۱۸ دی ۱۳۸۶

درباره پاسخ دادن/ ندادن به حسين درخشان

زماني كه مطلب مربوط به بشيريه را مي‌نوشتم، نه قصدم اين بود كه آقاي درخشان را خطاب كنم، و نه چنين كردم. او چيزي را در فضاي وبلاگي درباره بشيريه مطرح كرده بود كه من گذشتن از كنارش را جايز ندانستم. اما وقتي شما درباره مطلب كسي مي‌نويسيد، حتي وقتي او را مخاطب نمي‌گيريد، در نهايت او مخاطب واقع شده است.

از زماني كه حسين درخشان آن مطالب را درباره رامين جهانبگلو نوشت – زمان دستگيري جهانبگلو – چند بار پيش آمد كه من به دوستان و آشناياني اعتراض كردم كه چرا مطالب توجيه‌گرانه او را نقل يا لينك مي‌كنند. تا جايي كه به‌خاطر مي‌آورم، اكثر اين اعتراض‌ها، موجب كدورت دوستان با من شد.

اما مسئله براي من مشخص بود. راهي كه آقاي درخشان پيش گرفته بود يعني آن‌گونه نوشتن درباره زندانيان و افراد تحت پي‌گرد؛ آن‌گونه نوشتن درباره مجازات‌هاي غير انساني؛ و چنان برخوردهايي با فعالان و منتقداني كه خواستار توقف چنين مجازات‌هايي بودند و چيزهايي ديگري از آن قسم كه آقاي درخشان مي‌نوشت و هنوز هم مي‌نويسد، به وضوح ديگر مسئله بحث و نظرورزي نبود و نيست. مسئله ايشان جهت‌گيري و انتخاب طرفِ سياسي بود.

گله از اين كه دوستان درخشان او را بايكوت كرده‌اند، و اين كه يكي در كامنت‌هاي پست پيش نوشته كه من به بايكوت او نپيوندم، گله‌اي به جا نيست. چرا كه اين آقاي درخشان بود كه در وهله نخست راهش را از دوستان پيشين جدا كرد و رو در روي آن‌ها ايستاد تا جايي كه برخي از ايشان حتي از جانب او احساس خطر كردند.

همه اين‌ها باعث مي‌شود كه همين جواب دادن يا ندادن به او براي من مسئله باشد و به آن فكر كنم، و به قول آقاي درخشان درباره‌اش استخاره ‌كنم. حتي به اين فكر مي‌كنم كه اگر با آقاي درخشان وارد "ديالوگ" شوم، آيا دوستانم كه در اين مدت از او آزرده شده‌اند ممكن است دلگير شوند يا نه، و اين براي من مسئله مهمي است.

اما به‌رغم‌ همه اين‌ها من به حسين درخشان در يك موضع جواب خواهم داد؛ يعني به مسائلي كه او در همان پاسخ اول درباره رابطه بشيريه با "ان يي دي" مطرح كرده. اين مسئله كه چه كسي از كجا پول گرفته و با آن چه مي‌كند، مسئله‌اي است كه نه بار اول است كه مطرح مي‌شود و نه بار آخر خواهد بود و هنوز هم جاي پرداختن دارد. اين مسئله به دليل تبليغات گسترده‌اي كه دستگاه تبليغاتي حاكم درباره آن مي‌كند هم اهميت دارد.

اما به بحث دوم آقاي درخشان در توضيح مواضعش راجع به حكومت حاضرو نقد خودم را نمي‌توانم جواب بدهم. اگر چه ايشان انصافاً در پاسخ دوم‌شان به من لحن مودبي در پيش گرفتند و به هر حال استدلال كردند كه جاي توجه دارد و اين نوشته تفاوت بارزي با نوشته‌هاي ديگري داشت كه در آن‌ها مثلاً خانم شيرين عبادي و ديگري و ديگري را ناسزا مي‌گويند.

به چند دليل من به اين بحث وارد نمي‌شوم: اول اين‌كه نمي‌توانم هر آن‌چه را درخور است بگويم. اين هم البته از جمله مواهب زندگي در ايران است. ديگر اين كه در شرايط زندگي روزمره‌اي كه روزها با پا گذاشتن به خيابان و ديدن دهها پليس مسلح و ماشين‌هايي كه زنان و مردان را آن‌گونه مي‌گيرند و مي‌برند و ديدن مكرر كتك خوردن زنان در خيابان و فقري كه هر روز چشم‌گيرتر مي‌شود مشوش و خشمگينم و شب از تصوير دوستان و آشنايان در زندان و اخبار رسيده از آنان بي‌خواب؛ نمي‌توانم به چنين بحث‌هايي وارد شوم كه در آن يك طرف حق حاكميت را براي انجام هر عملي در جهت حفظ خود مفروض مي‌گيرد.

در اين زمانه كه به قول دوستم نادر، مجاز بزرگ با هزار زبان‌ خود را حقيقت مي‌خواند، من جايي براي انجام چنين مباحثه‌اي با آقاي درخشان نمي‌بينم؛ و چنين بحثي هم جايي ندارد چرا كه به‌سادگي من حتي اگر مي‌خواستم در نوشته‌اي دقيقاً همان جمله‌هايي را كه درخشان درباره حكومت و مقاماتش نوشته است، بنويسم، احساس امنيت نمي‌كردم. در چنين شرايطي جايي براي "بحث" باقي نمي‌ماند. اين واقعيات مشهود هستند كه راه چنان "نظرورزي‌اي" را مي‌بندند.

تنها يك نكته هست كه بايد تذكر دهم. اين ادعا ‌كه جمهوري اسلامي حكومتي ديني است، تقليل‌گرايانه ناميده شود يا ذات‌انگارانه يا تاريخ‌زدايانه، اصالتاً مدعاي من نيست؛ ادعاي امثال آقاي دباشي و اين منتقد و آن تحليل‌گر هم نيست.

دعوي ديني بودن و اسلامي بودن حكومت حاضر، قوي‌ترين ادعا و غايت اعلام‌ شده زمام‌داران آن از بدو تاسيس تاكنون بوده است؛ دعوي‌اي كه هر روز تاكيد مي شود و هر سياست‌گذاريِ جديدي در جمهوري اسلامي هم بايد عيار خود را به اين محك عرضه كند؛ از خصوصي‌سازي و منع اعتصابات كارگري گرفته، تا سياست‌هاي فرهنگي و برخورد با زنان و مردان به دليل نوع پوشش‌شان

اين‌كه يك روز چنين ادعايي براي تحقق و تبيين خود زباني چون ترمينولوژي استضعاف و استكبار علي شريعتي را استخدام مي‌كند، و روز ديگر از نظريات مصباح يزدي كمك مي‌گيرد، تنها لحظه‌اي‌ست از كل تطوراتي كه در طول تاريخ اسلام وتشيع روي داده؛ تطوراتي كه با وجود همه آن‌ها هنوز اسلام، اسلام است و تشيع، تشيع

پر گويي را تمام مي‌كنم تا نوشته‌اي درباره همان مسئله كه گفتم بنويسم

۱۴ نظر:

فیلسوف مآب ِ رمانتیک گفت...

تا آنجائی که من فهمیده ام شما دچار یک اشتباه شده اید. مطلب ِ شما در مورد ِ حسین درخشان عنوانی داشت که دقیقاً به خود ِ او مربوط می شد:"درباره ی حسین درخشان و ژست ِ چپ گرائی اش".فکر می کنم اگر مطلب می خواست درباره ی مطالبی که درباره ی بشیریه گفته شد باشد می بایست عنوان دیگری می داشت.شما با مطلبتان کل ِ افکار و شخصیت ِ حسین درخشان را زیر ِ سوال بردید.درباره ی او به شیوه ی کاملاً باب شده سیاه نمائی کردید.من اصلاً به نقد شما درباره ی او خرده نمی گیرم.با بیشتر آن حتی موافقم.اما بهتر است برای داشتن نقد ی عادلانه تر به این هم اشاره می کردید که او آنقدر ها هم سیاه ِ مطلق نیست همان طوری که خودتان نیز می دانید.بهتر بود به جای خوشایند ِ این و آن را در نظر گرفتن کمی هم جانب ِ حقیقت را نگه می داشتید.

ناشناس گفت...

با تحليل و تصميمت موافقم

علي معظمي گفت...

فيلسوف ماب عزيز، شما تا حدي درست مي‌گوييد؛ من درباره درخشان، و كاري كه كرده، و اثري كه مي‌گذارد نوشتم، اما قصدم اين نبود كه خودش را خطاب كنم. خطاب من به كساني بود كه احياناً مطلب ايشان را خوانده‌اند و قصد نوشتن صرف درباره بشيريه را هم نداشتم. اما همانطور كه اول همين نوشته هم اشاره كرده‌ام بالاخره اين تناقض وجود دارد؛ نمي‌شود درباره كسي نوشت و بعد گفت با تو نبودم با خوانندگانت بودم. من هم دارم مي‌گويم كه در نهايت به آقاي درخشان پاسخ مي‌دهم ونوشته‌ام كه به چه چيزي جواب مي‌دهم، و به چيزي نميدهم و چرابه آن قسمت جواب نمي‌دهم. در مورد رعايت حقيقت هم نميدانم كجا حقيقت را رعايت نكرده‌ام، اما به گمانم رعايت دوستان ربطي به رعايت نكردن حقيقت ندارد. كما اينكه من بالاخره دارم به درخشان جواب ميدهم؛ آوردن آن جمله بايد پيدا باشد كه به چه دليل آمده است. در هر حال ممنون از توجه

ناشناس گفت...

اول)علی جان من می‌دانم و قبول دارم که نمی‌توانی سبکبال و فارغ از دغدغه‌های روزمره به بخش دوم نقد حسین پاسخ دهی . این توضیحت برای همه قابل درک و احترام است.
دوم) من با دو پاراگراف آخر متنت مخالفم. این که ادعای حکومت حاضر، دینی بودن آن است؛ دلیل نمی‌شود که به عنوان بیننده جنبه‌های دیگر این حکومت را نبینیم. فارخ از ارزش گذاری‌های رایج من‌هم این نگاه را کمی تقلیل‌گرایانه می‌دانم.
و البته این بدان معنی نیست که تو با این نگاه خوبی‌اش را تقلیل دادی، بلکه شاید بخشی از بدی‌هایش را ندیده گرفته باشی
شاد باشی

ناشناس گفت...

جانب حقیقت را گرفتن می شود همین که به تخطئه شخصیتی ِ حسین ِ درخشان نپردازیم.چنانکه این روز ها همه به جای به چالش کشیدن ِ عقایدش سعی می کنند کلاً از صفحات اینترنتی حذفش کنند.بر هیچ کس پوشیده نیست که حسین درخشان در مقابل ِ مطلب ِ تندت قواعد ِ گفتگو را رعایت کرد و با حوصله پاسخت را داد.حتی برای جوابیه ی تو هم بسیار بیتابی کرد.او کسی ست که آماده ی بحث کردن است و این او را از همه ی "کیهانی ها"که همگان به ریشش می بندند جدا می کند.این منطق ِ گفتگوئی که او دارد به هر کس اجازه می دهد با او وارد ِ گفتگو شود و افکارش را به چالش بکشد.ما گویا فراموش کرده ایم قدم ِاول در متمدن شدن همین به دور افکندن ِ دیدگاه های سیاه و سفیدی ست.خوشحالم که تو هم با سعه صدر جوابش را می دهی.به هر حال مقبول کسان ِ زیادی هستی و این کارت می تواند سر آغاز ِ یک راه و دیدگاه ِ جدید باشد.

ناشناس گفت...

علی معظمی بسیار عزیز
وبلاگ این پسرِ، درخشان را میگویم،یکی از مبتذل ترین صحنه هایی ست که در میان وبلاگ های فارسی، اعم از سیاسی و غیر سیاسی،تا به حال دیده ام، سرشار از نام پرانی و ترم های فنی ای که تنها رسوا کننده ی بی سوادی و رذایل اخلاقی کسی ست که خود را دستمایه ی کثیف ترین جریان سیاسی "وطن" اش کرده است.
باری، در باره ی پاسخ به آن: از آن جا که من هم زمانی به آن فکر کرده بودم به نظرم دو راه کارا وجود دارد. یا باید بند از بند اش جدا کرد یعنی وقت و انرژی مفصلی خرج اش کرد و تمام رذایل انسانی و مفالطات و خام دستی های به اصطلاح نظری آن رانشان داد. یا این که اصلا به حال خود رهایش کرد ـ آن طور که من و تو لابد به اظهار نظر های حضرت هخا یا خسرو حسینیان جوابی نمیدهیم یا دست بالا به طنزی خفیف کفایت می کنیم.خلاصه آن که وبلاگ این پسر آن قدر معیوب است که نمی توان یک تکه اش را برید و به نقدش نشست که خانه از پایـبست ویران است.

در ضمن مراتب دلتنگی و ارادت من را به شخص شخیص خودت و آقای اعتماد الملک عزیز برسان
کوشا
ادینبورو

ناشناس گفت...

علی من همیشه مطالب شما را میخوانم و لذت میبرم و با بیشتر آن هم موافقم. ولی بهانه ات برای جواب ندادن به این جانور اصلا خوب نیست به نظر من... خودت هم میدانی که جواب دادن به یک مساله نظری و فسلفی در ایران برای هیچکس خطری نیست. مگر شما در همین وبلاگ تا حالا بجز مطالب تند انتقادی نظری چیز دیگری هم نوشته ای؟ یا مثلا در زمانی که صفحه اندیشه را در می اوردی. یا اینهمه کتاب و مقاله که سالهاست از زاویه نظری تمام اعتبار و مشروعیت حکومت را نابود میکند... به نظرم با این حرفت به او بهانه داده ای که تو را ناتوانو کم سواد نشان دهد. کاش این کار را نمیکردی.

ناشناس گفت...

kamelan ba tasmim shoma baraie javab nadadan moafegham.

dar javab be filsouf romantik, Keyhan ham moshtagh bahs ast. vali soal inast ke aia kayhan adaab bahs ra raiat mikonad? derakhshsan tanha dar iek neveshte ke sarshar az kalamat fanie bi mohtavast be zaher be kasi tohin nakarde vali iek neveshte dar mian kheil neveshteha melak nist.bahs ba kasi ke az tohin, tohmat, va kalamati ke kamelan moshakhas ast khod manaie dorost anra nemidanad dar bahs estefade mikonad che faiedeiee darad. joz etebar bakhshidan be kayhan ia derakhshan.

ناشناس گفت...

Please don’t bother to respond. You’ve said it all as generously as anyone could. Drakhashan has already started to respond to you by snide remarks on his links. You either have to stoop to his level or ignore him. Any way as the famous saying goes “Never hold discussions with the monkey when the organ grinder is in the room”

Majid گفت...

I agree with you. Just to mention that theoretically speaking it is "him" who has drastically fallen into the trap of essentialism" and reductionism and just because he has learned these terms and used it against you doesnt mean that is true. Extremism and over simplification of inherently complex cases like the polity in Iran is not just futile but dangerous and counter productive. We have been the victim of such drastic swings in our accounts of Iran for centuries it is time to stop looking for simple blac and white solutions.

Majid گفت...

one more thing. it is funny and pathologically 'sad' that he likes to see his writing a "theoretic" one and like to take credit for it in that way while he has been bad mouthing all these scholars who have been contribting to social science on Iran so effectively. Ask any body doesnt this make him a hypocrit? so sad.. indeed.

ناشناس گفت...

I'm new to your blog as a result of a tip from a common friend and have no idea what you are talking about. Why haven't you put up any links to things you have discussed here? How can one follow what has been happening?

ناشناس گفت...

با رمانتیک ماب موافقم که درخشان مطلب خوبی نوشته و شایسته است که شما هم جواب بدهید. هر چند که ملاحظات امنیتتی شما را هم در آن رژیم دیکتاتوری و بسته درک میکنم.

ناشناس گفت...

آنان که خود را چپگرا میدانند و نیز حکومت اسلامی رادر جبهه ضد امپریالیستی وضد سرمایه داری میبینند یا دست چپ و راست خود را ملاک اظهار نظر قرار می دهند و یا برای مضحک شمردن این جبهه ماموریت دارند.
آقای معظمی شاید بهتر میبود که شما هم بدون اشاره به شخص و مطلب درخشان مرام چپ را از دید خود مختصر و مفیدتوضیح میدادید.
ما که نمدونیم