۲۸ تیر ۱۳۸۶

The Complete Idiot's Guide to Revolution

قست اول نمايش تلويزيوني‌شان را هم ديديم. سه پژوهشگر ايراني را كه با فاصله يك سال دستگير شده‌ بودند پس از روزهاي متمادي انفرادي كشيدن، كه خود به تنهايي شكنجه به‌شمار مي‌آيد، نشانده‌اند تا عليه خود و آشنايان‌شان حرف بزنند و تازه شنيدم كه نقل مي‌كردند آقاي قوه قضاييه گفته كه اسفندياري و تاجبخش به عنوان كارشناس حرف زده‌اند نه متهم؛ لابد تا شبهه پخش اعترافات پيش از اقامه حكم قضايي از دستگاه عدل‌پرور مرتفع باشد. و نگفته كه اين همه انفرادي را با چه عنواني گذرانده‌اند؟ كارشناس، يا متهم؟

اما پس از اين همه تبليغ و سر و صدا چه نشان دادند؟ پاره‌هايي از فيلمي كه گويا روس‌ها پس از شكست سياست‌هاي نفوذ متقابل‌شان درمناطق نفوذ سابق، در مقابل آمريكا، ساخته‌اند و همه جا با ضمير اول شخص جمع درباره خودشان به عنوان سازنده فيلم سخن مي‌گويند؛ و بيننده كه هيچ نشاني ديگري در اختيار ندارد انگار مي‌كند كه سازندگان اين فيلم همان برادراني هستند كه از اسفندياري و سايرين اعتراف گرفته‌اند. اين پاره‌ها را با قطعه‌هايي ميانبر شده از مصاحبه‌هاي آن سه تن مونتاژ كرده‌اند با كادر بندي‌هايي گاه خنده‌آور و گاه تاسف‌بار از چهره و دست‌هاي اين زندانيان.

بيننده بايد تصور كند كه بين آن‌چه اين‌ها مي‌گويند با آن‌چه در آن‌ فيلم ديگر مي‌گذرد ربطي معنايي وجود دارد؛ مثلاً اين كه خانم اسفندياري دست در كار برگزاري كنفرانس است و در اين كنفرانس‌ها آدم‌ها هم‌ديگر را مي‌شناسند (عجب!) و چند نفري هم هستند كه همواره از اسرائيل مي‌آيند و همه هم مي‌دانند كه اين‌ها مامور موساد هستند (چه سازمان بدبختي است اين موساد كه روشنفكر غير سياسي‌اي مثل رامين جهانبگلو هم مامورانش را تشخيص مي‌دهد)، اين‌ها حتماً ربطي پيدا مي‌كنند با اين كه اين‌جا هم دارند تدارك انقلاب رنگي و پارچه‌اي مي‌بينند.

بييننده دانشجوي خوش‌حال قرقيزي را مي بيند كه براي "انقلاب" كت شلوار پوشيده بود و كراوات زده بود و وسط ميدان بيشكك گرفتندش و "جشن" انقلاب را به قول سازندگان فيلم از دست داد و فردايش با همان فكل و كراوات آمد تا سازندگان فيلم محل وقوع انقلاب را به او نشان دهند! بعد مي‌بيند كه خانم اسفندياري مي گويد كه علي افشاري از فلان جا بورس گرفته كه اسمش شبيه اسم هماني بود كه آن پسرك بورس گرفته بود (در آكرونيم‌ها هم كه شباهت كم نيست). و لابد بايد علي افشاري را كه پس از نزديك 200 روز انفرادي و زجر با حواسي كه هنوز به جا نبود و چشماني كه تار مي‌نمود و دستان لرزان نشاندند پاي دوربيني مشابه كه عليه خودش اعتراف كند مشابه همان بچه بگيرد؟ يا بيننده بايد دانشجويان در بند امير كبير و تحكيم و ادوار را همچون دانشجويان صرب و اوكراييني ببيند كه "فيلم" انقلاب كردن مي‌ديدند و با هيجان در مورد انقلاب خودشان حرف مي‌زدند؟

و از همه مهم‌تر، چگونه است كه برادران به اين خواري تن داده‌اند كه راه به راه در فيلم امكان مقايسه‌شان با اقمار مسكو فراهم شود؟ چرا دست كم بخش‌هاي مربوط به صربستان را حذف نكرديد؟ دل‌تان نيامد؟ تداعي شدن با امثال ميلوشويچ زشت نيست؟

و تازه يك جا سازنده فيلم خارجي از دهانش در مي‌رود كه همه اين "انقلاب"ها در واقع درعكس‌العمل به نتيجه يك انتخابات رخ داده‌اند كه البته طرف روس (سازنده فيلم) معتقد است متقلبان در انتخابات همان انقلاب كنندگان هستند و خب آن‌ها هم مي‌گويند كه در اعتراض به تقلب طرف مقابل كه اتفاقاً دولت بوده و برگزاري انتخابات را در دست داشته به خيابان آمده‌اند.

به‌واقع چهره‌اي كه شما از خودتان داريد همين است و تصوري كه از "انقلاب" داريد اين؟ واقعاً تصويرتان از "براندازي" اين است؟ راستي يك‌بار هم به ذهن‌تان نرسيد كه اين تركيب‌هاي رنگي و مخملي با لفظ انقلاب، حاوي نوعي بار هجو آميز هستند؟ جداً تا امروز اين را نفهميده‌ايد؟؟ موقعي كه همين فيلم را تقطيع مي‌كرديد و آن تكه خنده‌دارش را برمي‌گزيديد كه روي كيسه توي دست طرف زوم مي كند و مي‌گويد "در اين كيسه دستورالعمل نهايي انقلاب قرار دارد" هم اين را نفهميديد؟ جداً نفهميديد؟

حالا همه اين‌ها به كنار، آن درصد بالاي بينندگاني كه به رسانه رسمي اعتماد دارند، از اين فيلم بايد چه مي‌فهميدند؟ با آن قطع‌هاي پست مدرن و تدوين عجيب؟ مردم بايد فكر كنند با چند كنفرانس خارج از كشور و حضور همكار بنياد سوروس در ايران كه تا ده سال پيش نمي‌توانسته فارسي حرف بزند، انقلاب مي‌شود و حالا شما جلوي اين توطئه را گرفته‌ايد و خود آن‌ها را آورده‌ايد تا به عنوان "كارشناس" به نحوي نامفهوم اعتراف كنند كه چه مي‌خواستند بكنند؟ اين را مردم بايد بفهمند؟ يا اين را بايد بفهمند كه شما به صراحتي كه در همه بخش‌هاي خود ساخته و ديگر ساز فيلم نشان مي‌دهيد، بزرگ‌ترين تهديد را دانشجويان و زنان و روزنامه‌ها مي‌بينيد؟

به قول دوستي كه به‌طور غير مستقيم در اين برنامه مورد اشاره بود و امروز با او صحبت مي‌كردم اين فيلم، گذشته از همه وجوه انساني‌اش، بيش از هر چيز توهين به مفهوم انقلاب بود كه براي بسياري از ما هنوز مفهومي مقدس است. اين همان چيزي بود كه من هم به آن فكر مي‌كردم. واقعاً غريب و موهن بود اين كه نشان مي‌دادند "انقلاب" كار مشتي بچه سرخوش آوازخوان است كه فيلم مي‌بينند و در كيسه سي‌دي و كتاب "راهنماي انقلاب" مي‌گيرند و انقلاب مي‌كنند! اين بچه‌بازي نشان‌دادن انقلاب از يك طرف واقعاً توهين آميز، و از طرف ديگر بسيار تكان‌دهنده بود؛ تكان دهنده از آن رو كه تلويزيوني چنين تصويري ارائه مي‌داد كه خود را سيماي يك حكومت برآمده از "انقلاب" مي‌داند. اين واقعاً حيرت‌آور است.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

آقایان حتی تصویر ارنست چه گوارا را هم
لا به لای آن تصاویر مضحک به عنوان یکی دیگر از این بچه سرخوش های آوازخوان
نشان دادند.دقت کردید؟

ناشناس گفت...

ببین چرا پا نمی‌شی بری پراگ پس برای رادیو فردا کار کنی؟

علي معظمي گفت...

دوستِ سابق؟ بهتر است توصيه‌هايت را براي دوستان فعليت نگه‌داري