۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶


اين هم جلوه ديگري است از خشونت پليس؛ چيزي است كه بازتاب يافته و نه تنها اتفاق. كورش مودبانه ولي از سر درد، كسي مانند دادستان مرتضوي را كه مسلماً مسئول است خطاب قرار داده‌ است؛ من هم اگر چه افراد را مشخصاً مسئول مي‌دانم، اما هم‌چنان اين را سياست كلي‌تري مي‌دانم. خبر را خوانده‌ايد ولي من باز هم در پايين مي‌آورمش.

درگيري پليس با مردم در ميدان هفتم تير

كانون زنان ايراني :تذكر ماموران نيروي انتظامي به دختران جوان در مورد بدحجابي باعث درگيري در ميدان هفت تير تهران شد.

يكشنبه صبح و عصر در پي اجراي طرح مبارزه با بدحجابي تعدادي از ماموران وي‍ژه اين طرح با دختران جوان درگير شدند. به گفته شاهدان عيني، ماموران سعي در دستگيري و بازداشت اين زنان داشتند و با مقاومت آنان چند تن از مردان حاضر در ميدان هفت تير نيز با ماموران به بحث پرداختند.

يكي از مغازه داران ميدان هفت تير در اين باره گفت: "ماموران زن به سه دختر25 تا 30 ساله در باره حجابشان تذكر دادند، اما اين تذكر با لحن تندي انجام گرفت كه باعث برانگيختن واكنش آنها شد.
يك پليس زن سعي داشت با كشيدن دست يكي از دختران سعي در سوار كردن او به ماشين داشته باشد، اما او حاضر به سوار شدن نبود. مامور مرد هم با پاي خود به ساق پاي زن جوان زد. اين ماجرا باعث دخالت مردم شد. اين سه زن سرانجام توسط حاضران در ميدان هفت تير از صحنه خارج شدند و با يك ماشين سمند از صحنه دور شدند."

آنها در حالي سوار ماشين شدند كه لباس هايشان در جريان درگيري پاره شده بود و ديگر حجابي بر سر نداشتند.

يكي از رانندگان تاكسي خطي نيز در باره درگيري صبح در ميدان هفت تير گفت: "امروز صبح هم ماموران با رفتار تندي دختر جواني را به دليل بدحجابي كشان كشان سوار خودرو نيروي انتظامي كردند و با خود بردند. فرياد هاي اين دختر جوان اعتراض هاي مردم را نيز برانگيخت."
به گفته او در درگيري بعد از ظهرميان مردم و پليس مادر و دختري كه از سوي ماموران مورد ضرب و شتم قرار گرفتند در حالي كه صورت خونيشان را به ماموران پليس نشان مي دادند در اعتراض به اين نوع برخورد روسري خود را از سر برداشتند."

گفته مي شود اين مادر و دختر با موبايلشان مشغول فيلم برداري از برخورد خشن پليس با زنان بودند

۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

جشن خشونت؛ بيژن روحاني راديو زمانه: ...برخورد بسیار خشن با زنانی که جرمشان تنها به عقب رفتن تکه‌ای پارچه از روی سر و یا کوتاه بودن لباس محدود می‌شد، نمی‌توانست چندان تماشاگران را بر سر ذوق بیاورد. از طرف دیگر فرهنگ مردسالار، خشونت علنی با زن را، به دلیل ضعیف پنداشتن او از نظر جسمی، مذموم تلقی می‌کند. اما چه کسی است که از دیدن بدن لت و پار شده "لات"‌های سرگذر احساس تاسف کند؟ سهل است بسیاری برای هورا کشیدن جمع می‌شوند. به جمعیت اطراف تصاویر نگاه کنید. در این مورد ظاهرن نه ان‌جي‌او وجود دارد و نه کمپین و نه جمع آوری امضاء. پس خیال همه راحت است
...
وقتی خشونت، ابزاری نمایشی می‌شود، وقتی به جشنی همگانی تبدیل می‌شود که حتا بسیاری از شهروندان هم از دیدن آن لذت می‌برند و هورا می‌کشند، انگار که به نبرد گلادیاتورها نگاه می‌کنند، وقتی تمام تخیل جهت تحقیر مجرم به کار می‌رود نه بهبود شرایط زندگی او، آن وقت عرق سردی روی مهره‌های پشت آدم می‌نشیند
به عنوان طرح دقت داريد: "جمع‌آوري ازاذل و اوباش" يادتان هست وقتي به برخوردها در مورد حجاب اعتراض شد كيهان و ماسوا مي‌گفتند كه اين‌ها با برخورد با هرزه‌ها مخالف هستند؟ كوي دانشگاه را يادتان هست؟

بيرون كردن مردمد، تبه‌كار يا غير تبه‌كار، از حيطه شهروند معمولي صاحب حق و حقوق، مقدمه‌اي است كه اعمال خشونت بر او را مشروع مي‌نماياند؛ اين اختصاصي به فضا و زمان ما هم ندارد. ولي در برخي فضاهاي سياسي، به علت وضعيت خاص قانونمندي و حكومتگري صرف كاربرد زبان از ناحيه اقتدار، مي‌تواند اين تفكيك‌ها را تا حد زيادي تضمين كند

كاركرد خشونت و وحشت‌افكني با چنين پوشش خبري مستقيماً مردم عادي را هدف مي‌گيرد نه به اصطلاح نخبگان را و از قضا فقط براي بيرون راندن عده‌اي از ميان توده نيست؛ بلكه اين‌گونه برخوردها، نشانه اعاده نوعي از حكومت‌گري است كه نشان دادن زورمندي برايش اهميت كاركردي دارد؛ زورمندي‌اي كه قرار است بديل اقتدار در مفهوم كلاسيك آن باشد. اتخاذ اين شيوه، كه ديگر به "وقايع"ي مانند ناآرامي‌هاي شهري و غيره محدود نمي‌شود و ديگر "واكنشي" نيست، و حتي "پيش‌دستانه" هم نيست چون براي مقابله با خطري محتمل در پيش گرفته نمي‌شود. در اين‌جا مسئله شيوه‌اي از "كنترل اجتماعي" است كه اتفاقاً از ابزارهاي فراواني هم در حوزه فرهنگ عمومي استفاده مي‌كند.

اين‌جا مخاطب همه شهروندان عادي هستند. همه بايد بفهمند كه نبايد اوباش و هرزه و غيره بود؛ حمله شبانه به خانه و آفتابه به گردن انداختن كسي كه مي‌شد او را با حكم قضايي دستگير كرد و با اتهامات احتمالاً مشخص به دادگاه معرفي كرد، براي ترساندن اوباش ديگر صورت نمي‌گيرد و قرار نيست شهروندان عادي از آن فقط بفهمند كه يك پليس خوب مقتدر در مقابل تبه‌كاران ايستاده است؛ اتفاقاً اين پليسي است كه "نقاب" مي‌زند و معلوم نيست با چه محمل قانوني‌اي اوباش را "زير لگد" مي‌گيرد؛ اين نشانه‌ها مهم‌ترين چيزهايي هستند كه شهرونداني كه شبانه با هياهو از خانه‌هاشان بيرون ريخته‌اند بايد بفهمند

تنها مشكل محتمل بر سرراه چنين شيوه‌اي، اين است كه اين شيوه اتفاقاً جديد نيست، و جديد نبودنش مي‌تواند برايش مشكل‌ساز باشد؛ همان مردمي كه قرار است پيغام اين نمادها را درك كنند، چنان از پيش در مقياس‌هاي مينياتوري و غير رسانه‌اي با اين چيزها زندگي كرده‌اند و در همين فضا سياست‌زدايي كه شده‌اند كه ممكن است نفهمند كه اين واقعاً يك "تغيير" است. حجم اتكا به نمادها از قضا براي "شيرفهم" كردن همين مسئله به مردم است. مردمي كه خصوصاً در مناطق حاشيه‌اي با امثال اين نوع برخورد پليس بيگانه نيستند، بايد بفهمند كه اين كار، كار ديگري است؛ نقاب پليس و آفتابه و عكس و باقي قضايا قرار است به كارهمين شير فهم كردن بيايند

فهماندن اين تغيير در فضايي كه به نااستواري عادت كرده است سهل و ممتنع است؛ وقتي به دست مي‌آيد كه براي گستره بزرگي از مردم ملموس شود. و به‌نظر مي‌آيد كه همين كار هم هدف گرفته شده است.

براي چنين تغييري، "چينش" فضاي سياسي، و رسانه‌اي هم اتفاقاً آماده و حساب شده است. پيداست كه موضع‌گيري‌هاي بي‌معناي به اصطلاح اصلاح‌طلبان كه معمولاً با تاخير فازهاي كميك از را مي رسد و زير گوشي گفته مي‌شود كه خداي نكرده خاطري را نياشوبد اهميتي ندارد؛ اهميتي فراتر از آن محاسبه ندارد. از طرف ديگر موضع‌گيري‌هاي جزئي نهادهاي قضايي هم به هيچ وجه حاكي از عدم هماهنگي با نيروي پليس نمي‌تواند باشد؛ علي‌العموم قوه قضاييه در هر كشوري اگر كاري را خلاف قانون بداند آن را پي‌گيري قضايي مي‌كند؛ پيداست كه نظر قوه قضاييه در مورد فعاليت‌هاي پليس اين نيست و آن‌ها را خلاف "قانون" نمي‌داند



۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۶

خبرنامه اميركبير
بنا به اخبار رسيده حال عمومی بابک زمانيان در زندان به شدت نامطلوب است.
بابک زمانيان دچار ناراحتی قلبی بوده و به نظر می رسد در زندان تحت فشار شديد جسمی و روحی قرار داشته باشد.
مسئولين قضايی تا به حال امکان ملاقات برای وی فراهم نياورده اند.
بابک زمانيان روز يکشنبه اول ارديبهشت ۸۶ در حال عبور از مقابل مجتمع قضايی امور اقتصادی توسط نيروی انتظامی بازداشت می شود و پس از مشخص شدن هويتش به زندان اوين منتقل می شود
...

۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶


آقاي رئيس جمهور گفته است:

در جبهه استكبار پرونده امام زمان كامل شده است و فقط به دنبال آدرس مي‌گردند تا بروند كار را تمام كنند، در همين تهران عناصر بيگانه‌اي هستند كه از عرفا و مومنان خانه و محل ملاقات امام عصر (عج) را سراغ مي‌گيرند تا مانع تحقق حاكميت عدل الهي شوند
حالا بايد منتظر دستگيري "عوامل بيگانه" با اين اتهام جديد باشيم؟ البته تا جايي كه سواد تشيع من قد مي‌دهد، اين عوامل بيگانه دست خالي برخواهند گشت و كسي چيزي كه به دردشان بخورد به آن‌ها نخواهد گفت. پس شايد در كل جاي نگراني زيادي نباشد

***
غير مرتبط: انجمن بدون مرز هم بيانيه‌اي درباره اخراج مهاجران افغان منتشر كرده است: مهاجران افغان، قربانی نگاه سرمایه داری

همچنين اين پست وبلاگ عروسك كوكي را ببينيد: "به عنوان یک زن اگر از زرین کلک، حتا کوچکترین عملی سر زده که واقعن تعرض محسوب شود و یک نمایش از پیش طراحی شده برای درست کردن جوی که به دنبالش انقلاب فرهنگی می‌آید، نیست، عمل او را نادرست می‌دانم و محکوم می‌کنم. اما به عنوان یک فمنیست به هیچ وجه از آن دختر حمایت نمی‌کنم حتا اگر این عمل دورویی فمنیست‌ها در برخورد با مسائل زنان نامیده شود.

چرا باید از کسانی حمایت کنیم که تحقیر کنندگان همیشگی فمنیست‌ها بودند. از فاحشه و هرزه گرفته تا جاسوسی و اقدام علیه امنیت ملی به فمنیست‌ها انگ و اتهام زدند و هر جا که خود را در برابر مطالبات منطقی و حقوق بدیهی زنان کم آوردند، موسسه هلندی هیفوس و براندازی نرم را به زنان چسباندند."



۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۶

نامه گروهی از فعالان سیاسی و اجتماعی، دانشگاهیان، نویسندگان و روزنامه‌نگاران
در محكومیت برخوردهای اخیر با مهاجران افغان


از نیمه سال گذشته خورشیدی كه سیاست‌های اعلام شده دولت ایران برای اخراج كارگران و مهاجران افغانی مقیم ایران به اجرا گذاشته شد، روز به روز گزارش‌های تاسف‌آورتری در این‌باره به گوش می‌رسد. به‌ویژه آن‌چه بسیار مایه نگرانی شده است، گزارش‌هایی است كه اخیراً از به‌كارگیری قوه قهریه و اعمال خشونت پلیس در برخورد با كارگران و مهاجران افغان منتشر می‌شود. بر این اساس ما امضا كنندگان این نامه یادآوری نكات زیر را به طراحان و مجریان این سیاست‌ها لازم می‌دانیم:

1. اخراج مهاجران افغان در شرایطی كه هنوز كشورشان دست‌خوش ناآرامی‌‌های پیامد جنگ‌های اخیر است، و در شرایطی كه هنوز معیارهای حداقلی زندگی و امنیت در بسیاری از مناطق این كشور متزلزل و دور از دست‌رس است، سیاستی غیر انسانی و ناپذیرفتنی است.

2. توجیه چنین سیاستی با توسل به این استدلال كه «نیروی كار افغان فرصت اشتغال بی‌كاران ایرانی را گرفته‌اند»، به اندازه خود این سیاست غیر قابل قبول است. نه تنها شواهدی چون لایه‌بندی طبقاتی و تحصیلی بی‌كاران ایرانی در مقایسه با نوع مشاغلی كه مهاجران در آن مشغول به‌كار هستند، و نیز شواهدی كه از سیاست‌های كلان‌تر اقتصادی برمی‌آید، نشان از سستی اصل این استدلال دارد، بلكه باید گفت حتی در صورت صحت چنین استدلالی، راه حل در پیش گرفته شده باز هم غیر انسانی و محكوم است. به علاوه، در شرایطی كه دولت اجازه تحقق ساده‌ترین خواست‌های نیروی كار داخلی همچون شمول فراگیر قانون كار و بیمه‌های تامینی، و حق داشتن سندیكاهای مستقل كارگری را برای تامین امنیت كار و جلوگیری از بی‌كاری نمی‌دهد، توسل به استدلال‌هایی از آن دست كه در بالا آمد بیشتر پرسش برانگیز است.

3. اجرای سیاست‌ اخراج مهاجران افغان با اعمال محدودیت‌های اجتماعی گسترده‌ای بر ایشان همراه بوده است. از جمله این محدودیت‌ها می‌توان به محرومیت غیر انسانی اعمال شده بر كودكان افغان برای تحصیل در ایران اشاره كرد كه مدت‌هاست به انحاء گوناگون پی‌گیری می‌شود. همچنین گزارش‌های تاسف‌آوری درباره محدودیت ارائه خدمات درمانی به مهاجران نیز وجود دارد (و این‌ها همه سوای محدودیت‌هایی مانند عدم امكان برخورداری از هرگونه بیمه‌ كاری و درمانی است كه مهاجران افغان از آغاز مهاجرت‌شان در دهه‌های گذشته با آن روبه‌رو بوده‌اند). ما قویاً به‌كارگیری چنین ابزارهایی را در اجرای هر نوع سیاستی درباره مهاجران محكوم می‌دانیم.

4. از زمان اعلام سیاست‌های یاد شده متاسفانه رسانه‌های وابسته به دولت به پراكندن نوعی از ادبیات نفرت علیه مهاجران پرداخته‌اند كه عمدتاً متضمن استدلالی است كه در بند 2 به آن اشاره شد. گویندگان این گفتارها اغلب با اشاره‌هایی ناسزا‌گونه افغان‌ها را عامل جرم و جنایت در ایران می‌دانند؛ یا با سوگیری‌هایی دور از ادب به نرخ بالای زاد ولد در میان آن‌ها اشاره می‌كنند؛ یا به اشاره‌های تاریخی مغشوشی درباره دوران سقوط سلسله صفویان می‌پردازند و می‌خواهند از این راه تاریخی مجعول از دشمنی میان افغان‌ها و ایرانی‌ها بسازند. توسل به چنین ادبیات مشمئز كننده‌ای نه تنها بسیار غیر انسانی، مذموم و محكوم است، بلكه مایه شگفتی است كه چگونه برای رسیدن به اهدافی مقطعی و نامعلوم عده‌ای اجازه می‌یابند به تبلیغ چنین گفتارهای خطرناكی بپردازند. ما ضمن محكومیت چنین تبلیغاتی كه متضمن نفی اصل برابری انسان‌هاست، نسبت به عواقب پیامدهای احتمالی وخیم آن‌ها بر روابط میان دو ملت ایران و افغانستان نیز هشدار می‌دهیم.

با توجه به همه موارد بالا، ما امضاكنندگان این نامه خواهان توقف طرح اخراج مهاجران افغان و رفع محدودیت‌ها و محرومیت‌هایی هستیم كه در راستای اجرای این طرح اعمال می‌شوند. ما به مجریان و طراحان سیاست‌های مورد بحث هشدار می‌دهیم كه اعمال آنان می‌تواند سوای همه سویه‌های غیر انسانی و غیر اخلاقی‌اش، پیامدهای جبران‌ناپذیری بر روابط ما با همسایگان افغان‌مان داشته باشد. ما خواهان رفتاری برابر و انسانی با مهاجران هستیم و بهترین سیاست را در مورد آن‌ها سیاستی می‌دانیم كه برپایه اصول برابری همه انسان‌ها و ملاحظه حسن همجواری با ملت افغانستان طرح شده باشد.

*بيش از دويست نفر اين نامه را امضا كرده‌اند
متن و امضاها را مي‌توانيد در اين سايت‌ها ببينيد

ايران امروز، زنستان، كانون زنان ايران

۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۶


من آن طناب دار را از ياد نمي‌برم كه جلوي سر در پلي‌تكنيك تكانش مي‌دادند. رقص طناب دار در جلوي دانشگاه چيزي نيست كه از ياد برود (راستي كسي كه طناب به دست داشت را يادتان هست؟ بعداً چه شد؟ فيلم‌ساز شد نه؟!) اين روزها هم كه وقايع اميركبير و دانشگاه تهران را دنبال مي‌كنم، تصويري كه در ذهنم تكرار مي‌شود تصوير همان طناب داري است كه انصار سال 75 با خودشان آورده بودند به سر در اميركبير براي تهديد دانشجوياني كه آمده بودند به يك سخنراني گوش دهند؛ و خب البته همه ما مي‌دانستيم كه مسئله بيش از اين است؛ براي خيلي‌ها انگيزه آمدن به آن‌جا سخنران و سخنراني نبود، بلكه آمده بودند تا نشان دهند نمي‌خواهند جوري كه شما مي‌خواهيد زندگي كنند. و شما چه كرديد؟ براي‌شان طناب دار بلند كرديد.

مسئله همان ديگرگونه زندگي كردن است؛ مسئله اين است كه بسياري از آدم‌ها با اين كه همه‌شان با هم مختلف هستند، در اين خواست مشترك‌اند كه نمي‌خواهند مانند شما باشند؛ نمي‌خواهند مثل شما زندگي كنند؛ و مي‌خواهند اين را نشان دهند.

اين همان كاري كه همين امروز باز هم دانشجويان اميركبير بعد از روزها حمله مي‌خواهند انجام دهند؛ مسئله، فقط داشتن انجمني نيست كه براي انتخاباتش اين همه هزينه مي‌دهند و زير حمله و بعد از اين همه درگيري همچنان پاي راي‌گيري‌اش مي‌ايستند

مسئله اين است كه نمي‌شود آن‌طور كه شما مي‌خواهيد زندگي كرد؛ بري كسي كه دست كم يك‌بار مشكلات زندگي مورد تجويز شما را فهميده اين تقريباً ناممكن است

مگر شما چه مي‌كنيد؟ از كار خوب‌تان بگويم؟ شما براي استاد كهن‌سالي كه مدعي هستيد به يك دانشجو تعرض كرده و به موي يك دختر دانشجو دست زده شعار اعدام بايد گردد سر مي‌دهيد، استادي كه در ميان اين هياهو خودش مي‌گويد نكرده‌ام و البته اگر كرده باشد مستوجب توبيخ است و بايد عذر بخواهد و تاوان مناسب بدهد؛ اما تاوان مناسب و نه اسرافي به اندازه هياهوي شما (درباره عدالت چيزي شنيده‌ايد به گمانم؟)

همه هياهو به‌خاطر اين است كه "ناموس" براي‌تان مهم است؟ غيرت داريد؟ براي همين در مقابل تجاوز يك مامور حراست به يك دانشجوي ديگر خفقان مي‌گيريد؟ و بلكه چنان كه حدس مي‌زنند شايد اصلاً همه آن سر و صدا را راه انداختيد تا صداي آن مظلوم به گوش نرسد؟ اين كه چه اتفاقي در آن‌جا افتاده براي شما حتي اهميت پرسيدن و فهميدن هم ندارد؟ بي‌هيچ تحقيقي معلوم است كه تقصيري در كار نيست؟

چرا اين دو تا براي‌تان اين‌قدر فرق دارد؟ چون اولي دختر [برادرزاده*] عباس سليمي نمين است كه از شماست، و دومي آدمي عادي است مثل همه ما؛ آدمي مثل همان‌ها كه شما برايش طناب دار بلند مي‌كنيد، و البته مامور حراست هم باز از شماست. و اين براي شما يعني عدالت؟ اين يعني زندگي؟ نه ما اين را زندگي نمي‌دانيم، ما اين‌طور زندگي را نمي‌خواهيم. براي ما عدالت اين نيست. براي ما عدالت آن چيزي نيست كه از چاه نفت استخراج مي‌شود

ما نمي‌خواهيم مانند شما زندگي كنيم. نمي‌توانيم اين حجم از دروغ و تزوير را تحمل كنيم. دوست نداريم تنها مايه دست پري مان طناب دار باشد و ورد زبان‌مان "اعدام بايد گردد". ما نمي‌خواهيم مانند شما زندگي كنيم؛ چون مثل شما نيست انگار نيستيم

پي‌نوشت: گزارش ساناز الله‌بداشتي را از ماجراي دانشگاه رازي كرمانشاه بخوانيد. رئيس دانشگاه در پاسخ به يكي از پرسش‌هاي او گفته است: "...استغفرالله! به هيچ عنوان ارتباط نامشروع نبوده و به قول طلبه‌ها فقط در حد دست گرفتن و تقبيل بوده است" (اعتماد ملي، 19 ارديبهشت 86) ظاهراً در الفيه تئولوژيك اين آقايان براي همه اين چيزها اسم وجود دارد اما نشاني از مفهومي چون "سوء استفاده از قدرت" به چشم نمي‌خورد

گزارش روز آن‌لاين را هم ببينيد. از قول يكي از دانشجويان دانشگاه رازي آورده: "آقاي دايچي كه معاون كل فرهنگي و سياسي حراست دانشگاه رازي است با سوء استفاده از پرونده اي كه يكي از دختران دانشجو در حراست داشت، او را جهت برقراري ارتباط نامشروع جنسي تحت فشار قرار داده و در نهايت اين دانشجو مجبور به پذيرش اين خواسته شده است" سوء استفاده از قدرت وقتي با اين انگاره خودي و غير خودي گره مي‌خورد ديگر معلوم نيست سر از كجا در مي‌آورد

* هاجر سليمي نمين در گفت‌وگو با اعتماد: «من خيلي متاسفم که يک اتفاق ساده چنين ابعادي پيدا کرد. البته از اينکه استاد به حوزه خصوصي من تعرض کرده بود ناراحت بودم اما به هيچ وجه نمي خواستم چنين فضايي عليه او راه بيفتد. مضاف بر اينکه من اصلاً نمي دانم اين فرآيند چطور اتفاق افتاده است. روزي که در دانشگاه تحصن شده بود عمويم آقاي عباس سليمي نمين به من تلفن کرد که اين چه وضعي است و چرا دانشگاه را آرام نمي کني؟ در جواب گفتم که من در خانه هستم و نمي دانم اصلاً اين خبر چطور پخش شده است و اطلاعي از جريان ندارم.»

۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۶

مرگ كارگر افغان در اثر ضرب و شتم پليس ايران


بي‌بي‌سي فارسي
منابع دولتی در هرات تایید می کنند که یک کارگر مهاجر افغان که "بعد از ضرب و شتم توسط پلیس ایران' از این کشور اخراج شده بود، در بیمارستان درگذشت.
شمس الدین حامد رییس اداره مهاجرین ولایت هرات با تایید خبر ضرب و شتم چهار کارگر مهاجر افغان توسط پلیس ایران، که به کشته شدن یک تن از این کارگران انجامیده، این اقدام را محکوم کرد.
يكي از كارگران زخمي حادثه به بي‌بي‌سي گفت: ما در ایران کار می کردیم. یک روز ساعت هفت صبح ماموران پلیس وارد محل کار ما شدند و از ما خواستند سریع حرکت کنیم و با آنها برویم تا ما را به افغانستان رد مرز کنند. ما شروع به التماس کردیم و از آنها خواستیم تا به ما مهلت بدهند که حقوق خود را از صاحبکار بگیریم، اما هنوز حرف مان تمام نشده بود که توسط آنان به زور از ساختمان به پایین انداخته شدیم
دکتر برکت الله محمدی مسئول بخش عاجل (اورژانس) بیمارستان هرات به بی بی سی گفت سه کارگر مجروح اخراج شده از ایران، می گویند که توسط ماموران پلیس آن کشور ضرب و شتم شده و سپس از ساختمان پایین انداخته شده اند
ياور مظلومان جهان؟ برادر مسلمانان افغان؟
اين مسئله شوخي بردار نيست. ديگر جاي كوتاه آمدن در برابر ادبيات عفني كه عليه كارگران افغاني تبليغ مي‌كند كه سال‌ها با عرق جبين و با كمترين امنيت كاري اين مملكت را ساختند نيست. مسئله، ديگر خشونت بي‌پرواي پليسي است كه براي اخراج كارگر مهاجر او را از ساختمان پايين مي‌اندازد.
حتي اگر با اين عقيده همداستان نيستيد كه كه دولت ايران نبايد و حق ندارد مهاجران افغان را از حق كار زندگي و تحصيل محروم كند، حتي اگر اعتقاد نداريد كه دولت ايران حق ندارد مهاجران افغان را اخراج كند، حتي اگر اعتقاد نداريد كه دولت ايران موظف است براي كارگران و مهاجران افغان امكانات برابر با كارگران و ساكنان ايران فراهم كند (البته اين طرفه را كه در اين خاك ديگر برابري چه مصداقي دارد نمي‌دانم چه بايد كرد)، حتي اگر به هيچ كدام از اين‌ها اعتقاد نداريد باز هم بايد به ساده‌ترين دلايل انساني اين خشونت بي‌رحمانه، زشت و غير انساني را محكوم كنيد؛ محكوم كردن چنين خشونتي نشاني از حداقلي از انسانيت و اخلاق‌مندي است؛ و نه ببيش‌تر
خشونت پليس ايران در برابر مهاجران افغان را بايد به شدت محكوم كرد

*نمي‌فهمم چرا كامنت اين پست پريده؛ سر در نياوردم

۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۶

حركت خودجوش كارگران با واكنش نيروي انتظامي رو به رو شد
كارگران همچنان خواستار استعفاي وزيركار هستند

تهران- خبرگزاري كار ايران
[گزارش كامل ايلنا را در اين‌جا بخوانيد]
در حالي كه نمايندگان ارشد كارگري حاضر در راهپيمايي روز جهاني كارگر , كارگران را به حفظ آرامش و نظم دعوت مي كردند، حركت خودجوش كارگران به صورت راهپيمايي به سمت ميدان 7 تير آغاز شد كه اين اقدام، درگيري‌‏هاي پراكنده‌‏اي را با نيروهاي انتظامي به همراه داشت.

به گزارش خبرنگار گروه كارگري ايلنا, در حالي كه نمايندگان ارشد كارگري حاضر در مراسم روز جهاني كارگر، از كارگران مي‌‏خواستند كه عليه مسوولان و وزراي دولت شعار ندهند و تنها مطالبات صنفي‌‏شان را بخواهند، حدود 600 كارگر به صورت خودجوش به سوي ميدان 7 تير حركت كرده و شعارهايي همچون "وزير بي ليافت استعفا , استعفا" و "دولت‌‏, مجلس؛ شعار نده , عمل كن" و "مرگ بر ظالمين" سر دادند .
در اين مراسم ماموران نيروي انتظامي تمام تلاش خود را براي بازكردن مسير و تسهيل عبور و مرور انجام داده و سعي دارند اين مراسم بدون هيچگونه مشكلي به پايان برسد.
در ادامه عده‌‏اي از كارگران كه شعار "مرگ بر حامي سرمايه‌‏دار" را سر مي دادند، با ماموران نيروي انتظامي كه قصد داشتند كارگران را به پياده روها هدايت كنند، درگير شدند .
درگيري نيروي انتظامي با واكنش شديد كارگران رو به رو شد و كارگران با شعار "نيروي انتظامي؛ خجالت، خجالت" نسبت به اين عملكرد نيروي انتظامي عكس العمل نشان دادند .
اين گزارش مي‌‏افزايد: همچنان عده قابل توجهي از كارگران در حال حركت به سوي ميدان 7 تير هستند، به طوري كه مسير شمال به جنوب خيابان مفتح حد فاصل 7 تير تا خيابان طالقاني به طور قابل مسدود و حركت خودروها متوقف شده است.