت مي‌كند.

اين واقعاً خنده‌دار است كه حسين درخشان براي گرفتن ژست چپ، يك مقاله آن لاين از لاكلائو و موف پيدا مي‌كند و لينك مي‌دهد، بدون اين‌كه بداند اين مقاله اصلاً وسط كدام يك از دعواهاي چپ در چند دهه اخير قرار دارد، و بعد به حسين بشيريه كه شاگرد لاكلائو بوده مي‌گويد مروج كولونياليزم.

اين واقعاً شر‌آور است كه كسي چنان نظر مسخره‌اي را درباره روشنفكري ارگانيك و غير ارگانيك به قرائتي از گرامشي نسبت ‌دهد، و آن وقت به بشيريه كه تزش تفسير گرامشي‌گرايانه انقلاب و دولت در ايران بوده است ب‌گويد مروج ليبرال دموكراسي (راستي چطور ممكن است كسي يادداشت‌هاي گرامشي درباره روشنفكران را كه فقط چندين بار به فارسي ترجمه شده خوانده باشد و باز هم با اعتماد به نفس چنان حرف‌هاي پوچي بزند و سايرين را به خواندن گرامشي براي فهم نظريات خودش دعوت كند؟)

كسي كه حتي از دور آشنايي با كارنامه بشيريه داشته باشد، مي‌داند گفتن اين كه بشيريه مي‌خواسته ذهن "دانشجويان بي‌گناه" را براي پذيرش سلطه آمريكا و اروپا آماده كند، مثل اين است كه كسي ادعا كند مرتضي مطهري در نهان براي ماركسيسم تبليغ مي‌كرده است. اين دو حرف به يك اندازه جنون آميزند؛ اما ظاهراً ما با كسي روبه‌رو هستيم كه پروايي از گفتن چنين حرف‌هايي ندارد.

تنها همين به كار بردن عبارت "دانشجويان بي‌گناه" توسط درخشان مي‌تواند تداعي كننده و آشكار كننده خيلي چيزها باشد. اين‌گونه نوشتن نشان از اين دارد كه نويسنده خودش را در چه جايگاهي مي‌بيند. نشان مي‌دهد كسي كه خودش را در موضع محاكمه كننده و حكم دهنده براي بشيريه تصور مي‌كند، چه تصويري از "دانشجو" و استاد دارد...

اما حسين درخشان با اين ژست چپ‌گرايي چه مي‌خواهد بكند؟ درخشان مي‌خواهد ما را به كدام "حقيقت" آگاه كند؟ او روايتي از انقلاب ايران بهمثابه يك انقلاب ضد سرمايه‌داري ‌ساخته كه در مقطعي هاشمي رفسنجاني، رييس كنوني مجلس خبرگانِ رهبريِ جمهوري اسلامي، به‌عنوان بزرگترين دشمن انقلاب فرامي‌رسد و انقلاب را از مسير ضد كولونيال و ضد سرمايه‌دارانه‌اش منحرف مي‌كند.

و حالا محمود احمدي‌نژاد آمده تا اين انقلاب را كه سرمايه‌سالاراني مثل هاشمي و خاتمي به دامان غرب برده بودند به جاي اولش بر‌گرداند (تازه در دوره احمدي‌نژاد كريس دي‌برگ هم قرار است در تهران كنسرت بگذارد ولي رسانه‌هاي غرب‌زده اين را سانسور مي‌كنند).

آقاي درخشان كه به‌قول كيهان جزء "تيم وبلاگ نويسان خارج از كشور است" و ظاهراً علاقه‌اي هم براي برگشتن به داخل كشور ندارد، مي‌خواهد به ما بقبولاند كه در مقطع فعلي انقلاب ايران دارد به مسير ضد سرمايه‌دارانه‌اش برمي‌گردد ولي يك عده، از فعالان ضد سنگسار گرفته تا حسين بشيريه، مي‌خواهند مانع اين شوند.

به عبارت ديگر، جمهوري اسلامي به روايت درخشان از اصل يك حكومت ضدسرمايه‌داري است و بايد مطلوب چپ‌گرايان باشد؛ درخشان وقتي به خبر بازداشت اخير دانشجويان چپ لينك مي‌دهد از "ضعف علوم انساني" در اين كشور ابراز تاسف مي‌كند؛ و احتمالاً ما بايد از اين ابراز تاسف اين را بفهميم كه اگر علوم انساني (ضد كلونبالش البته)، در ايران ضعيف نبود اين دانشجويان كاري نمي‌كردند كه دستگيرشان كنند.

واضح است كه درخشان از اصل دروغ مي‌گويد؛ او وصله‌اي را مي خواهد به جمهوري اسلامي بچسباند كه از اصل به آن نمي‌چسبد؛ به‌همان ‌اندازه كه جمهوري اسلامي در تمام حيات خود "آگاهانه" با چپ مرزبندي داشته است، هر چپ سر عقلي نيز تاكنون بايد فهميده باشد كه جمهوري اسلامي چيزي نيست جز يك حكومت اسلامي كه بزرگ‌ترين شاخصش همان اسلامي بودنش است و نه هيچ‌كدام از چيزهايي كه درخشان مي‌خواهد به آن نسبت دهد.

درخشان در زمانه‌اي مي‌خواهد اين وصله‌هاي ناچسب چپ بودن و ضدسرمايه‌داري را به جمهوري اسلامي بچسباند كه قطار اعتصابات چند ساله كارگري از پس ماه‌ها محروميت از مزد و حقوق حداقلي اوج گرفته؛ زماني كه رهبران اندك حركت‌هاي سنديكايي در زندان‌اند؛ زماني كه حتي اگر چند فعال كارگري در پارك جمع شوند به سرعت جمع‌شان مي‌كنند؛ و مهم‌تر از همه زماني كه يكي از بزرگترين برنامه‌هاي خصوصي‌سازي دنيا با توافق همه گروه‌هاي درون نظام، از مشاركت و كارگزاران گرفته تا دولت حاضر، كليد خورده و تنها مسئله مورد اختلاف "سرعت" آن است.

نزديك به سي‌سال تاريخ جمهوري اسلامي گواهي بر اين است كه نمي‌توان به اين حكومت ديني چنين برچسب‌هايي زد؛ از يادمان نرفته كه حزب توده و گروه‌هايي از فداييان مصالحه‌جو و حزب رنجبران و نظريه "اسلام مبارز"اش به همان جايي فرستاده شدند كه طيف‌هاي مبارزه‌جوي چپ. و آن چه در دهه‌ي هفت ساله شصت گذشت، نيازي به‌باز سرايي ندارد.

امروز هم پس از گذشت سال‌ها و با وجود دست دادن‌هاي مجدد مقامات جمهوري اسلامي با چپ آمريكاي لاتين و غيره و غيره، هنوز جمهوري اسلامي با وقوف تمام مرز خود را با هر گونه چپ‌گرايي مشخص مي‌كند؛ چه گواهي بهتر از اين كه احمدي‌نژاد وقتي روايت ديدارش از بوليوي را مي‌گويد از اين ستايش ميكند كه مردمان آن‌جا "دلِ پاكي داشتند" و اين را دليل پيوندش با ايشان مي‌گيرد؛ چه گواهي بهتر از اين كه در اطلاعيه رسمي وزارت اطلاعات جمهوري اسلامي درباره دستگيري بيش از بيست نفر از دانشجويان چپ دانشگاه‌هاي تهران و شهرستان‌ها از جمله مهم‌ترين اتهامات ايشان داشتن "كتب ضاله" عنوان مي‌شود... و مگر جز اين است كه همه ميراث نوشتاري چپ، چيزي نيست جز انبوهي از "كتب ضاله"؟

تكليف جمهوري اسلامي با چنين نسبت‌هاي ناروايي چون روز روشن است. اما تكليف درخشان چه؟ واقعيت اين است كه من نمي‌توانم هيچ مرام سياسي‌اي را به او نسبت دهم و بعيد هم مي‌دانم كه كس ديگري بتواند. تنها مي‌توانم بگويم كه حسين درخشان رياكار بزرگي است؛ كافي است خلاصه‌اي را كه براي همين پست بشيريه به انگليسي نوشته را ببينيد تا دريابيد او خود را براي هر كسي چگونه عرضه مي‌كند؛ لازم نيست خودمان را خسته كنيم و بپرسيم كه چرا در خلاصه انگليسي مطلب درخشان هيچ حرفي از "محاكمه بشيريه" ديده نمي‌شود؛ يعني چيزي كه قسمت اصلي حرف او بود، و كيهان نيز اين را به‌درستي "مي‌دانست".

آيا اصلاً مي‌توانيم درخشان را چپگرا يا ضد سرمايه‌داري بدانيم؟ آيا ادبيات و كنش او چنين اجازه‌اي به ما مي‌دهد؟ آيا هيچ جايي در تاريخ چپ براي امثال درخشان وجود دارد؟ آيا پرونده‌سازي كه با فعالان ضد سنگسار چنان برخوردي ‌كرد كه مي‌دانيم و مي‌خواهد استاد چپ‌گراي دانشگاه تهران را محاكمه كند نمي‌تواند دست‌كم كاريكاتوري از پل پوت را تداعي كند؟

چنان كه گفتم هيچ مرام سياسي‌اي را نمي‌توانم به درخشان نسبت دهم و سابقه او نيز اين امكان را از من مي‌گيرد؛ و حتي تعجب نخواهم كرد كه آن‌كه امروز به استناد مقاله‌اي در لوموند ديپلماتيك مي‌خواهد بشيريه را محاكمه كند، فردا اگر لازم بداند به استناد مقاله روزنامه لوموند درباره ادامه يافتن ساخت بمب اتم، خواستار بمباران ايران شود.

۴۵ نظر:

Majid گفت...

I am glad you wrote this. I generally agree with your analysis although I have issues with some parts. I particualrly agree that he doesnt "read" the articles and "post marxism without apology" article that he proudly linked to was just chosen because of its title and I am 100% sure that he had not read it whatsoever. I also agree with you past paragraph. We have had too many of "extremist" people who flip from one end to the other. A discourse analysis of what he say and how he says it provide a horrible picture of an eccentric, extremist, vindictive, with a superiority complex (and I dont mean to be insultive here, this is technically what he is) person who can never be trusted. No wonder he identifies with Ahmadinejad as they both love publicity at any cost. Having said all this I dont really think he should be silenced but I agree that the more he is ignored the more sansetional, insultive, andpersonal he will get and that is a sorry circle.

ناشناس گفت...

To be honest with you I think he has a point and new discourse and narrative to offer.

Even though the language he uses and also the fact that all the stuff he was writing before his major "change" is still available on his website, makes him look inconsistent.

But if you are bashing him because of his focus on Jahanbegloo and Bashiryeh and other NED fellow, I think you probably don't know what NED is or you have lost a sense of coherent ethics. Because I'm sure if one of them had worked for the Iranian intelligence service, you would never try to make heros of them.

Your other part of analysis about judging how much another person knows is very childish and a quite cheap shot. How do we know you have really read all these names' works you are dropping left and write.

ali گفت...

it's great that for the first time, at least as far as I know, some people from the left talked about derakhshan, vivid and loud!

ناشناس گفت...

Dear Ali, I believe writing about Derakhshan's post is not necessary, his arguments are not in logical trend and the information that he use mostly are irreleavent, I always see his work as yellow journalism, but instead of hollywood stars and badmans, his subject are among Iran's political figuers. In english blog sphere Iran is hot and being radical is hot, therefore he thinks what the heck lets write this nonsnses.

ناشناس گفت...

Okay, okay. I think it's quite obvious that Derakhshan is running out of friends in the West. It's also quite obvious that Derakhshan is not an intellectual. He's not even a journalist; anyone who's read his writings knows that. But he is very smart and he’s trying to find a way to return to Iran without being arrested.
I don't know anything about professor Basharieh. But this is the synopsis from the NED website:
“Dr. Hossein Bashiriyeh is an associate professor of political science at the University of Tehran, where he has been teaching courses on subjects ranging from political mobilization and development to theories of democratic transitions since 1982. He is the author of fifteen books, including (in English) The State and Revolution in Iran (1984), and (in Persian) Transition to Democracy (2005), The Political Sociology of Iran (2001), Obstacles to Political Development in Iran (2000), and The Kingdom of Reason (1995). During his fellowship at NED, he examined the role of political oppositions in moving from "transitional situations" to "actual transitions," comparing cases of successful and unsuccessful democratic transitions in the last quarter of the twentieth century.”

First of all, how many real leftists do you know who have worked for NED? Working for NED is not a badge of honour. Secondly, just looking at this short biography, don't you think the state (any state) should and would become suspicious?

ناشناس گفت...

به نظر من حسين درخشان امروز صرفاً محصول برخورد يك ذهن خام،غيرآكادميك و فاقد پيشزمينه فلسفى با نظريات پسا ساختارگراست. من خود نمونه هاى ديگرى ازين دست ديده ام. منتها شتاب كودكانه او در به كاربستن مبارزه طلبانه خوانده هايش و تقسيم عالم و آدم به ساختارگراو فراساختارى و دست و پا كردن يك تشخص فكرى براي خود ازين رهگذر او را به اين نقطه رسانده

ناشناس گفت...

علی جان به نظرم داری بی انصافی میکنی. منم اولش عصبانی شدم که به بشیریه گیر داده. ولی بعدش رفتم و خودم نگاه کردم و دیدم بعله! ته استادمون حسابی باد میداده و ما خبر نداشتیم. در ضمن حرفهایی که راجع به انقلاب هم میزنه به نظر زیاد غلط نیست. یادت رفته که زمان میر حسین موسوی ایران چطوری بود؟ یادته چقدر گفتمان مستضعف حاکم بود و چقدر عنصر کلیدی ای در تمام استدلالهای خمینی بود؟ از اینکه هرچی سرمایه دار و کاپیتالیست توی دنیا هست الان دشمن درجه یک احمدی نژاد شده به نظرم میشه فهمید که سیاستهاش به ضرر کی هاست و اقتصادش چه سبکیه. تو به نظرم از حرصت از این بشر افتادی به تناقض گفتن.

ناشناس گفت...

میشه بگی بشیریه از کی تا حالا چپ شده و ما خبر نداشتیم؟ کدوم چپی تا حالا رفته برای این جور تینک تنکهای آمریکایی کار کنه؟ اگه بشیریه چپه لابد تونی بلر هم از نظر تو چپه. خودت هم پس از همین نوع چپهایی که آخرش سر از واشنگتن در میارن.

ناشناس گفت...

NED or any other think tanks in United States are not political entities. These institues wre being formed durin the cold war but after the era, heir function is to research and study. No one will impose or interfere in the research in these organizations. Why we always look to find some kind of conspiracy, look at the papers of the people who have worked with NED. Some of them are the most critical text on Bush's doctorine.
even today, there are several institues in Iran(tehran,qom,Isfahan...)that people from Germany or even US are working wih them as a researchers.I does this make them pro IRI. of course not, they are just using the opportunity.

ناشناس گفت...

The NED, like the CIA before it, calls what it does supporting democracy. The governments and movements whom the NED targets call it destabilization.
Read more about this fine American Charity:
http://www.iefd.org/articles/trojan_horse.php

ناشناس گفت...

برشت؛ برشت درمان همه دردهاست علی خان عزیز.

'I came down to the cities at a time of confusion,
when hunger reigned in them.
I came among the people at a time of revolts,
I rebelled along with them,
and so I passed my time....
I ate my bread amid battles,
and lay down to sleep amid the murdered'.

ناشناس گفت...

چرا دروغ می بافی برای اینکه دشمنت را ضایع کنی؟ در قسمت انگلیسی اش خیلی روشن نوشته که اتفاقا از محاکمه بشیریه حمایت میکند. خودت نگاه کن:

The best way to counter the intellectual trojan horses of the Euro-American hegemony in Iranian public sphere and academia (such as former NED fellows Ramin Jahanbegloo) is to bring in thinkers and intellectuals from around the world who can present a strong critique of modernity and lecture on the new and radical alternative ideas. Dismissing them from their service in Iranian academia (like what has happened to the former NED-fellow, Hossein Bashiriyeh) is just counter-productive in that it makes martyrs and heroes out of them.

I think they should be prosecuted in Iranian courts for their conscious service to National Endowment for Democracy and fined and forced to do public service as punishment. (No one should be imprisoned for any type of intellectual work, I believe.) However, they should be able to go back to university and study and be seriously challenged by the best critiques of modernization and development theories.

ناشناس گفت...

علی آقا. یعنی میخوای بگی که اینهمه مخالفت کارگزاران و موتلفه و بقیه نیورهای سرمایه داری در ایران با سیاست های احمدی نژاد هیچ معنی خاصی ندارد؟

به نظر من با پیش داوری به احمدی نژاد نگاه میکنی. مطمئن باش اگر احمدی نژاد سیاستهای ۱۶ ساله لیبرالیزاسیون رفسنجانی را دنبال میکرد اینقدر دشمن نداشت.

ناشناس گفت...

NED is the publisher of one of the mosr prestigous journal on Democracy, the reserach and academic part pf NEd doesn't have any relation to the US foreign policy. This dualism in our mentality that we see every political institue in US as a imperialism tool is not right.
Fpr those who are amon NEd's critics according to IED, I would like to ask them to read the journal, the NED's fellw's article ad just take a look at the name of the other non iranian fellows at the center. then criticize it.

123 گفت...

به نظرم نوع حکومت ها هم مثل خیلی چیزهای دیگر منهای یک و مثبت یک نیست. ایا حکومت ایران چپ است؟ راست است؟ حکومت ایران ترکیب غیر خطی است از همه چیز. اصلا یک ترکیب غیر خطی از هر چی که امکان پذیر باشد، است. قطعا بخشی از رفتار سیاست خارجی ج.ا. به چپ نزدیک است و خیلی جاها به خصوص در سیاست داخلی بیشتر به راست افراطی می ماند. شما یا هیچ کس دیگری قادر نخواهد بود که حکومت ایران را در ساختاری بچپاند چون ساختار خاصی ندارد. به قول جنتی نظم ما در بی نظمی ما ست. حالا ساختارشان هم در بی ساختاری شان است.مثلا احمدی نژاد از فاشیسم در اسراییل می گوید و اینکه ایده ی کشوری برای یهودی ها منسوخ است، خوب هر چپی با باز شدن مرزهای اسراییل به فلسطینی ها موافق است، اما تناقض
گفتار او در این جاست که پس ایران اسلامی چیست؟ زورچپان کردن قوانین اسلامی در کشور، دیگر چیست؟اگر نظریه ی صهیونیسم متنفی است پس نظریه ی اخراج اساتید سکولار از دانشگاههای ایران دیگر چیست؟ حالا گیرم که بعضی رفتارهای حکومت ایران هم-پوشانی با رادیکال ها داشته باشد، ایا این دلیل می شود که مثلا مجازات سنگسار این حکومت را توجیه کرد؟مشکل درخشان در توجیه نفرت انگیز تمام رفتارهای ج.ا. است و مشکل دیگرش پرونده سازی است که بیشتر یاد انصار حزب الله ادم را می اندازد تا هر ادم چپول-مسلکی.بهرحال طیف چپ در ساختار یا بهتر است بگویم شعارهای حکومت ج.ا. -مثلا بر بخشی از قوانین اساسی-تاثیر داشته اند ولی موضوع این است که حکومت به اصول خودش هم پایبند نیست در نتیجه تحلیل ساختاری کردن ج.ا. سخت است و افرادی مانند درخشان که در پی توجیه، توجیه ناپذیرترین رفتار حکومت اند، سخت مشغول کاری اند باطل و خنده دار همانطور که خودتان خوب گفته اید.

ناشناس گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

آه اين آدم واقعاً بيمار است. رفته است در وبلاگ انگليسى اش مطلبى درباره محاكمه بشيريه اضافه كرده و اينجا با كامنت هاى طلبكارانه خواهان عذرخواهى است.مى توان بروشنى ديد كه برخى كامنت هاى ديگر را هم مثل ليلا خانوم را او نوشته است

ناشناس گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

متن انگلیسی درخشان در ذخیره گوگل قبل از "اضافه کاری".
همون کاریکاتور پل پوت خوب بهش می یاد
http://209.85.173.104/search?q=cache:ex96foMdos8J:hoder.com/weblog/+hoder&hl=en&ct=clnk&cd=2&gl=us

ناشناس گفت...

Hussein Derakhshan has psychological problems. It’s blatantly obvious that he’s left these messages against your posts. As it’s hard to imagine another Iranian in the world with his unique combination of arrogance, ignorance and deceit.

I have more respect for a scoundrel like Hussain Shariatmadary than I do for Derakhshan. As at least Shariatmadary unashamedly tells us what he stands for. While Derakhshan is trying to spin his new self-styled treachery into a worthy newfound ideology. But what is laughable is that he’s ignorance and lack of knowledge make a mockery of his feeble line of reasoning. But sadly he is so stupid that he can’t tell.

ناشناس گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

علی آقای عزیز. میشه این «چپ» رو که مرتب استفاده اش میکنی تعریف هم بکنی ت اما از گمراهی دربیایم؟

ناشناس گفت...

علی معظمی عزیز
اینکه چرا امثال شما، آگاه از اینکه چه چیزی در انتظارشان است، باز اسهال فکری حسین درخشان را می خوانند، برای من نامعلوم است. شاید بیشتر یه این دلیل که من هم می خوانم و سر درد می گیرم و بازهم می خوانم.

متاسفم از اینکه طرفداران سبک مغزش (که اگر سبک مغزتباشی چطور می توانی از حسین درخشان دفاع کنی) این صفحه را سیاه کرده اند اما اگر شما و امثال شما بر خود ندانید که آگاهی ایجاد کنید، لجن این جماعت را هم بر صورت خود نخواهید دید.

می دانم که هیچ انسان شریفی نمی تواند خود را تافته جدابافته بداند اما برای حفظ شرافت راهی جز این نیست.

حقیقت هم این است که دیگر کسی شکیبایی یادگیری ندارد. نه شما می توانید به کسی چیز یاد بدهید، نه کسی می خواهد چیزی یاد بگیرد. همیشه ساده انگاری راحت تر بوده است تا جستجو و پرسش.

نسل قدیم نوری زاده را می خواست، نسل جدید حسین درخشان را.

در شان شما نیست که قلمتان را به نقد افراد شیاد بیالایید.

همشاگردی قدیمی

DADABASE گفت...

حسین مشکل تئوریک زیاد داره. من قبول میکنم که بشیریه و لاکلاو از یه خانواده اند، اما من لاکلا رو مثل حسین روی سرم نمیذارم. حسین متاسفانه داره یه سری مساءل تئوریک را با هم مخلوط میکنه که از داخل این معجون برای مواضع سیاسی خودش دلایل عقلانی ارائه کنه. مسئله اینه که عقاید حسین به مخلوط کردن لاکلاو و جودیت باتلر و میشزل فوکو احتیاجی نداره. مواضع حسین باید بر اساس تاریخ انقلاب ایران، بر اساس داده های اجتماعی تاریخی و فلسفی از درون خود گفتمان شیعه اثبات شوند، که شده اند. حسین در غرب دنبال حقانیت جمهوری ایلامی میگرده. حقانیت جمهوری ایلامی به یه مشت شاعر فیلسوف نما مثل فوکو احتیاجی نداره. شما برگرد مواضع خود حزب توده رو در اوائل انقلاب بخون میبینی که شادروان کیانوری و طبری برای دفاع از انقلاب و خط امام به جز یه تحلیل اقتصادی و بعد تحلیل تاریخی بر اساس تاریخ مبارزات ضد استعماری از چیز دیگری استفاده نکردند. این انقلاب ایران نیست که به فوکو احتیاج داره. این فوکوه که با انقلاب ایران شدیدا محتاجه.

ناشناس گفت...

حسین درخشان تظاهر وبلاگی تفکری است که وجود دارد. این تفکر هم مال حسین درخشان نیست. او در قالب روشنفکری اروپا و حتی آمریکا خیلی به روز و قابل دفاع است. خیلی از بچه هایی که توانستند از جو نئولیبرال دانشگاههای ایران و زیر دست امثال همین بشیریه در بروند و زبان خارجی یاد بگیرند و دانشگاه درست و حسابی بروند همین عقاید را دارند. حسین اینها را به زبان عامیانه و وبلاگ پسند می نویسد. ما هم یک عمر خیال می کردیم لاکلاو و بشیریه از یک سنخ هستند و یک عمر به چرندایات بابک احمدی و رامین جهانبگلو و داریوش آشوری گوش داده بودیم که از میشل فوکو برای رد اسلام برهان می آوردند.
شما در سراسر متن ات به جز تاکید و تکرار روی این حرف که بشیریه چپ است و حسین بی سواد است و اشتباه می کند حرف دیگری نزده ای. دلیلی هم نیاورده ای. تمام متن ات این لجبازی کودکانه است که من با سواد ترم و حسین بی سواد است. مثلاً اینکه مقاله اش را از روی اینترنت برداشته. این شد دلیل بی سوادی حسین و کاردرستی شما
؟
حسین بشیریه برای صندوق آمریکایی دموکراسی کار می کند. (همان موسسه ای که کودتا بر علیه آلنده را تامین مالی کرد.) و همین برای خائن بودنش کافی است. این کار را در هر کشور دیگری کرده بود خائن محسوب می شد.

ناشناس گفت...

این هم متنش برای کسانی که نمیتونن وبلاگش رو ببینن:

بشیریه همان‌قدر «چپ» است که تونی بلر؛ پاسخ به علی معظمی (بخش اول)

علی معظمی مطلبی در واکنش به نوشته‌های تازه‌ی من نوشته است. راستش در شرایطی که شعبان‌بی‌مخ‌های اینترنتی می‌خواهند من را کلا از صحنه‌ی اینترنت محو کنند و جواب نوشته‌هایم را تنها با پخش شایعه‌های ناجوانمردانه درباره‌ی وابستگی من به وزارت اطلاعات ایران و بایکوت کردنم می‌دهند، واکنش علی بسیار مایه‌ی خشنودی است و از او صادقانه تشکر می‌کنم که حداقل چهار تا حرف حساب زده است.

نمی‌خواهم آن سه، چهار جایی را که متلک‌های بچگانه انداخته و حمله‌های شخصی کرده و پز ریش و موی سپیدش و نیز کرسی‌های دوگانه‌ی دانشگاهی‌اش را در فلسفه‌ی سیاسی در دانشگاه‌های ام.آی.تی و اکول نورمال سوپریور (جایی که لویی آلتوسر درس می‌داده) را به من بی‌سواد تازه‌بالغ و عاجز از تفکر و مطالعه داده جواب بدهم که من هم در همان دام بیماری الیتیسم روشنکفری مارکسیستی می‌افتم. بنابراین می‌روم سراغ استدلال‌ها و هسته‌های حرفش که سه تا است.

یکی اینکه گفته بشیریه «چپ» است و من به غلط به او بخاطر دفاعش از مدرنیزاسیتون و توسعه و عقلانیت پس از روشنگری حمله کرده‌ام؛ دوم اینکه من را مجاز به داشتن عقاید ضد سرمایه‌داری ندانسته و شایستگی‌ام را در این مبارزه نفی کرده؛ و سوم اینکه روایت من را از انقلاب ایران، تاریخ سه دهه‌ای حکومت جمهوری اسلامی انحرافی و غلط دانسته.

درباره‌ی «چپ»‌بودن یا نبودن آقای بشیریه باید بگویم که اشکال استدلال معظمی آن است که هیچ جا منظورش را از «چپ» مشخص نمی‌کند که من بتوانم بر اساس آن جوابی بدهم. ولی فرض کنیم منظورش این باشد که «چپ» یعنی نوعی نگرش سیاسی که در آن چند عنصر از قبیل مخالفت با فردگرایی (Individualism) در برابر جمع‌گرایی (Collectivism)، ضدیت با سرمایه‌داری و بازار آزاد و توابع آن یعنی استعمار سنتی یا جدید، عقیده به تعیین‌کنندگی مبارزه‌ی طبقاتی در پیش‌برد تاریخ، و مفهوم برابری در ابعاد گوناگونش اهمیت کلیدی دارند.

با این تعریف از «چپ» محصولات فکری و نتایج عملی افکار آقای حسین بشیریه همان‌قدر «چپ» خواهند بود که تونی بلر و حزب کارگر جدید او در این طبقه‌بندی جای می‌گیرند.

بیشترین آثار بشیریه (و نیز اینجا) در رواج و توجیه مفاهیمی مانند توسعه، مدرنیزاسیون، گلوبالیزاسیون، مدرنیته، دخالت موجه خارجی و جامعه‌ی مدنی شکل می‌گیرند که ریشه‌های تئوریک همه‌شان از عقلانیت پس از روشنگری، فردگرایی و تئوری بازار آزاد می‌آید. بیشترین نقدهای موجود در تئوری‌های توسعه و مدرنیزاسیون از روشنفکرانی می‌آید که می‌شود آنها را متمایل به چپ نامید. پس چطور می‌شود بشیریه را «چپ» خواند در حالی که بزرگترین منتقدان افکارش در دنیا همین «چپ»‌ها هستند؟

از سوی دیگرِ نتیجه‌ی عملی آموزه‌های بشیریه، به اذعان اکثریت ناظران مسایل ایران، موثرترین پایه‌های تئوریک پروژه‌ی اصلاح‌طلبی و گفتمان‌های کلیدی‌اش یعنی مدرنیزاسیون، توسعه‌ی سیاسی و جامعه‌ی مدنی بود و همه دیدیم که نتیجه‌ی عملی چنین پروژه‌هایی چقدر به افزایش اختلاف طبقاتی، بی‌ثباتی و بی‌هنجاری اجتماعی، افزایش نفوذ شرکت‌ها و سازمان‌های جهانی نواستعماری، و نیز خصوصی‌سازی منجر شد.

همزمان، حمایت مادی و معنوی شبکه‌های قدرت استعماری از کل پروژه‌ی اصلاح‌طلبی و توسعه‌ی سیاسی و جامعه‌ی مدنی در ایران هم آن‌قدر آشکار بود که نمی‌شد نادیده گرفت. همین حمایت پس از ریاست جمهوی احمدی‌نژاد به شکلی دیگر ادامه پیدا کرد که طی آن عده‌ای از رهبران فکری و سیاسی پروژه‌ه‌ی اصلاحات سر از صدای آمریکا و مراکز فکری کلیدی استعمار نو درآوردند.

جالب‌تر از همه اینکه آقای بشیریه که قاعدتا از نظر تو باید یک روشنفکر «چپ» باشد و پدر نتیجه ضد استعمار و سرمایه‌داری پایش در موسسه‌ی باز می‌شود که اصولا در زمان ریگان بخاطر سرنگونی حکومت‌های سوسیالیستی دنیا تاسیس شده و آرام ارام کارش را از اروپای شرقی به جاهای دیگر دنیا هم کشانده است.

احتمالا نمی‌دانی که همین صندوق ملی دموکراسی یا NED که حسین بشیریه و رامین جهانبگو و هاله اسفندیاری و علی افشاری و منوچهر محمدی و سیامک نمازی در آن خدمت کرده‌اند، یکی از بزرگترین عوامل پشت‌پرده‌ی کودتا بر ضد هوگو چاوز در سال ۲۰۰۳ بوده است. اگر به آن یک مقاله‌ی مستند لوموند دیپلماتیک شک داری، می‌توانی با یک جستجوی کوچک در گوگل به دنبال اسم این موسسه چندین و چند مقاله‌ی مستند دیگر را هم پیدا کنی (از جمله در Znet) ‌که همه درباره‌ی ماهیت نواستعماری و مداخله‌گر این موسسه است. اگر بشیریه ضد استعمار است،‌ پس یک سال در NED چه می‌کرده است، و اگر ضد استعمار نیست پس چکونه می‌شود او را «چپ» دانست.

پاسخ دو مطلب دیگرت در فرصتی دیگر. فعلا همینجا بسنده می‌کنم. دیروقت است و من هم از درس و مشقم عقبم.

ناشناس گفت...

Derakhshan you are hilarious and pathetic. Everyone can see that you have left messages under all these different names. You are even more delusional than I had realised if you think anyone believes you. It’s you and no one else. Even someone like DADABASE has difficulty supporting your ideas. Hilarious and pathetic. I like most people these days just read your posts for a laugh. But this manifestation of Derakhshan who used to once proudly claim that I write under my own name and now has to resort to becoming a Maryam, Zeygham and Mohamad and so on is the funniest thing ever. Hilarious and pathetic.

ناشناس گفت...

علی جان، دستت درد نکنه، دستانت رو می بوسم، دست مریزاد

ناشناس گفت...

دوستانه توصيه مى كنم به مجادله با درخشان ادامه ندهيد. آشكار است كه متاسفانه وى در وضعيت روحى ناسالمى قرار دارد. احتمالا بشدت تنهاست

در مورد نسبتش با چپ هم او به عنوان پسا ساختارگراى جهان سومى بيش از آنكه چپ باشد غرب ستيز،سنتگراو نسبى گرا و مرتجع است و درين مسير پيش مى رود.در واقع كاريكاتورى از فرديد است

راستى آقاى دادابيس اگر من درست فهميده باشم پس آن "تحلیل اقتصادی" و"تحلیل تاریخی" شادروان کیانوری در واقع به "گفتمان شیعه" تعلق دارند

ناشناس گفت...

علی جان
من فکر می‌کنم اگر این بحث را ادامه دهی، خیلی چیزها گیر امثال من می‌آید. واقعا منتظرم جواب تو را به حسین بخوانم
البته که قاعدتا وقت زیادی می‌برد

ناشناس گفت...

Ali jan, it's funny how self-assured and self-righteous your readers (and probably yourself) can be.

What Derakhshan is writing these days is something that anyone who is studying human sciences is pretty much aware of.

The discourses he is presenting are being discussed for the past 10,15 years in progressive schools around the world.

But of course, it still takes another 10 years for them to reach countries like Iran, due to the fact that Iranian academia after the liberal cultural revolution has been dominated by liberal theories and a bit of pure none-sense material incorporated by Islamists as courses on Islamic Ethics, etc.

Ironically, Hoder is right to compare Bashirieh with Tony Blair. Because when the left doesn't exist, the center-right becomes the new left. As it happened to the New Labour party in the UK.

ناشناس گفت...

“What Derakhshan is writing these days is something that anyone who is studying human sciences is pretty much aware of.” LOL

Derakhshan is clueless as anyone who has studied human sciences can easily tell you. At SOAS all the Iranian students avoid him. I don’t think I need to explain why. Just as we used to avoid this guy who was a member of the MKO a few years ago. I don’t like calling people traitors. But deep down I guess that is what some people feel about people like Derakhshan. You also feel sorry for them that they lost the plot so badly. But Derakhshan preaches nothing but fascist hate under a laughably caricaturish academic veneer.

ناشناس گفت...

Derakhshan is a well-paid agent of the Islamic of Republic. I go to SOAS and have caught talking to Khamenei on the phone. His salary is being sent to him by Khamenei using PayPal every month. Everyone at SOAS knows he is a deeply religious guy and when he drinks a pint of beers at the bar downstairs, he in fact drinks water, added by some yellow colouring to make it appear like beer. At the same time, he is said to have 6 girls as his Sigheh among the students from all races and colours. He is actually not taking any courses at SOAS, instead he is praying in the little filthy praying room there all the time. Sometimes, if he ever shows in any of his classes, he suddenly starts whispering something and bends up and down which quite irritating for the teachers. That's why most teachers at SOAS have banned him from attending classes and have agreed to just give him a good mark so he would not bother them. Last month, he brought a real big sheep and slaughtered him in the middle of the court in front of the awed audiences. He said he sacrificed the sheep for one of his several (no one exactly know how many they are) Sighehs. So, please don't be fooled by him. And by the way, his real name is: Seyyed Haji Abdol-Hossein Dar-al-Khashani, which is a famous family name among a extremist group of terrorist Islamo-fascists known for their low IQ and big dicks.

ناشناس گفت...

Derakhshan (or should call you by your new name Arash) you really are pitiable.

ناشناس گفت...

I'm amused by you who think anyone who thinks similar to Derakhshan must be himself. Guys, wake up! the world is bigger than your little bubble.

ناشناس گفت...

علی آقای عزیز، از نوشتت خیلی خوشم اومد. خوب و مستدل حال این بچه بازاری رو گرفتی. خوشم اومد. حالا هم برای اینکه دیگه خفه بشه و صداش دیگه در نیاد بهتره جوابش رو بدی. چون ظاهرا یه سری آدم احمق هنوز طرفدارشن. نباید بذاریم این خودش را توی افکار عمومی جا بندازه. امیدوارم جوابتو فردا ببینم.. یا علی.

ناشناس گفت...

"آيا پرونده‌سازي كه با فعالان ضد سنگسار چنان برخوردي ‌كرد كه مي‌دانيم و مي‌خواهد استاد چپ‌گراي دانشگاه تهران را محاكمه كند نمي‌تواند دست‌كم كاريكاتوري از پل پوت را تداعي كند؟"
علی، این جمله طلایی مطلب توست. بحث کردن درمورد عقلانیت درمطالب حسین درخشان گیر افتادن دردامی است که مطالب صدمن یک غاز او برای تازه واردان علوم انسانی پهن کرده است. هرکسی دوکتاب خوانده باشد می داند آنچه حسین می گوید بادهواست. حسین درخشان، ماموریت دارد که به تخریب هر کسی بپردازد که عملا ازگفتمان امنیتی بخشی ازنظامی تبعیت نمی کند. برای همین است که محبوب حسین شریعتمداری است. این جملاتی که بلغور می کند، که سروته دوریال می ارزد، تنها برای رد گم کردن است. کدام روشن فکر وآزاد اندیشی است که خواهان محاکمه یک اندیشمند وکسی می شود که کارش تنها نوشتن ودرس دادن بوده است؟زبان درخشان زبان کیهان است. بلاگستان باید متوجه این فریب شده باشد. درخشان، درخشان سه سال قبل نیست. او هم اکنون درحال انجام وظیفه است. او هیچوقت یک روشنفکر نبوده است. نهایتا یک مسئول فنی درسایت های مختلف بوده است ازرادیو فردا تا بی بی سی وروزآنلاین و رادیو زمانه....در این زمانه که مرزها نامشخص شده کسانی که تازه به مباحث جدی اندیشه می پیوندند باید به این ریزه کاری ها توجه کنند. هرکسی با کتاب ها واندیشه بشیریه اشناباشد از گفتن چنین مسائلی وخواستار محاکمه شدنش شرم خواهد داشت.

اندیشه جریانی سیال است. نمی خواهند او درایران درس بدهد می رود خارج درس می دهد. دون شان چنین اندیشمندی است که هر کسی بخواهد طرف را قضاوت کند. او می توانست درسش را بدهد وسالها به دانشجویان کشور خدمت کند.

اما درخشان کم تر ودون پایه تر از پول پوت است. چون درخشان دارد مردم را فریب می دهد. اگر چه درمورد بشیریه به خاکی زده است. چون این دکان چپ بودن وضد استعماری بودن سالهاست که کهنه شده است. اگر ایران فضای بازی داشت، آن موقع معلوم می شد این کهنه اندیشه های محافل امنیتی ایرانی که دربرخی افراد مثل درخشان خریدار دارد، یعنی چه...استدلال های درخشان مانند استدلال های ستون ویژه روزنامه کیهان است. هرکسی که هر دوی اینها را بخواند متوجه می شود. اندیشمندان وبلاگستان، علاقه مندان دانش واندیشه، بدانید که تاریخ ازاین بازی ها زیاد دیده است. درهمه ادوار تاریخ چنین افرادی وجود داشته اند که به سم پاشی درعرصه های مختلف وایجاد اختلاف وگیجی درسطوحی که زیاد برای حقایق تعمق نمی کنندمشغول بوده اند.

جواب هایی که به علی داده شده که فلانی طرف حرف حسابی میزند، یا ناشی از کم دانی است یا اینکه کلیت موضوع وتداوم درخشان درتخریب مفاخر ملی ایران را نمی توانند به مانند یک پروژه عملیاتی اطلاعاتی ببینند....حسین از دست رفته است. خدا مگر او را به وبلاگستان بازگرداند.

ناشناس گفت...

“I'm amused by you who think anyone who thinks similar to Derakhshan must be himself. Guys, wake up! the world is bigger than your little bubble.”

Derakhshan I am amused by your state of self-delusion. You are the one in the bubble or more a self-styled straight Jacket. If you can give me the name one person (other than Kayhan’s Husain Shariatmadary) who is willing to give any credence to the incoherent garbled ramblings of Husain Derakhshan I would take that back.

I think what Ebrahim Nabavi said about Husain Derakhshan was so true. Derakhshan has sank so deep in sewage that he doesn’t even notice the putrid rotting stench anymore and worst still he has grown accustomed to the stench and he likes it.

Derakhshan you stand on the wrong side of history and I really pity you.

ناشناس گفت...

More about Derakhshan here:

http://www.opendemocracy.net/democracy-irandemocracy/jahanbegloo_postel_3930.jsp

Hossein Derakhshan's article in openDemocracy ("Ramin Jahanbegloo: the courage to change", 4 September 2006) recalls nothing so much as Milan Kundera's The Unbearable Lightness of Being, a novel set shortly before, during, and after the Soviet Union's 1968 invasion of Czechoslovakia.
The novel's protagonist, a Prague surgeon called Tomas, had written a somewhat elliptical magazine article critical of the invasion. That article would come back to haunt him: although it had been his one and only foray into the Republic of Letters, the authorities insisted that he retract it if he wanted to maintain his job. "The pressure to make public retractions of past statements - there's something medieval about it," the hospital's chief surgeon says to Tomas in breaking the news that the interior ministry has directed him to have Tomas write a retraction. "What does it mean, anyway," he asks, "to 'retract' what you've said?"

Deploying sham sympathy for Tomas (an age-old interrogation technique), an interior-ministry agent asks him if perhaps he had been duped by the editors of the magazine in which the offending piece appeared. "Did they put you up to it?" "To writing it? No. I submitted it on my own," Tomas replies. But the agent will have none of it: "You have been manipulated, Doctor, used." What's more, the agent explains, "Whether you meant to or not, you fanned the flames of anti-Communist hysteria with your article."

The agent gives Tomas one final chance to comply: all he has to do is sign a statement that has been prepared by the ministry itself. The letter contains a denouncement of the intelligentsia for wanting to see the country sink into civil war. He insisted that Tomas had naively let himself "be carried away" by others "who had consciously distorted his article and used it for their own devices, turning it into a call for counterrevolution."

The icing on the cake comes when the interior ministry agent attempts to assuage any concerns Tomas might have about the text having been prepared for him. "Think it over," he assures him, "and if there's something you want to change, I'm sure we can come to an agreement. After all, it's your statement!"

In the end, Tomas decides against signing the letter, as a result of which he is consigned to washing windows for a living. Had he decided to sign it, however, we can easily imagine one of Kundera's characters heaping praise on Tomas for doing so, commending him for his "courage to change."
This, of course, is precisely what Hossein Derakhshan has done in his eerily titled, and bizarrely argued, article on Ramin Jahanbegloo.

Alireza گفت...

if you ask me, sorry HD just is full of crap! He does not read many articles and that is why he is stuck as he put it "in one grade!".
He wants to be famous! but I think by just reading his work or even given a weight to what he writes we are doing so! We should truly avoid doing so! that is of course my opinion!
shad bashi

ناشناس گفت...

What has happened to hoder is tragic. Reading his stuff is like coming across a road accident. You know that you shouldn’t look, but then you do and end up feeling appalled and sickened.

ناشناس گفت...

برادر جان وقت خودتان را روی مهره‌های سوخته تلف نکنید. کسانی مثل حسین درخشان همان اوایل دستشان رو شد. از آن به بعد دیگر هرچه بگویند و بنویسند بی اثر است. پس وقت خود را برای آن دسته از حقوق بگیران رژیم بکار ببرید که هنوز پشت قلم‌های شیوا و زیبا مخفی شده‌اند و فرهنگ پوسیده آخوندی را ترویج می‌دهند.

Winston گفت...

حسین در-خشان مهره رژیم اسلامی است

ناشناس گفت...

برادر من حیف وقت نیست که گذاشته‌ای برای نقد حسین درخشان!؟ در اساس نقد حسین درخشان کردن همان اندازه منفعت دارد که حسین شریعتمداری را نقد کنیم.
برادر من این گونه موجودات با تعقل هیچ رابطه‌ای ندارند، اگر هم چیزی خوانده‌اند سطحی بوده و چیزی از آن درک نکرده‌اند و یقینا هم چیزی از نقدهای شما درک نخواهند کرد. این گونه آدم‌ها یک دگمی را می‌پرستند و همان راه را هم تا آخر می‌روند و صد البته بیشترشان هم بابت آن پول هم می‌گیرند.
اصلا اگر بعضی نوشته‌های حسین درخشان را بخوانی، می‌بینی که اینها اصلا ادبیات حسین درخشان نیست و کسی آنرا برای او نوشته یا دیکته کرده. شاید هم حسین شریعتمداری برایش بنویسد و او تنها در وبلاگش پست کند. وقت خودت را صرف مسائل مهمتر کن حیف وقت گران‌بهاست که صرف این موجودات شود.
در مورد چپ بودن یا نبودن حسین درخشان کافی است به مطالبی که اولیل وبلاگ نویسی‌اش در رابطه با چپ‌ها نوشته مراجعه کنی تا ببینی که از نظر حسین درخشان چپ بودن یک نوع بیماری است، پس اگر امروز او مدعی است که چپ است این در حقیقت یک جوک مسخره بیشتر نیست. شاید چشم حسین درخشان چپ باشد ولی افکارش راست افراطی از نوع بازاری‌های تهران است.

ناشناس گفت...

اونهایی که من رو َمَثل آوردند اشتباه میکنن. من مخالف عقیده حسین نیستم بلکه من مخالف دلایل و روشهایی هستم که حسین برای رسیدن به عقاید خودش از اونا استفاده میکنه. مشکل حسین این نیست که آخوند پرسته یا ضد غربه، مشکل حسین اینه که به اندازه کافی آخوندپرست و ضد غرب نیست. مشکل حسین اینه که میخواد به زور از لابلای نوشته های یه مشت یاوه گوی غربی مثل لاکلاو و باتلر برای حقانیت جمهوری اسلامی دلیل بیاره. بجای کتابهای فوکو برای یافتن حقانیت جمهوری اسلامی باید به تپه های جنوب لبنان و کوچه های باریک محله های فلسطینی نشین غزه و هبرون باید پیدا کرد. شماها هر وقت فرق انقلاب رو با حکومت فهمیدید، اونوقت میتونین نقد درستی از حکونت ایران داشته باشید.